آفتابنیوز : مهدی رحمانی کارگردان سریال «گشت ویژه» معتقد است برخلاف کمبود امکانات برای ساخت سریالها و فیلمهای پلیسی باید کارگردانان سراغ این ژانر بروند تا زمینه پیشرفت در این عرصه فراهم شود.
نژلا پیکانیان: پخش سریال «گشت ویژه» با همه نقاط قوت و ضعفش به پایان رسید تا اثری دیگر در ژانر پلیسی به نام تلویزیون به ثبت برسد. اثری که مثل برخی سریالهایی که در این ژانر ساخته شدند ایرادهایی داشت که البته کارگردانش معتقد است بعضی از آنها به کمبود امکانات برمیگردد. رحمانی در اولین تجربه سریالسازیاش سراغ کارگردانی اثری پلیسی رفت و «گشت ویژه» را ساخت. او پیش از این در سینما فیلمهای «دیگری»، «پنهان» و «برف» را کارگردانی کرده و حالا تجربه ساخت سریال را هم در کارنامه اش دارد. با رحمانی درباره «گشت ویژه» صحبت کردیم.
چطور شد که بعد از تجربه کارگردانی سه فیلم در سینما به تلویزیون آمدید؟ خودتان خواستید این فضا را تجربه کنید یا پیشنهاد کار در تلویزیون با شما مطرح شد؟
در این سالها همیشه پیشنهاد برای سریالسازی بود، ولی هیچکدام از آنها برایم جذابیت خاصی نداشت یا معمولا دلایل دیگری وجود داشت که باعث میشد کار نکنم، ولی وقتی آقای سعدی پیشنهاد کردند که من وارد پروژه شوم قبول کردم. «گشت ویژه» طرحی بود که آقای سعدی با خانم معتضدی که نویسنده سریال بودند تصویب کرده بودند و بعد من به عنوان کارگردان وارد این پروژه شدم.
«گشت ویژه» چه تمایزی با سریالهای قبلی که به شما پیشنهاد شده بود داشت که دوست داشتید آن را کارگردانی کنید؟
من همیشه ژانر پلیسی را دوست داشتم و دلم میخواست آن را تجربه کنم. اما این ژانر حوزهای نبود که من در سینما بخواهم به آن بپردازم و فکر کردم تلویزیون بستر بهتر و مناسبتری است برای ساخت کاری که مورد علاقهام هست. در واقع احساس کردم میتوانم با کارگردانی این سریال فضایی متفاوت با آنچه در سینما در فیلمهایم ساختم تجربه کنم.
تجربه سریالسازی و کار در تلویزیون تفاوتهای زیادی با سینما دارد، چقدر این تفاوتها را احساس کردید و در کدام بعد بیشتر برایتان نمود داشت؟
تفاوتهایی که میان سینما و تلویزیون وجود دارد در تلویزیون به پیش و پس تولید و هنگام پخش برمیگردد. طیف مخاطبانی که یک سریال تلویزیونی را تماشا میکنند خیلی گستردهتر است و نسبت به مخاطبی که در طول سال به سینما میرود و فیلم تماشا میکند شاید قابل قیاس نباشد. به همین دلیل فکر میکنم سریالسازی در صورتی که درست اتفاق بیفتد بستر مناسبی است تا بتوان حجم زیادی ار مخاطب را همراه با یک اثر کرد.
از طرف دیگر اساسا سریالسازی و سریالبینی در دنیای این روزها خیلی متداولتر از گذشته شده و مخاطبان سریال حالا چه در تلویزیون و چه شبکههای نمایش خانگی از فیلمها زیادتر شدهاند. همین مسئله برای خود من خیلی جذاب بود که یک دفعه با مخاطبانی در این طیف وسیع روبهرو میشوم. اما تفاوتی که تلویزیون با سینما در مراحل تولید دارد محدودیتهای مالی و مخصوصا زمانی است. در تلویزیون متاسفانه سریالهایی که اساسا مناسبتیاند خیلی چیزها فدای رسیدن کار به آن زمان تعیین شده میشود. یعنی شما به عنوان کارگردان مجبورید بعضی وقتها از خیلی مواردی که جزو ایدهآلهایتان است به خاطر کمبود زمان بگذرید. البته محدودیتهای دیگری از جمله خط قرمزهای تلویزیون نیز وجود دارد که با سینما فرق دارد. اما در بین همه این موارد به نظرم بزرگترین مشکلی که سر راه یک فیلمساز قرار میگیرد همان محدودیتهای زمان و هزینه است که باعث میشود شما مجبور شوی از کیفیت کارت بزنی.
