اولين رخداد مهم سال گذشته در اولين روز سال 2004 اتفاق افتاد. اين حادثه درخصوص برنامه هستهاي پاكستان بود. بمب ساخته شده توسط پاكستان يك بمب پاكستاني نبود. بلكه در حقيقت با سرمايهگذاري اعراب يا حداقل نيمي از اعراب ساخته شد البته اعراب مسائل مادي را حل و فصل كردند و پاكستان اين پروژه را عملي كرد.
دومين رخداد مهم سوءقصد به شيخ احمد ياسين و شهادت عبدالعزيزي ارنتيسي بود.
به عقيده من سومين حادثه قابل توجه نحوه برخورد اعراب با مسأله ديوار امنيتي اسرائيل بود. اعراب عادت كردهاند كه همواره زماني كه قطعنامهاي به تصويب ميرسد كه از منافع آنها حمايت نكند زبان به شكوه بگشايند اما اينبار كه دادگاه عدالت بينالملل پيكان حمايت خود را مستقيماً به سمت آنها نشانه رفت اعراب اين حمايت را بيهيچ توجهي پس زدند.
رخداد چهارم زماني اتفاق افتاد كه تهديدها عليه سازمانهاي بينالمللي و جهان عرب آغاز شد. كوفي عنان دبيركل سازمان ملل تهديد به از دست دادن سمت خود شد. تهديد اعراب به آنجا رسيد كه تمامي رهبران، رؤساي جمهور و سياستمداران عرب تهديد شدند كه حسابهاي بانكيشان بلوكه خواهد شد.
مسأله پنجم درخصوص حمله به عراق و مشكلاتي بود كه مقاومت عراقيها بهبار آورد.
ششمين رخداد مهم بسته شدن مرز ميان نوار غزه و مصر بود. اين اولين باري بود كه چنين جدايي ميان اعراب مصر و فلسطينيان رخ داد.
مسأله هفتم زماني اتفاق افتاد كه سوريه آمادگي خود را براي مذاكره اعلام كرد اما اسرائيل ادعا كرد كه هنوز براي برگزاري اين قبيل مذاكرات آمادگي ندارد و سوريه بايد فعلآً صبر كند. اين در حالي است كه اسرائيل در طول اين سالها همواره اعلام كرده بود كه بهدنبال يك نماينده از اعراب جهت مذاكره ميگردد.
پس از آن دانشگاه هاروارد در گزارشي اعلام كرد كه جهان عرب هفتصد ميليون دلار خرج برگزاري كنفرانسها، سمينارها و جلسات بحث و تبادلنظر ميكند در حالي كه در اكثر اين جلسات تنها به سخنرانيهاي انجام گرفته و اغلب يا مخاطب خود اعراب هستند يا ايالات متحده.
نهمين واقعه زماني رخ داد كه بوش مجدداً به عنوان رئيس جمهور ايالات متحده انتخاب شد. آنچه كه مطبوعات محلي آن را «اداي احترام مجدد» به رئيس جمهور ناميدند.
دهمين حادثه مرگ رهبر فلسطين ياسر عرفات بود.
يازدهمين مسأله درخصوص كاهش مهمترين دغدغههاي جهان عرب به يك سري موضوعاتي مورد توافق بود و اين در حالي است كه دوازدهمين مورد درخصوص جدايي داخلي اعراب بود.
مقاومت عراقيها ما را با زنجيرهاي از مشكلات روبهرو كرد. در حال حاضر گزارشي از مركز سياستگذاري و مطالعات بينالملل ايالات متحده را با خود همراه دارم. اين مركز در حال حاضر يكي از پرنفوذترين مراكز در بخش سياستگذاريهاي ايالات متحده است. در بيست و دوم دسامبر سال گذشته اين مركز گزارشي تهيه كرد با اين مضمون كه مقاومت شديد عراقيها با اشغال اين كشور توسط ايالات متحده، آمريكا را وارد مهلكهاي كرد كه به هيچوجه انتظار آن را نداشت. در حقيقت اولين سلاحي كه عراقيها براي مواجهه با آمريكاييها به كار گرفتند سلاح انكار بود. اين مسأله اتفاقي نبود كه بتوان به راحتي آن را در گوشهاي از ذهن قرار داده و به بررسي جزيي آن پرداخت.
