جهانيان نيز با تلاش هاي بي وقفه مطبوعات و رسانه هاي غربي به اين باور رسيده اند كه شهروندان اين سرزمين مدت هاست در تب و تاب انتخاباتي به سر مي برند كه قرار است نمادي از حركت به سوي تشكيل كشوري مستقل باشد. بدين ترتيب فلسطينيان مردماني «آزاد» نمايش داده مي شوند كه «آزادانه» به انتخاب مي پردازند. در چنين شرايطي بديهي است كه ديگر سخني از «اشغال» و «اشغالگر» به ميان نيايد و در ميان انبوه اخبار منتشر شده نتوان اثري از قتل عام روزانه غيرنظاميان فلسطيني يافت. تنها چيزي كه در مورد آن بحث مي شود اين است كه چه كسي به پيروزي مي رسد، ابومازن چه گفته و چه مي خواهد بگويد و حداكثر اين كه اگر مروان برغوثي در بند نبود چه مي گفت: تخريب خانه ها در اراضي اشغالي و گسترش شهرك ها در الخليل و قتل عام كودكان در بيت اللحم فراموش شده است، در ميانه رويدادي «بزرگ» نبايد به اين «جزئيات» پرداخت.
اما اين تصوير غيرواقعي و شكننده از فلسطين تا چه زماني ادامه خواهد داشت؟
امروز مردمان كرانه غربي و نوار غزه- و نه تمامي فلسطينيان- به انتخاب رئيس دولت خودگردان فلسطين پرداخته اند، نه رئيس جمهوري فلسطين. مساوي قرار دادن اين موارد نقش مهمي در تقويت تصوير غيرواقعي ارائه شده از اين انتخابات دارد. دولت خودگردان، نهادي است كه به موجب توافق 1993 اسلو ميان ساف (سازمان آزادي بخش فلسطين) و دولت اسرائيل تشكيل شده و جز اداره امور مربوط به آموزش، بهداشت، ماليات و اداره شهري هيچ اختيار ديگري ندارد مهمترين وظيفه اي كه اين نهاد پذيرفته است، كنترل مبارزان مسلمان براي افزايش امنيت اسرائيل است.
دولت خودگردان در حقيقت مخلوق توافق تل آويو و واشنگتن است براي تأسيس نهادي كه امكان كنترل مقاومت در سرزمين هاي اشغالي را داشته باشد و همزمان با امضاي معاهدات صلح متعدد، به رژيم اسرائيل در توسعه اشغالگري خود، مشروعيت بخشد. مشروعيتي كه باعث مي شود بار ممانعت از بازگشت آوارگان فلسطيني، اشغال غيرقانوني اراضي فلسطينيان و در نهايت اعمال شرايط و قوانين نژادپرستانه و غيرانساني از دوش تندرويان اسرائيلي برداشته شود و بر شانه هاي دولت خودگردان قرار گيرد.
نكته جالب اينجاست كه دولت خودگردان تنها نماينده بخش كوچكي از مردمان فلسطين است، بخشي قليل كه در نوار غزه و كرانه باختري ساكن هستند. اكثريت فلسطينيان كه يا در اسرائيل زندگي كرده و يا همچنان در اردوگاه هاي آوارگان به سر مي برند هرگز حق نمايندگي خود را به اين دولت اعطا نكرده اند.
پارادوكس عجيبي است. چگونه ممكن است دولتي كه در بهترين شرايط نماينده يك سوم جمعيت ملتي است، حقوق اوليه و انساني دو سوم ديگر را ناديده بگيرد؟ صهيونيست ها براي حل اين پارادوكس راه حل مناسبي دارند. دوسوم ديگر را فلسطيني تلقي نكنيد! از قرارداد اسلو به بعد، اين روند به شدت تسريع شده است. در رسانه هاي غربي و گاه عرب، عنوان «فلسطيني» تنها به كساني اطلاق مي شود كه در نوار غزه و كرانه باختري زندگي مي كنند.
اما آيا مي توان اين جمعيت انبوه را از صحنه تاريخ حذف كرد؟ اين گروه اكنون با واقف شدن به شدت گيري چنين روندي، مدت هاست به سازمان دهي خود پرداخته و فعاليت سياسي را در پيش گرفته اند، هرچند هنوز چارچوب قانوني حضور در مجامع بين المللي را دارا نيستند. جمعي عظيم از فلسطنيان ساكن اراضي اشغالي هم اكنون در حال پيوستن به اين گروه هستند. تمامي شهروندان فلسطيني كه از اقصي نقاط اين سرزمين وادار به مهاجرت و سكني گزيدن در سرزمين هاي اشغالي شده اند، در آرزوي بازگشت به موطن خود، چشم اميد از دولت خودگردان برداشته و در جست و جوي آلترناتيوي ديگر هستند. تمامي نظرسنجي هاي رسمي در اين مناطق نشان مي دهد كه اولويت نخست اين مردمان «حق بازگشت آوارگان» است. بدين ترتيب به نظر مي رسد كه پروژه «دولت خودگردان» واشنگتن و ايالات متحده نتيجه اي درخور دربرنداشته است!
پرسشي كه اما به كرات مطرح مي شود اين است كه علي رغم اين شرايط، آيا فلسطينيان نبايد از انتخابات به عنوان «نوعي آزادي» ولو «محدود» استفاده كرده و به نوعي «استقلال» خود از اسرائيل را به جهانيان نشان دهند؟ مشكل واقعي همين جاست. فلسطينيان مردمي «آزاد» نيستند پس چرا بايد تلاش كنند در نگاه جهانيان خود را «آزاد» نشان دهند؟! آنان مردماني هستند كه در شرايطي فاجعه بار و تحت سلطه اي بي رحمانه زندگي مي كنند. رژيمي سايه خوفناك خود را بر زندگي آنان گسترانده است كه شديدترين جنايات جنگي را با وجداني آسوده انجام مي دهد. مردمان فلسطين بايد از هر فرصتي استفاده كرده و به جهانيان نشان دهند كه اسرائيل چه ظلمي را بر آنان روا داشته و تا چه حد آنان را از ابتدايي ترين شرايط زندگي محروم ساخته است.
فلسطينيان بايد واقعيت را به صورتي عريان در مقابل چشمان جهانيان قرار دهند، عريان تر از هميشه. تصوير ملتي آزاد! همان چيزي است كه اسرائيل براي سرپوش گذاشتن بر جنايات خود خواهان آن است.
با گذشت بيش از ده سال از قرارداد اسلو، به نظر مي رسد كه نقش دولت خودگردان باز هم تنزل كرده و به عامل توجيه گر جنايات رژيم صهيونيستي و سركوب مبارزان فلسطيني بدل شده است، هم چنان كه حيات آن اين امكان را براي سران اسرائيل فراهم آورده است كه در مقابل جهانيان ادعا كنند كه سرگرم «مذاكرات صلح» هستند.
ايجاد دولت خودگردان و قرارداد اسلو- كه ادوارد سعيد اعتقاد داشت نمادي تمام عيار از آپارتايد سياسي است- باعث شد تا درهاي بسياري بر روي تل آويو گشوده شود، از اروپا و آفريقا گرفته تا آسيا و جهان عرب. اسلو، بايكوت اسرائيل از سوي جهان عرب را هم نابود كرد. اعراب كه گويي به دنبال فرصتي براي ندامت از گذشته خود بودند، اسلو را بهانه اي كردند تا سرمايه داران اسرائيلي را به خاك خود دعوت كرده و جيب هاي آنان مملو از دلارهاي نفتي كنند كه جز براي كشتار فلسطينيان و تخريب منازل و مزارع آنان كاربردي ندارد.
با چنين رويكردي است كه اقتصاد اسرائيل، پس از اسلو به نرخ رشدي نجومي مي رسد و تنها انتفاضه دوم مبارزان فلسطيني است كه باعث مي شود اين روند متوقف شود. اسلو تنها دستاوردي كه در برداشت شكل دهي به نهادي بود كه وظيفه ساكت كردن مظلوم و به سكوت كشاندن شاهدان و به خاك انداختن هر دو در پيشگاه ظالم را برعهده داشت.
انتخابات رياست جمهوري در چنين شرايطي مي تواند سرپوشي باشد بر روند رو به رشد ظلم و تجاوز اسرائيل و آوارگي انبوه فلسطينيان و خاموش شدن ناله ها و فريادها در ميان شادي مضحك برگزاري انتخاباتي دموكراتيك! بديهي است كه شارون و هم انديشان او بايد هم هر آنچه را كه در توان دارند، براي تسريع اين روند و با شكوه تر شدن جشني كه نماد پيروزي اسرائيل در سرپوش گذاشتن بر جنايات خود و فريب افكار جهانيان است، به كار گيرند.