البته این نکته را هم بگویم که وقتی ما قبول میکنیم در شرایطی کار کنیم میپذیریم که با آن محدودیتها و مشکلات احتمالی که ممکن است وجود داشته باشد کار کنیم. وقتی پذیرفتیم دیگر محدودیتها خط قرمزی مسئله اصلی نیستند و میماند همان مسائلی که دربارهاش صحبت کردیم. در این سریال هم چون کار پلیسی بود و فضایی مردانه داشت من با خیلی از خط قرمزهایی که در ژانری مثل ملودرام وجود دارد برخورد نکردم. اصلا یکی از دلایلی که دوست داشتم سریال پلیسی بسازم و نه یک کار ملودرام همین بود. من دوست ندارم سراغ کاری بروم که مجبور شوم تصنعیاش کنم.
در صحبتهایتان به محدودیتهای زمانی اشاره کردید که باعث لطمه به کار میشود، مگر شما از ابتدا نمیدانستید «گشت ویژه» را برای هفته پلیس میسازید؟
چرا ما این موضوع را میدانستیم اما تعداد قسمتهای سریال در طول کار تغییراتی پیدا کرد. ابتدا قرار بود این سریال در 7 قسمت تولید شود که برای همان یک هفته هم روی آنتن برود. این تعداد تغییر و به 13 قسمت رسید. این تعداد قسمت به زمانبندی ما نمیخورد و در نهایت همان 10 قسمت روی آنتن رفت. البته این محدودیت را من به شکل کلی مطرح کردم، سریالهای مناسبتی همیشه در کمپرس زمانی ساخته میشوند و شما هر موقع که ساخت این سریالها را قبول کنی باید با عجله آنها را بسازی. حتی من فکر میکنم سریالهایی که مناسبتی نیستند هم به دلیل مشکلات مالی و زمانبندی که طولانی نشوند با عجله ساخته میشوند که طبیعتا روی کیفیتشان اثر میگذارد. در واقع در بیشتر موارد این انتظار وجود دارد که در مدت زمان کمتری کار جمع شود و شما با هر سرعتی هم که تصویربرداری را به سرانجام برسانید باز از سوی سفارش دهنده به این متهم میشوید که وسواس زیادی به خرج میدهید. من فکر میکنم به همین دلیل است که کیفیت آثار تلویزیونی با همین عجلهها و بحثهای مالی افت کرده و ما از دوران سریالسازی نوشتالژیکمان که در گذشته بسیار هم پرمخاطب بوده فاصله گرفتیم. دلیل اینکه مردم به سریالهای خارجی روی آوردند هم به نظرم همین است.
انتقادهایی به کارهای پلیسی چه در سینما و چه در تلویزیون معمولا وارد بوده است. از طرف دیگر برخی سریالهای پلیسی ما به خصوص در سالهای اخیر موفق نبودند و نتوانستند آنطور که باید مخاطب را جذب کنند. به نظرتان موفق نبودن برخی کارهای پلیسی از کجا نشآت میگیرد؟
در ابتدا اين نكته را بگويم كه با نظر شما در مورد ناموفقي آثار پليسي در سينما و تلويزيون به طور كلي مخالفم و ميتوان از فيلمها و سريالهاي پليسي موفق زيادي نام برد. در مورد سريال «گشت ويژه» هم قضاوت توسط خود من صحيح نيست، اما به نظر من مشكل اساسی از جایی شروع میشود که ما هیچ وقت زمینه ساخت یک کار خوب پلیسی را فراهم نمیکنیم. ما بدون اینکه بخواهیم مقدمات یک کاری را فراهم کنیم همه چیز را با همدیگر میخواهیم. مثلا ما میخواهیم با همان زمانبندی و بودجه سریال ملودرام کار پلیسی اکشن هم بسازیم. طبیعی است که نمیشود با همان امکانات این کار را کرد و اگر هم بشود به قول شما نتیجه با شکست رو به رو میشود.
ژانر پلیسی همواره در همه جای دنیا یک امکانات و زمان ویژه برایش در نظر گرفته میشود و اصول و قواعد خاص خودش را دارد. طبیعی است وقتی شما یک سریال ملودرام کار میکنید ریتم ساختاری آن با یک کار اکشن فرق میکند و تعدد پلانها اکشن در یک کار پلیسی طبیعتا زمانبندی را طولانیتر میکند. امکاناتی که ما در صحنههای اکشن داریم بسیار محدود است، اجرای این صحنهها در جهان خیلی وابسته به ابزار است اما ما در اینجا کمبودهای بسیاری داریم. تعقیب و گریز ماشینها، آدمها، انفجار و تیراندازیها، از بالا پریدنها و خیلی موارد دیگر چیزهایی است که در جهان برایشان وسیله تعریف شده است و ابزار و امکانات دارند. یک تعقیب و گریز زیبا همینطور اتفاق نمیافتد، علاوه بر امکانات گسترده در صحنههای این چنینی خیابانها در خدمت فیلماند و همه چیز به شکل چیده شده برای یک کار پلیسی اتفاق میافتد. اما ما اینجا ماشین صحنه سریال را میبریم وسط اتوبانی که ماشینهای مردم هم در حرکتاند و مجبوریم میان آنها لایی بکشیم.