اولين نكتهاي كه در اين گزارش حائز اهميت است اين است كه در اين گزارش به هيچوجه مقاومت عراقيها طبقهبندي نشده است. علاوه بر اين هرگز از واژه «تروريسم» يا عبارت «كشته شده در جنگ» استفاده نشده است. اين گزارش كابينه جرج بوش را متهم كرده است كه در واقع اهميت آنچه را كه رخ داده از ياد برده است. دولت بوش را متهم كرده است كه در اشتباهي وحشتناك همچنان اصرار دارد كه اتفاق خاص يا چندان مهمي رخ نداده است.
اين گزارش هم درخصوص شكست آمريكاييها در توضيح آنچه كه رخ داده و هم درخصوص سهلانگاري در تحسين مقاومت افرادي كه حضورشان ناديده گرفته شد صحبت كرده است. در اين گزارش وقايع از اكتبر 2003 تا اكتبر 2004 مورد بررسي قرارگرفته است.
مقاومت عراقيها چيزي بود كه بايد از تمامي جزئيات آن به خوبي آگاه شده و آن را درك ميكرديم.
يكي از مراكز كليدي سياستگذاري ايالات متحده در گزارشي ناعادلانه مقاومت عراقيها در برابر نيروهاي آمريكايي و متحدانش را «شورش» ناميد. بايد اعتراف كنم كه من نميتوانم در شب كريسمس و با فرسنگها فاصله در حالي كه در قاهره نشستهام به راحتي سرم را تكان داده و بگويم بله. آنچه كه رخ داد نوعي از تروريسم بود. من با هر شهروند، هر كودك و هر سربازي كه در اين جنگ زخمي يا كشته شد همدردي ميكنم. آنچه كه اتفاق افتاد بسيار پيچيدهتر از اين بود. موضوعاتي بودند كه تمامي كشورهاي اروپايي بايد از ماهيت آن با خبر باشند تا از اين طريق بتوانند تمايز عادلانهاي بين سياست و اخلاقيات قايل شوند.
در دنياي سياست همه آنچه كه در كنترل ما است پديدهاي است به نام خشونت با تمامي ابعاد آن. سؤالي كه ذهن من را به خود مشغول كرده اين است كه آيا ايالات متحده ميتواند با وجود اشتباهات وحشتناك رامسفلد در مجهز كردن ارتش با آن نيروهاي اندك همچنان به حيات خود در صلح ادامه دهد. اين قبيل نكات مسائلي نيستند كه بتوان به راحتي از كنار آنها گذشت.
مرگ ياسر عرفات: زماني كه پرواز عرفات به پاريس و سپس بازگشت وي به رامالله را ديدم متوجه شدم كه سياست به راحتي به تقليد از سينما ميپردازد. داستان مرگ ياسر عرفات دقيقاً شبيه داستان فيلم پدرخوانده بود. ياسر عرفات نيز مانند يكي از هنرپيشگان اين فيلم تصميم ميگيرد تا براي حل يك بحران قدمي به جلو بردارد اما مانعي بر سر راه خود ميبيند. بيش از آن نميتواند پيش برود بنابراين متوقف شده و مانعي بر سر راه ديگران ميشود. در پايان وي بايد از ميان برداشته شود يا بايد به بهشت برود يا بايد به ديگران اعتماد كند. به هرحال او رفتني است . وي اكنون تبديل به مانعي بر سر راه پيشرفت مسألهاي شده است كه خود مبتداي آن بود.
آيا همزماني مرگ عرفات و انتخاب مجدد جرج بوش تنها يك تصادف بود؟ آيا همزماني اين مسأله با طرح موضوع عقبنشيني اسرائيل از نوار غزه هم يك تصادف بود؟ آيا همزماني مرگ وي با بسته شدن مرز ميان نوار غزه و مصر هم تنها يك تصادف صرف بود؟ آن هم درست در زماني كه تمامي طرفين درگير در اين ماجرا براي رسيدن به يك تفاهمنامه اعلام آمادگي كرده بودند. به نظر ميرسد كه ياسر عرفات مانعي عظيم بر سر راه تمامي اين اتفاقات بوده و به محض آنكه جهان از حضور وي تهي ميشود همه چيز از نو آغاز ميشود. تنها شخصي كه به خاطر او اين مانع را از سر راه برداشته شده و به خاطر وي همه چيز با اين نظم و ترتيب كنار هم چيده شده كسي نيست جز آريل شارون. هر ذي النفع ديگري در اين ماجرا پس از آريل شارون قرار دارد. از ميان برداشتن عرفات آخرين مرحله از طرحي بود كه شارون تمامي جزئيات آن را نكتهبهنكته برنامهريزي كرده بود. وي توانست موافقت مجلس را با طرح خود مبني بر خروج از غزه جلب كرده و به علاوه حمايت حزب كارگر را نيز به دست آورد. تمامي اين اتفاقات زماني رخ داد كه چشمها به ايالات متحده و انتخابات آن دوخته شده بود. بيدليل نبود كه شارون با صراحت اعتراف كرد که تمامي شرايط دقيقاً در يك لحظه طلايي براي وي مهيا شدند.
به عقيده من مشكلاتي كه امروز روردروي ابومازن قرار دارد دقيقاً نظير مشكلاتي است كه ياسر عرفات در آخرين لحظه با آن روبهرو بوده است. همان مسائلي كه مانع از اعلام موافقت وي با مسائلي شد كه آنها را غيرقابل درك و غيرمنطقي ميدانست.
ليست كارهايي كه ابومازن يا بايد به آنها عمل كرده يا به سرنوشتي نظير ياسر عرفات دچار شود از قرار زير است: ديگر هيچ فرصت گفتوگو يا مذاكرهاي براي اعراب و فلسطينيان وجود ندارد. آنها ميتوانند دور هم نشسته شام يا ناهار بخورند اما مذاكره ديگر امكان پذير نيست. ما در حال حاضر به مرحلهاي از اعمال كاملاً يكجانبه اسرائيل رسيدهايم. جهان عرب يا ميتواند در عين اختيار اين مسأله را بپذيرد يا آن را رد كند.
هيچ گزينه ديگري وجود ندارد. مگر اين كه شرايط تغيير كند باتوجه به جو حاكم گمان نميرود كه تغيير خاصي رخ دهد.
نقش مصر در نوار غزه: همين جا بايد تمايز خاصي بين مصر به عنوان يك ملت، كشور و تاريخ با دولتمردان مصري كه اين كشور را اداره مي كنند قائل شويم. من با سياست هاي دولت مخالف اما با روي ديگر مصر موافق هستم. دولت مصر اشتباهي بزرگي مرتكب شد البته مصر باستان بهخوبي به جايگاه خود واقف است. مصر سياسي تصميمي گرفت كه مرا نااميد كرد تصمیمی كه باعث جدايي مصر از جهان عرب شد. هيچ كشوري در جهان وجود ندارد كه بتواند بدون همراهي و پشتيباني ساير كشورها به حيات خود ادامه دهد. ما شاهد دولت مصري هستيم كه به سياست هايي ادامه مي دهد كه به گمان خود درست است و به گمان من نادرست. اخذ اين قبيل سياست ها باعث جدايي جهان عرب از فلسطين مي شود، متاسفانه اين قبيل سياست ها باعث دور شدن ما از دغدغه هاي فلسطين شده و از سوي ديگر اعراب را كه زماني طرفدار و حامي فلسطين بود تبديل به قطبي بي طرف مي كند. جاي تاسف بسيار دارد كه دولت مصر در حالي كه جزو جهان عرب محسوب مي شود به اسرائيل كمك مي كند و من هم نمي توانم حداقل براي حفظ جانم هم كه شده علت اين حمايت را بيان كنم.
به عقيده من جهان عرب و نه تنها مصر سيستم امنيت ملي خود را تغيير داده اند. به اين معنا كه تمامي كشورهاي منطقه دغدغه هاي اصلي خود را تنها تبديل به نكاتي در خور توجه كرده و در حال حاضر تنها يك دغدغه دارد: دغدغه امنيت. درواقع جهان عرب امنيت بينالمللي را فدای امنيت ملي مي كند. شايد امكان اين وجود داشته باشد كه با تهيه يك توافقنامه قانوني و كاربردي بتوان هم امنيت كشورهاي جهان عرب را تأمين كرد و هم امنيت بين المللي را. اما جهان عرب از ايالات متحده وحشت دارد حتي آنها كه از ايالات متحده وحشتي ندارند تصور مي كنند كه آينده آنها بايد طبيعتي آمريكايي داشته باشد. البته من با چنين نظريات و سازش هايي مخالف هستم. اين بدان معنا نيست كه من از برخورد مستقيم و پرچالش با آمريكا حمايت مي كنم. من خواهان ايجاد تنش در هيچ رابطه اي به خصوص رابطه با ايالات متحده آن هم در چنين روزهايي نيستم.
ايران: من به خوبي بر فعاليت هاي ايران مسلط هستم اما گمان نمي كنم كه ايران خطري براي صلح بين الملل محسوب شود. ايران برخلاف اسرائيل يك همسايه صادق است و من شخصاً هرگز حاضر نيستم يك دشمن واقعي را رها كرده و خود را نگران وجود يك دشمن فرضي و مورد ادعاي ايالات متحده كنم يا در حالي از خطر ايران و شيعيان آن صحبت كنم كه در برابر اسرائيل سكوت كرده ام.
من با آدم هايي كه از ايران و فعاليت هاي هسته اي آن وحشت دارند صحبت كرده ام: اما آيا هيچ كس در خصوص برنامه هاي هسته اي اسرائيل دغدغه اي ندارد. برنامه هاي ايران يك موضوع كاملاً جدي است. به نظر من حتي در صورتي كه ايران به برنامه هاي هسته اي خود ادامه دهد باز هم تهديدي محسوب نمي شود. پاكستان نيز كشوري مجهز به فناوري هسته اي است كه با سرمايه جهان عرب به اين فناوري دست يافت. هندوستان، چين و كره شمالي نيز تسليحات هسته اي دارند. اسرائيل دقيقاً در قلب جهان عرب قرار گرفته و كشوري مجهز به حداقل 200 كلاهك هسته اي است. اما به نظر مي رسد كه كشورهايي كه ما را از خطر ايران مي ترسانند هيچ نگراني درخصوص اسرائيل ندارند.
آنها برنامه هاي هسته اي ايران را تهديدي براي امنيت بين المللي مي دانند اما آيا اين تنها به اين دليل است كه ايالات متحده چنين نظري درباره ايران دارد.
اين اولين باري نيست كه ما دچار برداشت نادرستي از ايران شده و آن را دشمن خود مي ناميم. تا سال 1980 ايران دوست ما بود. همه چيز بسيار رويايي و رومانتيك بود. ما و ايران دوستان بسيار خوبي بوديم كه روابط حسنه اي هم با هم داشتيم. اما زماني كه انقلاب اسلامي رخ داد و ما نتوانستيم به درك صحيحي از آن دست يابيم ايران را دشمن فرضي خود قرار داده و بهاي آن را نيز پرداخت كرديم. همه بهاي اين اشتباه را پرداخت كرديم. صدام حسين نيز بزرگترين اشتباه تاريخ حكومت خود را درخصوص ايران مرتكب شد و بهاي آن را پرداخت. ولي عراق را به مهلكه جنگ هشت ساله با ايران انداخت. جنگي كه هشتصد ميليارد دلار براي كشورش هزينه برداشت. جنگ عليه كشوري كه به عقيده من به هيچ وجه خطري براي عراق محسوب نمي شد.
با همه احترامي كه براي شاه عبدالله قائل هستم بايد به من پاسخ دهد كه روابط وي با اسرائيل پيش از آن كه با من درخصوص ايران صحبت كند چگونه بوده است؟ من براي تمام جهان عرب و شخصيت هاي برجسته آن احترام قائل هستم اما نه براي كسي كه با من درخصوص سياست صحبت كرده و اشتباهاتم را به من گوشزد كرده و نصيحتم مي كند اما نيم نگاهي هم به جايگاه خود نمي اندازد. شاه عبدالله پيش از آن كه با من درخصوص خطر شيعيان ايران صحبت كند بايد از اسرائيل حرف مي زد. قبل از آن كه ايران را يك خطر جدي تلقي كند بايد به من مي گفت كه اسرائيل چه خطرهايي دارد.
ايران به هيچ وجه خطري جدي نبوده است. چرا كه هرگز قصد كشورگشايي نداشته است.
2005: سال 2004 خود گوياي حوادث مهمي است كه در اين سال رخ داد. اگر بگوييم كه اين سال، سال اعضاي اعراب بود بايد خود را براي مقابله با مسائلي آماده كنيم كه توانايي رويارويي با آنها را نداريم. شايد هم بايد چشم هاي خود را بسته و منتظر شگفتي هاي دهشتناك باشيم.
آريل شارون در آستانه سال 2005 اعلام كرد كه سال آتي، سال نزديكي و تفاهم بيشتر خواهد بود. اما من اين طور فكر نمي كنم. شايد سال 2005 بيشتر سال ترس اعراب باشد.