کد خبر: ۳۶۹۰۳۶
تعداد نظرات: ۶ نظر
تاریخ انتشار : ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۷

بررسی "کیستی"ریاست مجلس/عارف یا لاریجانی؛کدام"امید"را می افزایند؟

می توان این گونه گفت که بهار امسال برای ما با پرسش:«چه کسی رییس پارلمان می شود؟»آغاز شد؛در حالی که بهتر بود این گونه می پرسیدیم:«چه جریانی ریاست پارلمان را به کف می آورد؟»مقایسه ای ساده بین «روح» این دو پرسش،آشکار می سازد که یکی تنش آفرین و دیگری «آرام بخش»است.
آفتاب‌‌نیوز :
علی فکوری-یک روز،که هنگام به اصطلاح مناظره ی تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری بود و دستگاه رسانه ای آقای "ضرغامی" _ در حرکتی فروکاهنده _ نامزدهای این انتخابات را "به خط"کرده بود تا هر یک نظرشان راپیرامون آن چه این دستگاه از زبان مجری در میانه می نهادبیان کنند،من از دکتر "محمد رضا عارف"نا امید شدم؛آن جا که تصویر یک معدن را با عرصه ای گردشگرپذیر سهو گرفت و باعث آمد من _ شهروند خواهان روزگار بهتر _ پیش توپ پر آن دیگران گل به خودی دریافت کنم.

این را _ که ماهیتا نمی تواند خطای خردی باشد _ بر"عارف"بخشیدم؛بر پایه ی بسیار بلند "جقابت"ذاتی ای که این مرد با آن زاده شده است و خطای دید.با وجود این اما،چون بشر نخبه گرا و ایده آلیستی ام،هر وقت سخن از ایشان به میان می آید،پرش ذهنم بال می زند سمت همان اشتباه.فکر می کنم دلیلش این باشد که اگر چه من آن را بخشیده ام،اما نتوانسته ام فراموش کنم!این از "عارف".

....اما دکتر "علی لاریجانی"؛به هیچ روی _ وقتی که صدایش را می شنوم و یا تصویرش را می بینم _نمی توانم وجود خود را از جمله ی تاریخی و فروپاشنده ی وی برهانم؛آن جا که وقتی مسوولیت جریان "هسته ای"را به او اعطا کردند،به طرز شگفتی که از ژن برادران "لاریجانی"چشم نداشتم،پیش چشم دوربین ها و بر پرده ی گوش میکروفن ها گفت:"...به ما خروس قندی دادند و طلا گرفتند!"...نگاهی که - به باور من - پایانه اش جمله ی دیگری بود از کسی دیگر:"بگذار این قدر قطعنامه صادر کنند تا قطعنامه دانشان پاره شود.

"ممکن شد که آن خطای آقای "عارف"رابه پاس "نجابت" اش ببخشم،اما هنوزاهنوز نتوانسته ام -حتا دمی کمینه تر از یک نفس- فکر کنم که در قلب من روزی فرامی رسد که توانی ام برآید تا دکتر "لاریجانی"در ذهنم بخشیده بنشیند...خدا مرا ببخشد بااین سختگیری ای که بر این مرد روا می دارم.

١)اصلاحات
...در پلان پایانی فیلم شگفت"نجات سرجوخه رایان"است که قهرمان قصه - نامرده و در پیرانه سر زندگی - در میان گورهای کشتگان جنگ،با همگام خود راه می رود ویکباره می ایستد،سکوت می کند و می پرسد:"آیا من واقعا شایسته ی زنده ماندن بودم؟"فکر می کنم این نخستین پرسشی ست که جامعه ی کنونی ایران باید از خود بپرسد و البته "جامعه ی سیاسی ایران"بیشتر و با بسامدی بالاتر:آیا ما واقعا شایسته ی اصلاحات هستیم؟

می کوشم تابه ساده ترین "صورت"،مخاطبان خورا با فهم خویش از "معنا"ی اصلاحات آشناکنم؛هم از این روست که پیچیدگی ها و لایه های فرهنگی وسیاسی و اجتماعی آن را - در این یادداشت - به کناری می نهم.اگر اصلاحات در سپهر سیاست و حاکمیت را برگردان"reform"در همین قلمرو بدانیم،در واقع منظور از آن پیرایش،ویرایش و پالایش یک "ساخت"سیاسی و ساختار"قدرت"است که هم در بنیانهای "نظام حقوقی"آن و هم در اجرای وظایف و ایفای "مسوولیت"های همان نظام حقوقی به دامن دوری از خویشتن در افتاده است...یا قادرنبوده است خود را همگام با زمانه باز آفرینی و کارکردهای اثر بخش را باز تولید کند.این البته همه ی ساختار ذهنی و عینی "اصلاحات" نیست.نمونه هایی از آن است.

بنا بر این در "ذات"اصلاحات فروریزش وفروپاشش نیست و بر همین امتداد است که در فرایند اصلاحات،باید کوشید که در "عرض"نیز چنین رویدادی فراروی نوسازی و نوسازان قد نیفرازد.این را اما نباید نادیده گرفت که پرهیز از در افتادن به عارضه های فروپاشانگی،به تمامی در اراده ی "رفورمیست"ها و جریان "نوسازی"نیست؛زیرا آن بخش از ساکنان منصبه های "قدرت"که "اصلاحات"را بر نمی تابند و در دام"یقین"ها،"پیش فرض"هاو یا - حتا - توهم این مفاهیم گرفتارند،پایداری های گاه شگفتی از خود بروز می دهند که می تواند یک جریان اصلاح جویانه را رادیکالیزه کند و آن را به سمت اراده ها و حرکت های فروپاشنده پیش ببرد.گاه این پایداری ها و مقاومت ها،طبیعی وقابل درک است و ناخودآگاه و گاه ارادی و آگاهانه؛تا از میان گرد و غباری که برمی خیزد،دستاویزی برای"برجانشاندن"اصلاحات و سرکوب آن به کف آید.وچنین است که همواره،بزرگترین جریانهای پیروزمند نوسازی و اصلاح،جریانهایی بوده اند که دامن خود را از این عارضه ها در امان داشته و ذات "آرام"اصلاح طلبی را پاسداری کرده اند.نکته ی زندگی زا برای جریان نوسازی در دوران جنینی و نوباوگی،دوصد البته - به باور نگارنده- تغذیه ی این جریان از بدنه ی نخستین هر حاکمیت است.

همچون جنین در زهدان مادر و چون کودک به شیر آن.از همین رو "سود"جستن از مقدورات قدرت در ارگانیزم و ساختار هر حاکمیتی،از بنیادهای اصلاح گری ست و افزودن هر یک شریان به اندامواره ی جریان اصلاح جویی -از کل ساختار قدرت مستقر - در حقیقت دمیدن روح استوارتر به نوباوه ی نوسازی و تکثیر سلولی این جریان است.

زیرا،برای پیشبرد جنبش اصلاح طلبی نیروهای پیشرانه از درون نظام مستقر به کنش در می آیند و استوار و نیرومندش می سازند و بنا بر همین اصول است که همواره در سده های تازه،اصلا ح گران زنده نگهدارندگان نظام های حاکم به شمار می آیند و مقاومت کنندگان در برابر نوسازی،سبب سازان انقراض حاکمیت هایی بوده اند که در ظاهر به دفاع از آن برمی خاسته اند.

٢)جنبش اصلاح جویی که در یک قرن اخیر دغدغه ی طبقه ی متوسط ایران بوده است،به دلایلی که واکاوی آن در این سطرها جای نمی گیرد،نتوانسته است بار خود رابه منزل برساند که گمان می رود مهم ترین دلیلش - در کنار نامدنی بودن جامعه ی ایرانی - تصفیه ی آرمانگرایانه ی نیروهای پیشرانه و تنگ کردن حلقه ی یاران جریان اصلاحات - به جای فزونی بخشیدن به شمارشان - بوده است.

در این نقطه ای که امروز ایستاده ایم،چند ویژگی سرنوشت ساز در جریان جنبش نوسازی ایران برجسته است:
یکم - انتخابات مجلس شورای اسلامی وخبرگان در کانونهای شهرنشینی کلان نشان داد که جامعه ی ایرانی به بستر "مدنی شدن"نزدیک است و شاید بتوان گفت که در آستانه ی آن ایستاده است.

دوم - فهرست مشترکی که با نام"امید"به مردم پیشنهاد شد و به آن اعتماد کردند وبه پیروزی اش رساندند،برایند سیاسی ترین کار - در کنار انتخابات ریاست جمهوری سال ٩٢ - طی سالهای اخیربود:جنبش نوسازی یاران خود را فزونی بخشید.اگر چه ممکن است مرزهای روشنی بین تفکرات و افراد این فهرست نباشد،اما نباید فراموش کنیم که پیکره ی هستی هم چنین است و ما در ساختار آن"رومی روم و زنگی زنگ"نداریم و همواره بین سیاه و سفید "خاکستری"هم محدوده ای را به تصرف دارد؛محدوده ی مهمی که هر تفکری آن را نادیده بگیرد،به دامن جزم و دگماتیسم فرو غلتیده است.حال گاه این دگماتیسم،برملا و برآفتاب است و گاه"نقاب"بر چهره نهاده است.بنا براین کوشندگان جریان نوسازی و اصلاحات،نمی توانند محدوده ی خاکستری و ساکنانش را نادیده بگیرند.زیرا بسیاری از حجم این محدوده و ساکنان آن،بالقوه "سفید"ند و در آنها نیروی گریز از کانون خاکستری قوی ست.از این رو،سیاست ورزی حکم می کندکه کنشگران فرایند اصلاح و نوسازی،این نیروها را به سمت منطقه ی سفید بکشانند تا توان پیشرانه ی خود را بیفزایند.از آن سو،هر کنشی که سبب ساز پس رانی ساکنان منطقه ی "خاکستری"به سمت ناحیه ی "سیاه"باشد،تردیدی نیست که کاری اصلاح ستیزانه است.

٣)اصلاحات و اعتدال
آن چه از ذات اصلاحات برداشت می شود و در روح آن لبالب است -همان گونه که برشماری شد - فرایند "آرام"اوست...با نرمش و آسودگی و بدون سراسیمگی.یک روز از دکتر"محمدباقر نوبخت"تمثیل رسایی از مفهوم نوسازی و اصلاح شنیدم.سال هشتاد بود به گمانم.کسی که امروز معاون رییس جمهوری ست و آن روز دبیر کل حزب "اعتدال و توسعه"بود،چنین گفت:"...اگر می خواهیم کسی را به سمت خود بیاوریم،به جای آن که یقه اش را بگیریم و به جانب خود بکشیم،بهتر است دست مان را - با ملاطفت - بر پشت اش بگذاریم و آرام بنوازیم و او را نزد خود بخوانیم.زیرا در شیوه ی اول،قطعا با مقاومت وی روبه رو خواهیم شد و در شیوه ی دوم موفقیت ما بسیار محتمل تر است."

اگررفتار ذاتی اصلاحات را این گونه پذیرا باشیم،روشن است که هرگونه کنش غیر معتدل در میدان سیاست و آرایش سیاسی کنونی ایران،نمی تواند به جریان اصلاحات یاری رساند.پیش از این پذیره ،شاید هنگام آن نیز فرارسیده که اعتدال را شیوه ی اصلاح بدانیم ؛هم چنان که به باور این قلم،اگر «اصلاحات» یک گفتمان به شمار می آید،«اعتدال» را می توان یک«روش»...یک «شیوه» و یک متدولوژی ذاتی اصلاحات دانست؛نکته ی بسیار

باریکی که دولت«تدبیر و امید» و حامیان آن در بدنه ی روشنگر و نخبه ی همین جریان،کمتر به آن پرداخته اند.البته پرداختن به چیستی و نسبت بین اعتدال و اصلاحات،باب مهمی ست که گشودن آن زمین مانده و قربانی چالشهای دیگر شده است.اما این که بتوانیم «اصلاحات» را «محتوا»ی جریان امید و «اعتدال» را «فرم» آن بینگاریم،اورژانسی ترین راه پیشگیری واگرایی احتمالی ای است که خواهد توانست اصل جریان«امید» را زمینگیر کند.بازه ی کنونی زمان و نیز جغرافیای آرا یش سیاسی جامعه ،نیروهای بیرون و درون قدرت این جریان سیاسی،نشانه ای از رسیدن به هنگامه ی جداسری آشکار نکرده است و همچنان در زمانه ی «یگانگی» این دو بال پرنده ی امید(اصلاحات و اعتدال) به سر می بریم.

