آفتابنیوز : اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه چرا آقاي مصباح يزدي و اكبر گنجي در حالي كه هر دو سخني مشترك را مطرح مي كنند، سرنوشتي متفاوت دارند: يكي قدر مي بيند و ديگري اما نه تنها قدر نمي بيند كه با محكوميت قضايي رو به رو مي شود! اين حديث، به نوعي حديث عبدالكريم سروش نيز هست.
چندي پيش تر، وقتي عبدالكريم سروش، طي يك سخنراني در پاريس از «انديشه شيعه و مردسالاري» سخن مي گفت، تأكيد كرده بود كه از انديشه شيعي نمي توان دموكراسي را بيرون آورد و شيعه غالي با دموكراسي نسبتي نيز ندارد. اين سخنان سروش اما در حالي با انتقاد فراوان رو به رو شد كه مصباح يزدي بارها از تباين انديشه شيعي و دموكراسي سخن گفته بود. اين چنين بود كه عبدالكريم سروش نيز در پاسخ به يكي از منتقدان خود نوشت: «اي كاش شما شعله اي آتش غيرت ديني خود را در خرقه متكلم رسمي حكومت ايران، مصباح يزدي مي زديد كه پانزده سال است به صد زبان و صد برهان مي كوشد تا اثبات كند كه دموكراسي و اسلام در تضادند».
بدين ترتيب در حالي كه عبدالكريم سروش نيز به ظاهر، سخني همچون مصباح يزدي را مطرح كرده بود، اين بار نيز اين سروش بود كه مورد طعن قرار گرفت و مصباح يزدي همچنان در مسير طرح انديشه هاي خود آزاد بود.
حال اما اين سؤال مطرح است كه چرا تفاوت و چرا تمايز مصونيت؟ اگر انديشه امام با جمهوريت در تضاد است، پس چرا برخورد با فردي همچون اكبر گنجي كه از اين تضاد سخن مي گويد؟ و اگر انديشه حضرت امام با جمهوريت در تضاد نيست(که به گمان ما نیست) ، چرا سكوت ؟
اگر دموكراسي متاعي بي ارزش در حكومت اسلامي ماست، پس چه باك از اينكه عده اي بگويند جمهوري اسلامي با دموكراسي ناسازگار بوده و سر سازش با آن ندارد. و اگر براي دموكراسي ارزشي قائليم و آن را بخشي از هويت جمهوري اسلامي مي دانيم (وآناني كه از عدم حاكميت دموكراسي و مردسالاري در ايران سخن مي گويند را مورد عتاب و خطاب قرار مي دهيم و مستحق احكام قضايي مي دانيم)، پس چرا آقاي مصباح يزدي مجاز است تا هويت جمهوري اسلامي را با زير سؤال بردن وجه جمهوریت آن، مخدوش سازند.
چرا اينجا آتش «منافع ملي» و «تشويش اذهان عمومي» روشن نمي شود؟ آيابراستی نظام ماقصد ندارد اين دو گانگي را وا برسد؟ چشمان دنیا دارد ما را نگاه میکند . اینرا باور داریم؟
اصولا وقتي مصباح حرف بزند مهم نيست كه چه ميگويد.اما تا نوبت دكتر سروش و گنجي و آقاجري ميرسد كلمه به كلمه ي حرفشان اهميت پيدا ميكند.
اصلا مسيله چيز ديگري است.اصلا اين زبان گوينده خودش اهميت دارد.زبان آقاي مصباح كفر را هم تبديل به حكم الله ميكند. چه ميكند اين آقاي مصباح!!!
مساله اينست كه مصباح مي خواهد بگويد تشيع برتر از دموكراسيست و دموكراسي بايد خود را با تشيع وفق دهد ولي سروش ميگويد كه اصل دموكراسيست . .... يا مصباح مي گويد كه حكومت اسلامي اصل است نه جمهوري و با برداشت خود انديشه ي امام را تاييد مي كند ولي گنجي مي خواهد بگويد اصل جمهوريست و با برداشت خود انديشه ي امام را رد مي كند . .... پس فرق بين مصباح و سروش يا گنجي از آسمانست تا زمين و براي همين هم از نظر حقوقي فرقست بين ايندو . مثل اينكه دو نفر بگويند فلان متاع بي قيمت است منظور يكي اين باشد كه از بس ارزش دارد نمي توان قيمتي برايش گذاشت و ديگري از فرط بي ارزشي چنين بگويد .
باید بدانیم منظور از حکومت اسلامی منهای جمهوریت در سخن جناب مصباح همان حکومت اسلامی که امامان ما خواهان آن بودن می باشد یا منظور دیگری در آن نهفته است؟
بعد از فهمیده منظور طرفین آن موقعه به نقادی و تفکیک بین حق باطل بپردازیم
هردو گرو یک مطلب را بیان می کنند ولی نتیجه گیری آنها با یکدیگر 180 درجه تفاوت آشکار دارد.
اگر بخواهیم مسلمان باشیم باید به نظرات آقای مصباح رجوع کنیم.کسی که کفر را به اسلام میچسباند سروش است.
مشکل مقاله این است که نظر اسلامی و غیر اسلامی(یا ضد اسلامی) را کنار هم قرار داده و قضاوت میکند.
آقای مصباح نیز در پیش از انقلاب نیز با شهيد دكتر بهشتى، شهيد باهنر و حجة الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجانى همکاری داشتند و به مشکلات فکری میرسیدند.
اگر هم این را حساب نکنیم هم اکنون پشتیبان نظام هستند نه خار چشم نظام!!
رسولش بهتر است نه خر مقدس هیچی نفهم پرمدعا!
و عزیزان جانان من! به خدا ازادی اندیشه در این وانفسای پر از هرج و مرج که یکی دو آتشه طرفدار امام زمان است و دیگری منکر او، به خصوص برای ما مسلمانان سرسخت شیعه از نان شب هم واجبتر است.
کار نیکان را قیاس از خود مگیر // کر چه باشد در نوشتن شیر شیر
آن یکی شیریست کادم می خورد // وان دگرشیریست کادم می خورد
آن یکی شیریست اندر بادیه // وان دگر شیریست اندر بادیه
نظر آیت الله مصباح جمهوریت در بخشی از اجراییات است. دموکراسی در قانون گذاری و قضا از نظر اسلام مردود است. اگر ایشان در پی قدرت دادن به شخصی خاص هستند همان حرف اسلام است. اما این هم یکی از مغالطات آقایان سروش و گنجی می باشد. در منطق به این نوع مغالطه می گویند " در نظر نگرفتن شق سوم" شق اول: همه چیز بر اساس دموکراسی. شق دوم : همه چیز بر اساس وحی
شق سوم: آنچیز که در اسلام هست بر اساس وحی و آنچه که مباح است و مربوط به امور روز و بعضی اجراییات است بر اساس جمهوریت انجام شود. که شق سوم حرف آقای مصباح و اسلام و جمهوری اسلامی و رهبر و امام است.
یا حق.
با خامنه ای کسی نگردد گمراه / او در شب فتنه میدرخشد چون ماه /در هر نفسم برای او میخوانم / لا حول ولا قوة الا بالله
جانم فدای مقام عظمای ولایت
بسيار عالي