انتقاد به «گشت ویژه» هم زیاد است، با وجود اینکه شما و همکارانتان به مشکلاتی که در این عرصه وجود دارد واقف هستید و شما الان به خیلی از آنها اشاره کردید، چرا حاضر میشوید با چنین شرایطی کار کنید که در نهایت خروجی کار با عیب و ایرادهایی همراه باشد و زیر تیغ نقد برود و مورد هجمه قرار بگیرد؟
علاقه شخصیام بود که این ژانر را تجربه کنم.
یعنی حاضر بودید بخاطر علاقه خودتان کاری را بسازید که ممکن است با انتقاد رو به رو بشود؟
من با این قضیه مشکلی نداشتم، به نظرم صورت مسئله را هیچ وقت نباید پاک کرد. به هر حال ما باید از یک جایی شروع کنیم و زمانی سپری شود تا تجربیاتی به دست بیاوریم تا شاید برای ما هم امکاناتی که واقعا عجیب و غریب هم نیست فراهم شود. برای موفق شدن یک کار پلیسی کافی است امکانات مناسب فراهم باشد و زمانبندی درست هم در اختیار تیم سازنده قرار بگیرد. به نظرم اینکه ما بگوییم چون ما امکانات نداریم کاری نسازیم درست نیست. در نتیجه این نگاه است که ما سینمای تخیلی و پلیسی و اکشن یا ژانر دلهره و وحشت نداریم، پس بهتر است برای آینده تلاش کنیم تا امکانات را به دست بیاوریم. همین راه را پیش رفیتم که فیلمهای سینمایمان همه شبیه به هم شدهاند. این اتفاق به خاطر ترسی بوده که همیشه وجود داشته و ما را از سمت کاری جدید رفتن بازداشته. این روند اما به نظر من نباید ادامه پیدا کند و تابویی که به وجود آمده باید شکسته شود. به عقیده من کاری که در ژانر پلیسی میسازیم در مقیاس با کارهای پلیسی جهانی هر چقدر هم که ضعیف باشد باز هم مخاطب خودش را دارد.
اين به دليل جذابیت ژانر پليسي است نه اينكه اين كار از نظر مخاطب بيعيب است.
بله، همینطور است، این ژانر طرفدار دارد و بینندههای خاص خودش را هم دارد. بینندهای که ترجیح میدهد گاهی اوقات یک سریال پلیسی ایرانی با همه معیارها و المانهای ایرانی بودنش را ببیند. به نظر من در گذر زمان این اتفاق باید تجربه شود تا بستر آن به شکلی کاملا درست و مناسب فراهم شود. وقتی این موارد حاصل شود امکانات هم میآید. اما وقتی کاری هیچ وقت انجام نشود افرادی که متولی چنین کارهایی هستند هم هیچ وقت به فکر فراهم کردن اسباب و امکاناتش نمیافتند و ژانر از بین میرود. اما نکتهای که من سعی کردم در «گشت ویژه» آن را رعایت کنم این بود که یک پلیس اجتماعی را در فضایی که خودم کما و بیش به آن اشراف داشتم به تصویر بکشم. در واقع سعی کردم بر اساس قصه فضایی که این پلیسها درگیرش میشوند خیلی پلیسی-حادثهای نباشد و اگر ماجرای اکشنی در قصه رخ میداد سعی کردیم پلیسها به عنوان گشت روزانه که درگیر وقایع و اتفاقها می شوند وارد عمل شوند تا الزاما همه صحنهها هم اکشن نباشند و ما گرفتار آن مواردی که شما اشاره کردید و درست هم هست نشویم.
انتقاد دیگری که به «گشت ویژه» وارد است و بیشتر به نویسنده کار مربوط می شود تا شما، شخصیت پردازیهای قصه است. در این سریال هم مثل خیلی کارهای پلیسی دیگر شخصیت پلیس قابل باور و شبیه به چیزی که ما در بطن جامعه میبینیم نیست. به عنوان کارگردان چه تمهدی برای باورپذیرتر شدن کاراکترها داشتید؟
در مورد شخصيت پردازي نويسنده و من تمام تلاشمان را براي رسيدن به شخصيتهايي باورپذير و ملموس از انسانهاي جامعه با نگاهي الگووار براي پليس انجام داديم كه به نظر من پليسهايمان دوست داشتني شدند. اگر بخواهم رک و راحت بگویم در خیلی کارها حتی بازیها هم غیر قابل باور و تصنعی بودند. ما در این کار سعی کردیم در انتخاب بازیگرها و شکل بازیها و نوع روابط پلیسها با یکدیگر همه نکات ریز را رعایت کنیم. حالا اینکه در اجرا این موارد چقدر ملموس و قابل باور درآمده را باید مخاطبان بگویند. این نکته هم درست است که پلیسی که ما در تلویزیون میبینیم با پلیسی که در سطح جامعه دیده میشود متفاوت است، به همین دلیل من خودم شخصا سعی کردم در اجرا بدون اینکه بخواهم تصویر پلیس را کاملا بیگناه در آورم، او را شخصیتی که باید باشد تعریف کنم. به عبارتی پلیسی که باید در خدمت جامعه باشد. این نکته را هم در نظر بگیرید که گاهی اوقات رفتاری که پلیس در این سریال از خود نشان میدهد برای مثال برای پنچری گرفتن یک ماشین در اتوبان به او کمک میکند اصلا عجیب و غریب نیست.
ولی چون این رفتارها از سوی پلیس در جامعه دیده نمیشود در سریال هم رئال به نظر نمیرسند.
خب ما باید برای خود پلیس هم الگوسازی کنیم. یعنی میتوانیم بگوییم آقای پلیس شما هم میتوانی اینطور باشی و هیچ اشکالی ندارد. قرار نیست با همه مثل قاتلها رفتار کنی. ولی نمیدانم چه اتفاقی افتاده که اگر پلیسی بخواهد در واقعیت هم کمکی کند انگار تابوشکنی کرده و حالا هم که ما چنین لحظههایی را به تصویر میکشیم برای خیلیها غیرقابل باور به نظر میرسد. به نظرم تصویری که ما از پلیس پیدا کردیم خیلی فاصله پیدا کرده با آن چیزی که واقعا باید باشد. پلیس باید شخصیت دوست داشتنی برای مردم باشد و امیدوارم که اینطور باشد. من در «گشت ویژه» سعی کردم پلیسی را به تصویر بکشم که دوست دارم اینطور باشد.
برویم سراغ انتخاب بازیگران، پدرام شریفی و شاهد احمدلو برای مخاطب تلویزیون چهره نیستند، دلیل انتخاب این دو نفر چه بود؟
به نظرم اینطور باورپذیرتر بود. اساسا کاراکتری که خیلی شناخته شده باشد و به سمت کلیشه میرود بیننده از او تصویر ذهنی زیادی پیدا میکند و دیگر نمیتواند به راحتی او را در نقشی جدید بپذیرد. این تصویر ذهنی اما وقتی کمرنگتر باشد تغییر چهره او آسانتر است و در نتیجه باورپذیر تر میشود. شما نمیتوانید یک بازیگری که تا به حال دهها بار نقش جوانی عاشق پیشه را بازی کرده به یکباره به عنوان یک پلیس به مخاطب معرفی کنید و دلیل انتخاب من برای این دو نقش همین بود.
حمید گودرزی اما چنین شرایطی نداشت، دلیل اینکه سراغ او رفتید چه بود؟
فاصله حمید گودرزی با نقشهایی که قبلا بازی کرده بود خیلی زیاد شده بود. چند سالی بود که تصویر پررنگی از او نبود و در این زمان خودش هم آماده این شده بود که یک مقدار از آن فضای کلیشهای که در کارهای قبلیاش داشت فاصله بگیرد. مخاطب تلویزیون هم به تازگی کاری از او ندیده بود که تصویر آشنایی از نقش جدید او داشته باشد. به نظرم این سریال و نقشی پلیسی که حمید گودرزی بازی کرد فرصتی بود تا کلیشهای که در مورد او به وجود آمده بود شکسته شود.
«گشت ویژه» با مشارکت نیروی انتظامی ساخته شده، برایتان مهم نبود به عنوان اولین تجربه کارگردانی در تلویزیون یک کار سفارشی بسازید؟
من مشکلی با این قضیه نداشتم و کار سفارشی هم به نظرم ایرادی ندارد. اشکال از نظر من زمانی به وجود میآید که تو کاری را بپذیری که با عقاید و نظرت منافات داشته باشد و چون یک کار سفارشی است من مجبورم آن را انجام دهم. من تمام تلاشم را کردم که این اتفاق نیفتد و تا جاییکه ممکن است کاری که می سازیم طوری باشد که ارزشهای ذهنی و اعتقادی خودمان را داشته باشد.
منبع: خبرآنلاین