کد خبر: ۳۳۴۹۷۳
تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۵

خاطره سیدحسین موسویان زمانی که روزنامه‌نگار بود و در معیت مقام معظم رهبری به نیویورک رفت

آفتاب‌‌نیوز : گفتگوی مفصل سیدحسین موسویان با مجله وقایع.

موسويان، كاشاني زاده اي است كه به حكم آيت الله بهشتي نخستين تجربه مطبوعاتيش را در تهران تايمز گذراند و از بنيان گذاران روزنامه رسالت هم به شمار مي آيد. ديپلمات با تجربه اي كه در دوره سازندگي، سفير ايران در آلمان بود و در دولت خاتمي در معيت حسن روحاني به عنوان يكي از اعضاي تيم مذاكره كننده هسته اي فعاليت مي كرد.

در دوره بگم بگم هاي سياسي دولت قبل، مهرورزي احمدي نژاد شامل حالش شد و در معرض اتهام جاسوسي قرار گرفت. اتهامي كه با صدور قرار منع تعقیب بر اساس ماده 501 قانون مجازات اسلامی در مورد اتهام جاسوسی در تاریخ 25/12/1386 و تائید دادستان، ختم به خير شد.

موسويان در حال حاضر، پژوهشگر دانشگاه پرينستون آمريكا است اما حضوري پررنگ در مجامع عمومي و دانشگاهي دارد، او كه چندي پيش رودروي 380 نظامي بلند پايه در دانشگاه جنگ آمريكا طي90 دقيقه سخنراني، 20 دليل بي اعتمادي ايرانيان به آمريكايي ها را بر شمرد. در اين مصاحبه از ضرورت ديپلماسي عمومي براي اصلاح تصویر جمهوری اسلامی ایران در جهان، معرفی فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران و درآمد زايي اقتصادي و لزوم اعتماد به رسانه هاي داخل كشور براي نقش آفريني در اين زمينه سخن گفت:

به نظر شما به عنوان يك ديپلمات، همه دولت هاي دولت هاي جمهوري اسلامي ايران نخواستند يا نتوانستند نقش تاثير گذاري در افكار عمومي آمريكا داشته باشند؟

 بررسي فرايند تاريخي طي شده نشان دهنده اين است كه اصولا در اين زمينه مواجه با چندين خلاء هستيم.

اول اين كه اهميت موضوع ديپلماسی عمومی هنوز در ايران دست کم گرفته مي شود. بنابر اين در ابتدا درک صحيح از ضرورت و اهميت ديپلماسی عمومی لازم است . اگر اهميت کليدی ديپلماسی عمومی شناخته شود، آنگاه لابی در تمام کشورهای تاثير گذار در حوزه امنيت ملی ايران از جمله آمریکادر دستور کار قرار خواهد گرفت که در راس آن ضرورت لابی در آمريکا است.

نكته دوم، خلاء يک اراده سياسی و اجماع داخلی در ايران در بحث ديپلماسی عمومی و موضوع لابی در کشورهای حوزه امنيت ملی به عنوان يک ابزار راهبردی در حوزه امنيت ملی و سياست خارجی است.

موضوع سوم، عدم وجود هماهنگی در حوزه ديپلماسی عمومی و لابی گری است كه نتيجه آن منتهي به نكته چهارم يعني فقدان يک برنامه مدون مي شود. در نهايت هم اين واقعيت كه مواجه با عدم تخصيص بودجه و منابع لازم و نيروی متخصص و کارآمد در اين رابطه هستيم. تمام دولت های بعد از انقلاب کم و بيش با هر پنج کمبود و يا تعدادی از اين کمبود ها مواجه بوده اند.

چه اقداماتي از سوي ايران باعث شده تا افكارعمومي آمريكا ديدي منفي نسبت به ايران پيدا كنند؟

موسويان: شكل گيري افكار عمومي در ايالات متحده نيز مثل ديگر نقاط متاثر از نقش رسانه ها، لابي هاي متنفذ، نقش آفريني مراكز، انديشكده ها، محافل آكادميك و مجموعه اي از حوادث مختلف در 35 سال گذشته بوده است. به همين علت روشنگری برای افکار عمومی آمریکا در خصوص اين تاريخ سپري شده، مهمترین اقدامی مي تواند باشد که وجود نداشته و ندارد. البته بايد توجه كنيم كه اظهارات غیرضروری و تحریک کننده كه ما به ازاي عيني نمي تواند داشته باشد و يا بيان مسايل بي فايده اي مثل نفی هولوکاست همیشه بهانه لازم برای جوسازی علیه ایران را به دشمن داده است.

به نظر شما راه هاي نفوذ بر افكار عمومي آمريكا چگونه است؟و برنامه ديپلماسي عمومي ايران در اين زمينه مي بايست چگونه باشد؟

اساس کار همان تشريح حقايق مربوط به ايران است. بی اطلاعی در بين سياستمداران و مردم آمريکا در مورد ايران بيداد مي کند. منتهی برای تحقق اين مهم يک برنامه جامع، مدون و کارآمد که مورد اجماع داخلی باشد مورد نياز است.

اما در مورد چگونگي برنامه ها بايد عرض كنم كه استفاده از ظرفيت های موجود آسان ترين و مهمترين کاراست. به عنوان مثال، ما صدها هزار ايرانی در آمريکا و ميليون ها ايرانی در جهان داريم که می توانند نقش موثری در بهبود وجهه ايران در افكار عمومي غرب داشته باشند. منتهی بهره برداری از اين ظرفيت نياز به يک توافق و اجماع در داخل دارد. اما به پديده ايرانی های مقيم خارج و استفاده از ظرفيت های موجود دو نوع نگرش وجود دارد.

يک ديدگاه به اين پديده بدبين و حتی بسیاری ازآنها را عوامل نفوذی دشمن برای ضربه زدن به منافع ايران مي داند. اما ديدگاه دوم با نگاهي مثبت، اين پديده را يک سرمايه و ظرفيت عظيم برای تامين منافع ملی ايران مي شناسد. برنامه استفاده از ظرفيت ايرانی های مقيم خارج و ظرفيت های موجودی که بعضا برخواهم شمرد، بستگي به اين دارد که تصميم گيرندگان کشور ما در مورد کدام يك از دو ديدگاه فوق به اجماع برسند.

در مورد ايرانی های خارج ازکشور، من هميشه اين ديدگاه را داشته ام و معتقدم اکثريت قاطع ايرانی ها وطن دوست و مشتاق کمک به کشورشان هستند و می توانند نقش مثبتي در کمک به کشور داشته باشند. در آمريکا هزاران ايرانی زندگي مي كنند که از جايگاه اجتماعی برجسته اي برخوردارند و طبيعتا با اعضاء کنگره، دولت، ارباب برجسته جرايد و روسای دانشگاه ها و مراکز آکادميک روابط قابل توجهی دارند که می توان از ظرفيت آنها استفاده کرد.

مورد دوم اين است که در دانشگاه های آمريکا مراکز ايرانشناسی و مطالعات خاورميانه زيادی وجود دارند که ارتباط با آنها در حد صفر است. نه از نظر معنوی و نه مادی هيچ حمايت و کمکی ازسوی ايران به آنها نمی شود. بسياری از متصديان اين مراکز حتی برای رفت وآمد ساده به ايران هم مشکل دارند، چرا كه نگرانند مبادا قائلين به ديدگاه اول اينها را عوامل دشمن و نفوذي و برانداز تلقی نمايند که از سوي دشمن تغذيه می شوند.

ظرفيت فراموش شده ديگر، استفاده از صنعت توريسم به عنوان يک ابزار ديپلماسی عمومی است. شما می توانيد به توريسم به عنوان يک پديده مثبت نگاه کنيد. پديده ای که هم شغل ايجاد می کند و هم درآمد سرشاري را نصيب کشور می کند و هم موجب شناخت عينی و صحيحی از ملت و تاريخ وفرهنگ وکشور می شود. اگر چنين ديدگاهی وجود داشته باشد، حاکميت به صورت يکپارچه بسيج می شود تا ايران حداقل در حد اسپانيا و فرانسه بتواند توريست جذب کند؛ يعنی ساليانه حدود 60 ميليارد دلار درآمد نصيب کشور گردد.

من در اين چندسال با اروپاییها وآمريکايي های زيادی برخورد کرده ام که از ايران ديدن کرده و فوق العاده تحت تاثير مردم و ميهمان نوازی و آثار فرهنگی و تاريخی ايران قرار گرفته بودند وحتی در محافل عمومی مي گفتند اين ايرانی که ما ديديم با ايرانی که در رسانه های آمريکا معرفی مي شود 180 درجه متفاوت است. با اين وجود ديدگاه اول ممکن است توريسم را توطئه استکبار برای ترويج ابتذال و فرهنگ غرب تلقی کند كه بر اين اساس توريسم يک تهديد است درحالیکه از ديدگاه دوم توریسم يک فرصت است.

مثال چهارم تبادل علمی و آکادميک و دانشگاهی و دانشجويی است. کشورهای پيشرفته جهان به پديده پذيرش دانشجو به عنوان يک پديده ديپلماسی عمومی، صدور فرهنگ، زمينه سازی برای لابيگری و کسب درآمد نگاه مي کنند، ضمن اين که مغزهای نخبه را هم بعد از فارغ التحصيلی جذب کشور خود مي نمايند. حالا به کشور خودمان نگاه کنيم، به هر دانشگاه مهمی در آمريکا که برای سخنرانی رفته ام، شاهد بودم که بهترين دانشجويان ايران به ويژه بعد از ليسانس را جذب کرده اند. اگر مقايسه کنيم شايد در مقابل يک دانشجويی که از خارج به دانشگاه های کشور جذب مي کنيم، صد دانشجوی خودمان به خارج مي رود. اين يک خسارت بزرگ و جبران ناپذير است اما خسارت بيشتر اين است که که از ظرفيت همين دانشجويانی که در خارج هم داريم در راستای منافع کشور بهره برداری نمي کنيم.

ده ها مثال از اين گونه موارد هست که مي توان مطرح کرد. منتهی اگر نگاه اول يعنی ديد سوءظن و بدبينی حاکم باشد، شما نخواهيد توانست از اين ظرفيت ها استفاده کنيد و شايد هم همين يکی از دلايل عدم موفقيت ما در بهره مندی از اين گونه ظرفيت ها بوده است.

همانگونه كه استحضار داريد رسانه ها به عنوان يكي از ابزار هاي ديپلماسي عمومي نقش فعالي بر افكار عمومي دارند به نظر شما چرا رسانه هاي ايراني نتوانسته اند نقش تاثير گزاري بر افكار عمومي آمريكا داشته باشند؟

رسانه های ما چه حضوری در آمریکا دارند؟ حضور رسانه های ما در آمریکا صفر است. یک کشور کوچکی مثل قطر شبکه تلویزیونی الجزیره را تاسیس کرده که امروزه در افکار عمومی آمریکا نقش و جایگاه پیدا کرده و حرف برای گفتن دارد. بی بی سی یک شبکه فارسی درست کرده که در داخل کشور خودمان میلیون ها بیننده دارد. رسانه های آمریکا صدها بار با رییس جمهور و وزیر خارجه ما مصاحبه کرده اند. رسانه های ما یک بار هم با روسای جمهور یا وزرای خارجه یا شخصیت های برجسته و کلیدی آمریکایی مصاحبه نکرده اند. یک دلیل این است که عمدتا بخاطر مشکلات داخلی نگرانند و لذا ریسک نمیککند که از یک مقام بنام جهان غرب حتی تقاضای مصاحبه کنند.

دلیل دیگر این است که دستگاه های مسئول ما هیچوقت رسانه های ما را تشویق نکرده اند که شهامت و جسارت لازم برای گفتگو با شخصیت ها و مراکز قدرت در غرب را داشته باشند. به همین خاطر هم 36 سال از انقلاب گذشته و ما به تعداد انگشتان دست هم ژورنالیست مطرح و متبحری که در مقابل شخصیت های جهانی بتواند بنشیند و مصاحبه کند، نداریم چون نخواسته ایم که داشته باشیم. باز هم اینجا باید ببینیم کدام يك از دو دیدگاه فوق قرار است ملاك عمل قرار گيرد. من معتقدم که ما باید به رسانه های خودمان اعتماد کنیم و دست آنها را باز بگذاریم تا در صحنه افکار عمومی جهان و دیپلماسی عمومی نقش آفرینی کنند.

بد نیست یک خاطره بگویم.نیمه دهه شصت زمانیکه 25 سال داشتم بعنوان مدیر مسیول و سردبیر تهران تایمز در سفر حضرت آیت الله خامنه ای رییس جمهور وقت به سازمان ملل همراه بودم.در نیویورک به دفتر ورنون والترز سفیر وقت آمریکا در سازمان ملل زنگ زدم و مصاحبه خواستم. وقت دادند. وقتی رفتم توی اتاق گفت من ضبط گذاشته ام چون به شما ایرانیها اعتماد ندارم و تحریف میکنید.گفتم مانعی نیست. گفت شما که جرات نمی کنید جوابهای من را منتشر کنید چون نظام دیکتاتوری دارید.گفتم شما اجازه میدهید من هر سئوالی خواستم بکنم.خندید و گفت اینجا کشور دموکراسی است و شما آزادید هر سئوالی میخواهید بکنید.گفتم من هم قول میدهم پاسخ شما را بدون سانسور منتشر کنم.خندید و گفت این یکی را باور نمیکنم.

سئوالاتم شروع شد و هردو ضبط میکردیم.یکبار وسط مصاحبه بلند شد و داد زد شما آمده اید مصاحبه کنید یا من را در مورد سیاستهای آمریکا محاکمه کنید؟ من ادامه نمیدهم....به اوگفتم شما که گفتید اینجا کشور دموکراسی است چرا جازدید؟ خجالت کشید ونشست و ادامه داد.

بعد از مصاحبه در هواپیما در راه برگشت محضر حضرت آیت الله خامنه ای داستان را گفتم.فرمودند امانت را حفظ کنید و سئوال و جواب را درست و کامل منتشر کنید. بدعهدی نکنید.چون در آن مقطع رییس سازمان اداری مجلس هم بودم پس از بازگشت از حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس هم سئوال کردم که ایشان هم عین توصیه ریاست محترم وقت جمهوری را به من کردند. مصاحبه را بدون یک کلمه کم و زیاد در تهران تایمز منتشر کردم و 4 نسخه برای ورنون والترز فرستادم. رییس دفترش با روزنامه تماس گرفت و گفت آقای سفیر از دیدن انتشار متن کامل مصاحبه شوکه شده اند و باور نمیکردند در ایران تا این حد آزادی باشد.

به نظر شما به عنوان يك ديپلمات باسابقه، جمهوري اسلامي ايران براي تاثير گذاري بر افكار عمومي آمريكا بايد از چه ابزار هايي استفاده كند؟

وضع ديپلمات های ما هم مثل ارباب جرايد ما است. شرايط آنها هم به گونه ای است که اکثراريسک نمیکنند و ترجیح میدهند یک کار معمولی انجام دهند تا بازنشسته شوند. بعد از بازنشستگی هم اکثرا بطور کامل از دور خارج مي شوند.

در حالي كه از تمام ظرفيت و تجربه اکثر ديپلمات های آمريکايي و اروپايي بعد از بازنشستگی در جهت منافع ملی شان استفاده مي شود و ده ها مسير براي اين گونه بهره برداري ها ايجاد شده است. شما بعد از انقلاب چند ديپلمات ايرانی سراغ داريد که در دوران خدمت و بعد از بازنشستگی بدون واهمه به ميدان کارزار افکارعمومی و ديپلماسی عمومی آمده و از ظرفيت و تجربه و امکانات خود در راستای منافع ملی کشور استفاده کرده باشد؟ من ديپلمات های شاغل و بازنشسته زيادی را مي شناسم که از چنين تجربه و ظرفيتی برخوردارند اما ريسک نمی کنند. چنين سرمايه هايي تا از حمايت های لازم حکومتی برخوردار نباشند، به ميدان نخواهند آمد.

بنابر اين در درجه اول بايد برای اين نقيصه بزرگ آسيب شناسی شده و راهکاري براي آن انديشيده شود، وگرنه مسير تاثير گذاری بر افکار عمومی روشن است. کاری که همه کشورهای موفق در لابيگری و ديپلماسی عمومی انجام مي دهند. از حضور در دانشگاه ها، انديشکده های فکری و مطالعاتی، سمينارها، کنفرانس ها، ميزگردها، رسانه ها و ...گرفته تا حضور در کنگره و مراکز تصميم سازی و تصميم گيری از جمله مسيرهای تاثير گذاری بر افکار عمومی در آمريکا و ساير کشورها است.
منتهی باز هم تعيين کننده اين است که از منظر کدام يك از دو ديدگاهی که گفتم به اين پديده نگريسته شود. اگر نگاه اول باشد، تاثيرگذار نخواهیم بود و تمام دغدغه و ظرفيت ما بايد صرف مقابله با نفوذ خارجی شود. اگر ديدگاه دوم مبناي عمل ما باشد رويكرد هاي بالا را مورد توجه قرار خواهيم داد و وارد صحنه تاثيرگذاری و نفوذ بر افکارعمومی از طريق ديپلماسی عمومی و لابيگری خواهيم شد.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین