کد خبر: ۳۹۲۴
تاریخ انتشار : ۰۵ ارديبهشت ۱۳۸۴ - ۱۱:۴۴
گفتو گو با دکتر اسدا... اطهری

از غنی سازی اورانیوم تا غنی سازی دموکراسی

آمريكا بايد منافع ايران را به رسميت بشناسد
آفتاب‌‌نیوز : به نظر مي رسيد بعد از انتخابات عراق و مشخص شدن تركيب حاكميت قانوني در اين كشور چشم انداز روشني پيش روي عراق باشد اما در هفته ها و روزهاي گذشته تداوم عمليات تروريستي در عراق علاوه بر ايجاد نگراني براي مقامات اين كشور بهانه حضور نيروهاي خارجي در عراق را هم فراهم كرده است. به طوري كه جلال طالباني اعلام كرد كه نيروهاي خارجي نبايد از عراق خارج شوند. شما فكر مي كنيد چه زماني تكليف نيروهاي خارجي در عراق مشخص مي شود؟ 

نيروهاي خارجي به ويژه نيروهاي آمريكايي هرگز از عراق خارج نمي شوند. اصلا آمريكايي ها با نيت رفتن نيامده اند. قطعنامه هاي سازمان ملل متحد مي گويد تنها دولت عراق مي تواند به آنها بگويد كه چه زماني از اين كشور خارج شوند. اگر تجربه هاي آمريكايي ها را بررسي كنيم مي بينيم آنها وقتي مي خواستند از ژاپن يا آلمان خارج شوند قراردادهاي امنيتي دو جانبه اي بستند و نيروهاي خودشان را در اين دو كشور حفظ كردند. 

در عراق هم در نهايت مثل مدل ژاپن يا آلمان مي شود. زماني فرانسوي ها فشار آوردند كه جدول زماني خروج آمريكا كدام است تا اين كه بالاخره قطعنامه هاي سازمان ملل متحد خروج آمريكايي ها را به عهده مقامات عراقي گذاشت و آنها هم مي دانند اگر خارجي ها از عراق بروند جنگ داخلي در اين كشور صورت مي گيرد. علاوه بر آمريكايي ها اروپايي ها و حتي ناتو هم زير نظر نيروهاي لهستاني و براي آموزش افسرهاي عراقي در اين كشور نقش دارند. 
يعني ناتو علاوه بر مديترانه در عراق هم به نحوي كار مي كند. آمريكايي ها از نظر امنيتي يك سري نيروهايشان را درعراق نگه مي دارند و در اين كشور پايگاه مي زنند. چرا كه هدف آنها از مسلط شدن بر عراق كنترل انرژي است.

اما حضور گسترده نيروهاي آمريكايي، انگليسي و اروپايي در عراق در بلند مدت به هر حال مسأله صلح خاورميانه را پيش مي كشد. اين در حالي است كه كشورهاي عرب خاورميانه اعلام مي كنند با رژيم اسرائيل مشكل دارند. اما علي رغم اين، به نظر نمي رسد خود اعراب خواستار خروج نيروهاي آمريكايي از عراق و منطقه باشند. 

هيچ كدام از عرب ها به خاطر ترس از افكار عمومي از حمله به عراق حمايت نمي كردند در حالي كه از صدام حسين متنفر بودند. ولي الان واقعيت هاي موجود نشان مي دهد كه مصري ها به آمريكايي ها كمك كردند و پايگاه هوايي در اختيار آنها گذاشتند. اكنون مسجل شده است كه عربستان سعودي و بسياري از كشورهاي عربي به شكل محرمانه به ساقط كردن صدام حسين كمك كردند.
زماني در شبكه العربيه مصر با سفير آمريكا در مصر مصاحبه كرده بود و پرسيده بود شما از اين همه عرب كه در خيابان ها هست نمي ترسيد؟ و سفير آمريكا گفته بود: آمريكا به خاطر تظاهرات خياباني چند عرب امنيت ملي خودش را تعيين نمي كند، امنيت ملي آمريكا در خود آمريكا تعيين مي شود. اين مسأله مهمي است كشورهاي عربي مي ترسيدند كانديداي بعدي خودشان باشند. بنابراين به طور علني با اقدامات آمريكا موافقت نكردند.
 
برخلاف آن چيزي كه در ايران رواج دارد همه كشورهاي عربي اسرائيل را به رسميت شناخته اند. در به رسميت شناخته شدن اسرائيل هيچ حرفي نيست. اعراب قطعنامه هاي 242 و 338 را پذيرفته اند كه به لحاظ حقوقي يعني به رسميت شناختن اسرائيل. طرح عبدالله اين بود كه اگر اسرائيلي ها از سرزمين هاي ما عقب نشيني كنند ما هم آنها را به رسميت مي شناسيم. اگرچه طرح عبدالله با مخالفت ايران رو به رو نشد منتهي حالا تنها كشوري كه با قطعنامه هاي 242 و 338 و تشكيل دولت و قعطنامه 1377 به گونه ديگري برخورد مي كند برخي لايه هاي دولت ايران است.

 درواقع پاسخ سوال شما اين است كه آمريكايي ها دارند نيروهاي افراطي را در خاورميانه سركوب مي كنند از نظر مالي آنها را تحت فشار قرار مي دهند، خلع سلاحشان مي كنند تا بتوانند صلح را به خاورميانه تحميل كنند. 

از حزب الله هم شروع كرده اند و هر كشوري كه از اين گروه هاي افراطي داشته باشد بايد هزينه سختي بپردازد. در صورتي كه بخواهد از اين گروه ها پشتيباني كند. آمريكايي ها سعي مي كنند كه اين روند صلح را به فلسطين تحميل كنند و افراطيون و نومحافظه كاران آمريكا هم معتقد هستند نبايستي آنقدر به فلسطيني ها فشار آورد كه مرزهاي اسرائيل مخدوش شود. بوش خيلي محكم در اروپا گفته كه اسرائيل بايد به تشكيل دولت در فلسطين گردن بگذارد و به طور كلي صلح خاورميانه در حال پيشرفت است.

درواقع حفظ امنيت موجود اعراب دليل حضور آمريكا در منطقه از سوي كشورهاي عرب است. 

بله، رفتار اعراب دوگانه است وقتي كه مقامات رسمي آنها با آمريكايي ها صحبت مي كنند مي گويند از منطقه خارج نشويد چرا كه ممكن است جنگ داخلي عراق به كشورهاي همسايه سرايت كند ولي در مقابل افكار عمومي خواستار خروج نيروهاي آمريكايي و غربي از عراق مي شوند. آنها براي حفظ امنيت خود مجبور به اين برخورد دوگانه هستند.

مسأله اي كه اينجا مطرح مي شود وضعيت ايران در قبال اين مسأله است. از طرفي جلال طالباني می گوید كه تشكيل حكومت اسلامي در عراق غيرممكن است. وزير كشور عراق بعد از گروگانگيري جديد در مدائن هم گفته: ايراني ها در اين جريان دست داشته اند در حالي كه رسانه ها اعلام كرده اند كه اصلا گروگانگيري مدائن شايعه بوده است. شما فكر مي كنيد طرح اين گونه مسائل از سوي مقامات رسمي كشور عراق چه پيامي براي ايران دارد؟ 

به هر حال ايران و عراق شرايط دشواري را پشت سر گذاشته اند و يك عده اي هم هستند كه از نزديكي ايران و عراق نگران هستند. مثلا بعثي ها و كساني كه قدرت خودشان را از دست داده اند و همين طور نيروهاي آشوب ساز از اين كه ايران و عراق بخواهند روابطشان را ترميم كنند ناراضي هستند. اين مسأله را بايد با توجه به آن سابقه تاريخي كه بين ايراني ها و عراقي ها وجود دارد مورد بررسي قرار داد. حرف ها و پيام هاي آنها را در اين مسير تفسير مي كنم.

در اين شرايط ايران چه باید بكند كه بتواند حداكثر منافع را به صورتي كه به دخالت در عراق هم متهم نشود به دست بياورد؟ 

استراتژي ايراني ها بايد با تاكتيك هايش بخواند. ايران مي گويد من به دنبال ثبات عراق هستم و انتخاب حكومت اين كشور با مردم آن است اما خوب شيعه، سني و كردها و اقليت ها همه بايد در كنار هم زندگي كنند، عراق تجزيه نشود، نيروهاي خارجي از اين كشور خارج شوند و حكومتي كه در عراق سركار مي آيد ضدايران نباشد. ايران بايد بتواند روابط تجاري، اقتصادي، انرژي خود را با عراق و از طريق عراق داشته باشد. ايران مي تواند از عراق بدون نياز به تركيه و آسياي ميانه به اروپا دست پيدا كند. 

مسير ايران، عراق، سوريه، لبنان، مديترانه و اروپا نام كمربند طلايي را گرفته است. ما از طريق عراق از وابستگي به تركيه و گرجستان نجات پيدا مي كنيم. از سوي ديگر ايران هم مي تواند عراق را به آسياي مركزي و قفقاز متصل كند. پس عراق براي ما خيلي مهم است. مسأله دوم اين كه «اگر دموكراسي در عراق با حضور آمريكايي ها مدل موفقي از آب دربيايد، آن هم در كنار مرزهاي ما و در حالي كه آمريكايي ها هيچ نوع تضمين امنيتي به ما نمي دهند دردسرساز است. 

خوب وقتي آنها در عراق پايگاه بزنند در آذربايجان هم كه قرارداد بسته اند در افغانستان و خليج فارس و تركيه هم حضور دارند. هر كسي را به فكر وا مي دارد كه اين همه نيرو در اطراف ايران براي چيست. به نظر مي رسد ايران هم به همين دليل دچار نوعي دوگانگي است. ايران بايستي بداند عراق عمق استراتژيك اين كشور است. ايران نفوذ عجيبي در عراق دارد. به خاطر سابقه تاريخي، فرهنگي، تمدني ايران و عراق وجود اماكن متبركه و مرجعيت ايراني تبار عراق، ايران به لحاظ معنوي نفوذ زيادي در اين كشور دارد. بنابراين آمريكايي ها بايد عقلايي به عمق نفوذ ايران در عراق نگاه كنند. حتي برژينسكي و ديگران گفته اند ايران مي تواند عراق را براي ما جهنم كند. آمريكايي ها كه كنار مرزهاي ايران يك سيستم را سرنگون كرده اند و خوب منافعي دارند بايد مسائل امنيتي و منافع ما را هم به رسميت بشناسند. 

عملكرد ايران براي كسب حداكثر منافع ،چگونه رقم باید باشد

به نظر من مشكل ما با عراق نيست مسأله ما با آمريكايي هاست. هنوز دستگاه هاي رسمي ايران، مراكز مطالعاتي استراتژيكي و نظامي ايران، دنياي جديد را درك نكرده اند. ديگر نظام دو قطبي تمام شده است و بنابراين بايستي از وزارتخانه ها تعريف جديدي بشود. نهادهاي امنيتي بايد از تهديدات تعريف جديدي بكنند. نظام بين الملل تغيير كرده است و ما بايستي آموزش هاي ديگري به نيروهاي نظامي، امنيتي و دانشگاهي خود بدهيم. واقعيت اين است كه آمريكايي ها جنگ رواني راه انداخته اند و حاضر نيستند هيچ نوع تضمين امنيتي به ما بدهند. 

آنها دوگانه بازي مي كنند در حالي كه اين جنگ سايكولوژيك كنار مرزها تصميم گيري را براي ايران مشكل مي كند. خوب اگر آنها بخواهند بازي را به هم بزنند ايران هم مي تواند اما تا وقتي كه آنها بازي را به هم نزنند ايران مي تواند به صلح فكر كند. اما به نظر من ايران در اين بازي نبايد اخلالگر باشد بلكه بايد صلح ساز باشد. بنابراين ما به كساني نياز داريم كه بتوانند در اين بازي جاخالي بدهند و ما را در تيررس حملات آمريكايي ها قرار ندهند.

در آينده اي كه براي خاورميانه متصور است آمريكا همه جا در مقابل ايران قرار مي گيرد. ايران در اين كشمكش سياسي چه مي تواند بكند كه مقهور آمريكا نشود؟ 

مدل هاي زيادي وجود دارد. مثلا در چين زماني مائو مي گفت آمريكا ببر كاغذي است، امپرياليسم است و خيلي چيزهاي ديگر. بعد چيني ها راه ديگري را انتخاب كردند كه عقلاني تر بود، آنها به جاي تقابل، تعامل را انتخاب كردند. بر همین اساس اين مدل آمريكايي ها بايد حاكميت ايران را به رسميت بشناسند. مدل ديگري هم هست كه متعلق به خود آمريكايي هاست. كلينتون حتي با دشمن ديرينه آمريكا كه مفتضحانه از آنجا فرار كردند يعني ويتنام هم قرارداد مي بندد. به نظر من ايران بايستي تشكل عقلاني از هرگونه درگيري با نومحافظه كاران جديد خودداري كند. 

در اين خصوص نظرات متفاوتي مطرح است. عده اي مي گويند به جاي غني سازي اورانيوم بياييم غني سازي دموكراسي انجام بدهيم. عده اي در رابطه با انتخابات صحبت مي كنند و عده اي هم مشروعيت حاكميت را مطرح مي كنند. عده اي هم در حال كار كردن روي كارآمدي دولت هستند. هرچه هست به نظر مي رسد اگر حكومت ايران مشروعيت مردمي داشته باشد هيچ كس نمي تواند به آن ضربه بزند. به نظر خود من ايران با توجه به دشمناني كه در منطقه دارد هم بايستي به سخت افزار متكي باشد و هم به نرم افزار و از هرگونه حذف يك قسمت به خاطر قسمت ديگر بايد خودداري كند. ما تجربه مدل خلع سلاح قزاقستان را داريم. 

بنابراين ايران بايد به هر دو بعد توجه كند. ضمن اين كه در صحنه بين المللي هم بايد تقابل را كنار بگذارد و تعامل را انتخاب كند تا از هر صحنه امتياز بگيرد و دادوستد داشته باشد. ايران نبايد از درون مرزهايش با دنيا صحبت كند. شوروي زماني فروپاشيد كه از اروپاي شرقي عقب نشيني كرد و به دروازه هاي مسكو بازگشت. ما بايستي از طريق منطقه با آمريكايي ها و غربي ها صحبت كنيم. با توجه به نفوذي كه در افغانستان، قفقاز، لبنان و عراق داريم بايد از اين كشورها با جهان صحبت كنيم. 

اروپا و آمريكا به انتخابات ما چشم دوخته اند. ما در طول دوران هاي گذشته رويكردهاي مختلفي را در سياست هاي خارجي داشته ايم. مثلا در زمان آقاي هاشمي تا حدودي جو بين الملل به گونه اي بود كه سياست دفاعي داشتيم و در زمان آقاي خاتمي كمي پوياتر شديم. حالا به فرض به قدرت رسيدن هر كدام از جريان هاي اصلاح طلب، اصولگرا يا مثلا آقاي هاشمي فكر مي كنيد در مشي سياست خارجي ما در منطقه بايستي چه تغييراتي صورت پذيرد؟ 

بستگي به اين دارد كه انتخابات و شرايط چگونه باشد. كانديداي قوي با رأي ضعيف يا رأي بالا با كانديداي ضعيف حالت هاي نامطلوب است. اما بدترين حالت اين است كه يك رئيس جمهور قوي، ضعيف عمل كند. در واقع بايد كسي بيايد كه بتواند موتور دولت را بچرخاند. بايد همه ايراني ها فكر كنند سوار يك كشتي هستند كه اگر سوراخ بشود همه غرق مي شوند. اما آن چيزي كه واقعا ايران را تهديد مي كند حالت دولت ورشكسته است. اين حالت در مورد روسيه اتفاق افتاد. البته جامعه مدني ايران اگرچه متشكل نيست اما قدرتمند است. برخي آمريكايي ها گفته اند كه تعداد آراي مردم ايران در انتخابات بسيار مهم است. به هر حال من فكر مي كنم برگزاري انتخابات دموكراتيك مي تواند به اين مسأله خيلي كمك كند.
درواقع ما مي توانيم به جاي تقابل با غرب كار كنيم. اما مهمترين مسأله اين است كه دولت ما ورشكسته نشود.

عملكرد هر يك از جناح هاي سياسي كه اشاره كردم را در خصوص سياست خارجي پيش بيني نكرديد. 

به نظر من بلوك هاي قدرت به اين نتيجه رسيده اند كه نمي توانند به اين شكل به كار ادامه بدهند. ما به يك خانه تكاني اساسي در صحنه داخلي و صحنه خارجي نياز داريم. پرونده هاي اساسي و امنيت ملي، هسته اي، پرونده عراق و صلح خاورميانه در مقابل رئيس جمهور آينده قرار دارد كه پرونده هاي ساده اي نيستند و حل آنها به فردي نياز دارد كه چهره اي بين المللي باشد، دنيا روي او حساب كند و قدرت كامل داشته باشد. او بايد بتواند با مافياي قدرت در داخل هم مبارزه كند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین