شاگردان جیرانی
ماجان/ رحمان سیفیآزاد
خلاصه داستان: قصد هاشم (فرهاد اصلانی) برای خلاص شدن از فرزند معلول خود
آقای سیفیآزاد متولد 1351 تهران، دارای مدرک کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد است و کارشناسی ارشد همین رشته، از دانشگاه تهران. او که کارمند رسمی تلویزیون است از سال 1384 مدیر گروه فیلم و نمایش شبکه چهارم سیما بوده و از خرداد 1391، مدیر گروه مجموعههای تلویزیونی شبکۀ اول سیما. او مدت کوتاهی نیز به ریاست سیمافیلم رسید. سیفیآزاد فیلمنامهنویسی را با نگارش سریال کلبۀ سفید (1379) آغاز کرد. سپس دو سریال دیگر نوشت به نامهای آخرین گناه (1385) ساختۀ حسین سهیلیزاده (سریال ماه رمضان شبکه دوم سیما) و دولت مخفی (1391) (به اتفاق داریوش ربیعی).
همکاری او با جیرانی با مشاورت فیلمنامۀ مرگ تدریجی یک رؤیا (1386) آغاز شد. نیمۀ نخست سال 1387 وقتی که سریال مرگ تدریجی از شبکۀ دو سیما پخش میشد آقای سیفیآزاد مدیر پخش آن شبکه بود. همکاری او با فریدون جیرانی با سه فیلمنامۀ بعدی، ادامه یافت: قصه پریا (1389)، من مادر هستم (1390) و خوابزدهها (1392). او مجوز تهیه کنندگیاش را با فیلم خوابزدهها دریافت کرد. البته فیلمنامۀ این سه فیلم جیرانی، همگی با مشارکت خانم لاریجانی نوشته شده است.
نویسندۀ فیلمنامه ماجان نیز خانم لیلا لاریجانی است، فیلمنامهای با محوریت یک زن به نام ماجان (مهتاب کرامتی) که همچون آثار قبلی این خانم، سطحی و دور از واقعیات زندگی از کار درآمده است. ان شاء الله خانم لاریجانی که دارای مدرک کارشناسی ارشد رشتۀ کارگردانی است هیچگاه به فکر ساخت فیلم نیفتد.
فرهاد اصلانی بازیگر قدرتمندی است. او در این فیلم نیز در نقش رانندۀ کامیون ظاهر شده و از عهدۀ نقش برآمده است. اما مشکل در آنجا است که نقش شدیداً مردانۀ او، کاملاً از دید یک زن نوشته شده. چیزی که نویسنده عملاً نتوانسته به آن نزدیک شود. ما این شخصیت را باور نمیکنیم. حتی شخصیت ماجان نیز سطحی و باورناپذیر است.
تفحص
دریاچۀ ماهی/ مریم دوستی
خلاصه
داستان: رضا روشن (نادر فلاح) یکی از رزمندگان سابق که سعی کرده تا زندگی
پاک و نجیب خود را حفظ کند الهاماتی دریافت میکند برای کشف جسد چند شهید
دوران دفاع مقدس.
نیّت خانم دوستی و آقای سعید سعدی (تهیه کننده) برای پرداختن به موضوعات بومی و مخصوصاً دفاع مقدس قابل تقدیر است. اما نیّت صرف، کافی نیست و این فیلم از ضعف ساختاری رنج میبرد. دریاچۀ ماهی نام یکی از جبهههای نبرد را بر خود دارد و میتوانست بدین سبب به واقعیت موضوع نزدیک شود. اما آنچه ما در پرده دیدیم یک فیلم سطحی و شعارزده است. دیالوگهای فیلم، آنقدر زیادند که حتی سخنان حکمتآمیز فیلم در میان آنها لغو و مسخره به گوش میرسند.
ایدۀ مرکزی فیلم، قابل توجه است؛ قرابت جستن به خاک برای یافتن اجساد شهیدان مفقود. رضا روشن، به دلیل شغل باغبانی خود با خاک انس گرفته است و همسر یکی از شهدا (ستاره اسکندری) به نام مالک حقی به جهت شغل سفالگری خود. رضا در اولین ملاقات، حکایت مولا امیرالمؤمنین(ع) را برای همسر دوست شهیدش نقل میکند که چون آن حضرت روی خاک میخوابید رسول خدا(ص) او را «ابوتراب» نامید. زن از آن پس، به حضرت ابوتراب متوسل میشود تا جسد شوهر مفقودش یافت شود. متأسفانه انتخاب بازیگران اصلی فیلم نیز اشتباه بوده است. نه نادر فلاح به چنین نقشی میماند و نه ستاره اسکندری برای همسر شهید بودن.
حماسۀ زنانه
ویلاییها/ منیر قیدی
خلاصه
داستان: ماجرای زندگی زنانی که در خانههای ویلایی شهرک شهید کلانتری در
نزدیکی جبهه جنگ زندگی میکنند و در کار پشتیبانی جنگ هستند. آنها همسرانی
نیز در جبهه دارند.
بعد از شیار 143 باز هم یک زن توانست حماسهای دیگر بسازد. فیلمنامهای که منیر قیدی به اتفاق آقای ارسلان امیری (همسر خانم آیدا پناهنده) نوشته، حیرتانگیز است. این فیلم مبتنی بر تحقیقات خوب نویسندگان آن است که توانستهاند به واقعیاتی که در آن شهرک اتفاق افتاده نزدیک شوند. زیرا همیشه واقعیتهایی که خداوند به ظهور میرساند بسیار عجیبتر از پیشرفتهترین تخیلات ما است. لذا هیچ فیلم تخیلی نمیتواند اینچنین قدرتمند، حس واقعنگر ما را برانگیزد. فیلم خانم قیدی به قدری به واقعیت نزدیک شده که در بسیاری از اوقات به فیلم مستند میماند. قدرت این فیلم، از جغرافیای واقعی قصه میآید و همچنین رزمندگان زن و مردی که در آن مکان، خالصانه زیستهاند.
خانم قیدی در بیست فیلم سینمایی، منشی صحنه بوده است. از جمله در فیلمهای کمال تبریزی، مجیدی و حاتمیکیا. اینطور که خودشان خبر دادند ده سال برای تحقیق و نگارش این فیلمنامه زحمت کشیدهاند و بارها آن را بازنویسی کردهاند. سه تهیه کننده پیش از آقای سعید ملکان قصد داشتند آن را بسازند و حتی سه نوبت برای آن مجوز ساخت گرفتند که در هر سه نوبت باطل شد؛ فرشته طائرپور، پیرهادی و عسگرپور. اما آقای ملکان فیلم را با سرمایۀ شخصی ساخت بدون حمایت هیچ نهادی. هرچند که بنیاد فارابی در آن مشارکت کرد، همانطور که در فیلمهای ضعیفی مانند دریاچۀ ماهی و دعوتنامه.
خوبیهای فیلم در مقابل ضعفهای آن بسیار اندک است. اما برای خالی نبودن عریضه باید گفت که انتخاب خانم ایزدیار و مخصوصاً صابر ابر در این فیلم اشتباه بوده است. ایزدیار در نقش فرماندۀ زنان، قاعدتاً هم باید سن بیشتری داشته باشد و هم قدرت فرماندهی و مشخصات ظاهری خشنتر. این مشخصات اصلاً در خانم ایزدیار به چشم نمیخورد. طولانی کردن دو سکانس اعلام خبر شهادت نیز از موارد بیوجه و آزاردهندۀ فیلم است. صابر ابر نیز مدتها است که دیگر نمیتواند از نقش واقعی خود خارج شود و فیلم بازی کند. این زوج البته امسال در فیلم تابستان داغ نیز حضور داشتند که دیشب در برج میلاد به نمایش درآمد.
دختر چاقوکش هفتتیر بند
نگار/ رامبد جوان
خلاصه داستان: نگار (نگار جواهریان) برای تصاحب خانۀ پدریاش که از سوی بهتاش مقدمی (مانی حقیقی) تصاحب شده است به زور متوسل میشود.
فیلم نگار، قصۀ دختری است که میفهمد پدرش خودکشی نکرده و یکی از شرکایش او را کشته تا اموال و خانهشان را تصاحب کند. فیلمنامه را احسان گودرزی نوشته که سابقهاش در نمایشنامهنویسی است. فیلم ارجاعاتی به پدرخوانده کاپولا دارد (ماجرای کشتن اسب)، لحظاتی از تارانتینو و حتی شباهتهایی به فیلمهای هومن سیدی (افریقا، اعترافات ذهن خطرناک، خشم و هیاهو). این فیلم و قصه میتوانست در هر کشوری از دنیا ساخته شود. سؤال این است که چرا فیلم نگار باید در ایران ساخته شود. خارجیها که خیلی بهتر از این را ساخته و میسازند. مخاطبان ایرانی چه بهرهای از این فیلم خواهند برد؟ تفکر در این سؤالها، ما را به این جواب میرساند که فیلم نگار برای مخاطبان وطنی ساخته نشده است. آقای رامبد جوان خودش تهیه کنندۀ این فیلم بوده وگرنه کسی حاضر نمیشود برای چنین فیلمی سرمایهگذاری کند. فیلمی که امیدی به فروش آن نیست مگر اینکه شهرت کارگردانش بتواند مردم را به سینما بکشاند. و آنها نیز خیلی زود با تعجب از همدیگر خواهند پرسید که آیا کارگردان این فیلم، همان سازندۀ برنامۀ خندوانه است؟ این فیلم در گروه هنر و تجربه قرار گرفته است. هنوز بهترین فیلم رامبد جوان، ورود آقایان ممنوع است که بر فیلمنامۀ پیمان قاسمخانی مبتنی است.