4)اما...ریاست مجلس!
می توان این گونه گفت که بهار امسال برای ما با پرسش:«چه کسی رییس پارلمان می شود؟»آغاز شد؛در حالی که بهتر بود این گونه می پرسیدیم:«چه جریانی ریاست پارلمان را به کف می آورد؟»مقایسه ای ساده بین «روح» این دو پرسش،آشکار می سازد که یکی تنش آفرین و دیگری «آرام بخش»است.پرسش نخست به گونه ای انکارناپذیرحامل این بارهاست:منازعه ی قدرت،سهم گیری،غنیمت شماری،فرد گرایی،امیدفرسایی(از جامعه و بدنه ی مدنی آن)،دسته بندی واز این دست!...وچه بار سنگینی ست...وچه اندازه تنش زاست!

پرسش دوم اما،اعتنا به جامعه ی مدنی و تقدم منافع جمعی بر منافع گروهی است وبار آن :امید افزایی،وسعت میدان عمل جریان نوسازی،همبستگی جزیره های کنشگر جریان امید و ساکنان آن،تنش زدایی از ساخت قدرت و از این گونه بارها...که بسیار سبک و متناسب با شانه های جریان نوجویی اخیر است.

از سوی دیگر،انتخابات ریاست جمهوری سال 92،آغاز شکل گیری آرایش تازه ای در سپهر سیاسی کشور است و تقریبا اهداف مشخص جریانها را از تاریکی به آستانه ی روشنا کشانده است؛آن چنان که همه ی پیچیدگی های مرسوم را می توان با آن ساده کرد و به جای این که یک خط کسری بکشیم و بالا و پایین آن پرشمار اعداد صحیح و کسری و فلان و بهمان بگذاریم و در آنالیز آن به دشواری بیفتیم و خطا کنیم،می توان کسر را ساده کرد.در میان گزاره های چندی که در ترسیم شکل آرایش سیاسی کشور می توان در نظر آورد،این گزاره کاربرد زمانی بیشتر و قابل درک تری دارد:اکنون، دو جریان بزرگ در کشورقابل تشخیص اند و هر یک ماهیت ، هویت و شخصیت ویژه ی خود را نشان می دهند:اصلاح جویان و محافظه کاران....جریان موسوم به «امید» و جریانی که خود را «اصول گرا» نامیده است.و در هر یک از این دوجبهه ی سیاسی نیز می توان دسته های مختلفی را مشاهده کرد؛اما دسته هایی که بر نقاط «مشترک»خود ایستاده اند تا بهتر و کم هزینه تر به اهداف خویش دست یابند.اکنون باید سنجیده شود که کدام جریان شایستگی بر دوش نهادن مسوولیت ریاست مجلس را دارد؟پاسخ روشن است:اکثریت قادر است بر کرسی ریاست «بهارستان»بنشیند....اکثریتی که به نظر نمی رسد بیرون از فهرست «امید»باشد.

اما در این فهرست امید،از« محمد رضا عارف» بگیر که یک اصلاح طلب کهنه کار است،قرار گرفته تا کسانی گمنام و کم وزن  از محافظه کاران.اکنون باید پرسید از میان آدم های جریان امید،چه کسی باید رییس شود؟این سوال مدتهاست که طرح شده و اکنون دونام بسامد بالایی دارند که در آنها هم توانایی ریاست قوه ی مقننه وجود دارد و هم وزن لازم برای نشستن بر آن صندلی را دارایند:عارف و لاریجانی.بین این دو اما کدامشان؛این تنها پرسش باقی مانده است که برای یافتن بهترین پاسخ برای آن،فکر می کنم آن چه تا این سطر نوشته شده باید در نظر آید.نیز باید پیش بینی کرد که دوران پساریاست هرکدام چه اتمسفری پدید خواهد آورد؟

ریاست عارف:
اصلاح طلبان،که نقش تعیین کننده ای در پیروزی «حسن روحانی» داشتند،طی نزدیک به بیست سال اخیر،همواره وزن سنگینی در بدنه ی جامعه را به خود اختصاص داده اند.آنها در انتخابات اسفند 94هم سرنوشت ساز بودند.از سوی دیگر،در حالی که دولت «حسن روحانی» طی سالهایی که از استقرارش می گذرد،بسیار مورد یورش مخالفان اش بوده،این تنها اصلاح طلبان بوده اند که از او و دولتش دفاع موثرکرده اند.زیرا توان رسانه ای،نیروی فکری و نظری آنها بیشتر از دوستان اعتدالی شان در جبهه ی امید بوده و در این عرصه ها مرد میدان اند.از این رو بسیار منطقی ست که هم اینک ریاست یکی  از قوا را حق خود بدانند و بر ریاست «عارف» پای بفشارند.حال باید وارسی کرد که در صورت ریاست «عارف» بر مجلس،چه دگرگونی هایی در میدان عمل(پراگماتیک)و«جا»ی گفتمان امید درآرایش سیاسی کشور (در حوزه ی درون قدرت) پدیدار می شود:

یکم:قدرت لابی گری جریان امید(همان نوسازی و اصلاح جویی)کاهش خواهد یافت؛عارف محل و اقتدارکافی برای چانه زنی در نهادهای محافظه کار ساخت سیاسی و نظام حقوقی حاکمیت را ندارد.

دوم:بیشتر عرصه های «خاکستری» جریان و گفتمان «امید» راهشان را به سمت رنگ سیاه این طیف کج می کنند و این جریان – که ملت و

جامعه ی مدنی به آن دل بسته اند – هم ،بخشی از کنشگران ،و هم پهنه ای ازحوزه ی نفوذ خود را  از کف می دهد.

سوم:در صورت پدیدار شدن این رویدادها – که به یقین نزدیک است – قطعا ساکنان جزیره ی «اصلاح طلبی» از سرزمین «مجمع الجزایر» امید،به دفاع از اهداف و راهبردهای خود بر می خیزند و جریان امید،پیش از این که مانیفست و نقشه ی راه خود را برای رساندن کشور به« روزگاربهتر»ترسیم کند،در چالش تئوری و سپس عملی در می غلتد.

نخست می کوشم نظرنامنصفانه و حتا وهن آلود«امیر محبیان» ، سرمقاله نو یس دهه ی هفتاد روزنامه ی راست گرای «رسالت» را در باره ی «عارف» - در گفت و گو با روزنامه ی «آفتاب یزد» - نشنیده بگیرم  و وی را به شرکت در یک انتخابات محلی دعوت می کنم که تا با محک زدن خویش در عرصه ی جامعه،از وزن خود آگاهی بیشتری یابند بلکه مردی را که نجابت اش می تواند ضرب المثل باشد و میلیون ها رای دهنده پشت سر وی ایستاده اند،«ناتوان»قلمداد نکنند .سپس می خواهم بگویم با آن بخش از گفته های ایشان موافقم که می گوید«...اگر عارف رییس مجلس شود،برای دولت به این معناست که کشور به سه جریان تبدیل می‌شود؛ جریان اصولگرا، جریان اصلاح‌طلبان و جریان دولت. تا به حال جریان دولت از بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان ارتزاق می‌کرد. پس اگر این چنین شود که اصلاح‌طلبان بروند به سمت خود اصلاح‌طلبان، دولت با یک کاهش مقبولیت اجتماعی مواجه خواهد بود. برای اینکه در جاهایی که رقابت بین دولت و اصلاح‌طلبان بشود و اصلاح‌طلبان یک نهاد سیاسی باشند، دولت کم خواهد آورد و مشکل پیدا خواهد کرد.» ....این هم موضوع مهمی است که باید جریان «امید» مراقب آن باشد.

چهارم:به نظر می رسد ریاست دکتر عارف در اولین دوره ی هیات رییسه ی مجلس،اصلاح طلبان شناسنامه دار پارلمان را در برابر اصول گرایان تندرو قرار خواهد داد که این فرصت مغتنمی ست برای آنان تا به شیوه ی مالوف خود(پروپاگاندا)بپردازند و فضای آرام جریان امید را به سمت رادیکالیزم بکشانند.فکر می کنم همین چند مورد کافیست.

ریاست لاریجانی:
اگر چه نظر من در باره ی آقای لاریجانی ،همان است که در آغاز این نوشته آوردم و او را یک «محافظه کار»می شناسم،اما بی انصافی ست یاریگری های رییس مجلس نهم را در جریان پرونده ی هسته ای نادیده بگیریم؛یاریگری سرنوشت ساز و تنش زدا.در صورت ریاست لاریجانی،می توان رویدادهای آتی را چنین برشمرد:

یکم:ادامه ی قرار گرفتن لاریجانی در جبهه ی «امید»- حتا با همین کیفیت.این در حالی ست که زیرکی وی،می تواند ما را امیدوار کند که او – در صورت ریاست در مجلس دهم – به کیفیت بازی اش در تیم امید بیفزاید و دوندگی های بیشتری از خود نشان دهد.

دوم:با توجه به جایگاهی که خاندان لاریجانی در ساخت قدرت دارند،بدیهی ست مجلسی با ریاست علی لاریجانی،قدرت چانه زنی بیشتری در لایه های قدرت داشته باشد؛مقدوراتی که در این بازه از زمان،کشور به آن نیازمند است.

سوم:ریاست لاریجانی بر مجلس،می تواند بخش موثری از حوزه «خاکستری»طیف سیاسی ایران را به سمت رنگ«سفید» بکشاند.او کسی است که اتوریته و جایگاه اثرگذاری بر بسیاری از محافظه کاران را داراست و قدرت اقناع آنان را در مشت دارد.

چهارم:ریاست لاریجانی در مجلس،خیال دولت را از بسیاری جهات راحت می کند و ساکنان پاستور دغدغه ی بازدارندگی بهارستان را کمتر خواهند داشت.فکر می کنم همین کافیست...!
آخر:

به نظر می رسد،بهتر است تا ریاست مجلس به لاریجانی سپرده شود و او در «تیم امید»بازی کند.بی تردید وی نیز سناریوهایی برای خود دارد و این اندازه باهوش بوده که برنامه ی خود را به پیش ببرد،اما آن چه در باب احتمال رییس شدن وی بیان شد گریز ناپذیر است و چه بخواهد و چه نخواهد،این پدیدارهاحداقل مزیت های ریاست لاریجانی برای جریان امید خواهد بود. البته روشن است که این امر نه تنهاهیچ از جایگاه عارف کم نمی کند، بلکه بر «منزلت»او در تاریخ و در ذهن و وجدان جامعه می افزاید.

این راهم نباید فراموش کنیم که در یک دوره ی مجلس،چهاربار انتخابات هیات رییسه برگزار می شود.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۶
محسن
|
Germany
|
۱۴:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۳۱
0
1
مجبوری زور بزنی نثر سنگین بنویسی تا بعضی جاها کم بیاری و بشه محاوره؟ سطحی نگری شما از دلایل مضحک و متن آشفته و ناپیوسته تان آشکار است
پاسخ ها
محمد ابراهیم
| Germany |
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۰۱
ممکن است دلایل نویسنده باب طبع تان نباشد؛اما کمتر چنین نثرهای زیبایی در رسانه ها می بینیم.
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۲/۳۱
0
0
سلام
روزگار عجیبی است
آریا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۴۹ - ۱۳۹۵/۰۲/۳۱
0
1
رییس مجلس ما فقط عارف عزیز هست
اسماعیل
|
Germany
|
۱۰:۲۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۰۱
0
0
ممنونم از نوشته و تحلیل واقع گرایانه و البته زیبای شما.نهایتا هم دور اول ریاست مجلس لاریجانی خواهد بود.تا یک سال دیگر خدا عالم است.
ایرانی
|
-
|
۱۴:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۰۱
0
0
برادر محترم محسن خان،اگر خوانش و فهم نثرهای سنگین ملالی بر خاطرتان می افکند، توصیه می کنم به سایت کیهان بچه ها سری بزنید، ساده است و روان.
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین