آفتابنیوز : ميرزا هدايت الله كه مدت مديدى در سمت «رئيس دفتر استيفاء» امور مربوط به وزارت ماليه را در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به عهده داشت، لقب مستوفى الممالكى را بعد از پسر عمويش ميرزا يوسف مستوفى الممالك از آن خود مى دانست، ولى ميرزا يوسف در زمان حيات خود لقب مستوفى الممالك را براى پسر خردسالش ميرزا حسن گرفت و ميرزا هدايت الله به عنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ ميرزا يوسف، ناصرالدين شاه ميرزا هدايت الله را به كفالت امور ماليه و سرپرستى ميرزاحسن منصوب كرد.
ملك تاج خانم- نجم السلطنه- مادر مصدق، دختر فيروز ميرزا نصرت الدوله (اول) فرمانفرما پسر شانزدهم عباس ميرزا- نايب السلطنه- پسر دوم فتحعلى شاه و عموى ناصرالدين شاه قاجار بود. مادر نجم السلطنه، حاجيه هما، دختر بهمن ميرزا ملقب به بهاءالدوله پسر سى وهفتم فتحعلى شاه بود. همان شاهزاده اى كه اول حاكم كاشان بود و بعد حاكم يزد شد. نجم السلطنه در واقع «نوه» عباس ميرزا و «نتيجه» فتحعلى شاه بود. او سى خواهر و برادر داشت كه دو نفر از آنها به نام هاى عبدالحسين ميرزا فرمانفرما (نصرت الدوله دوم) و سرورالسلطنه ملقب به حضرت عليا- همسرمظفرالدين شاه- تنى بودند. نجم السلطنه از ازدواج با «ميرزا هدايت وزير دفتر»- ازدواج دومش- دو فرزند داشت به نام هاى محمد مصدق السلطنه و دفترالملوك.
خانم نجم السلطنه مادر دكتر مصدق واقف و بنيانگذار يكى از اولين بيمارستان هاى تهران به نام بيمارستان نجميه در چهارراه يوسف آباد تهران بود. موسسه اى كه با سرمايه شخصى ايشان به عنوان يك موسسه عام المنفعه غيرانتفاعى بنا شد و با موقوفاتى كه آن مرحومه براى آن بيمارستان در نظر گرفته بود، اداره مى شد و دكتر غلامحسين مصدق تا زمانى كه در حيات بود بيماران را به طور رايگان معالجه مى كرد. بعد از درگذشت خانم نجم السلطنه در سال ۱۳۱۱ توليت و مديريت بيمارستان را دكتر مصدق تا سال ۱۳۴۵ به عهده داشت. پس از مرگ او ابوالحسن ديبا كوچكترين فرزند خانم نجم السلطنه توليت آن محل را عهده دار بود و بر مبناى متن نامه اى كه دكتر مصدق در ۵ تيرماه ۱۳۴۴ براى او نوشته بود بر امر ساختمان جديد بيمارستان تاكيد كرده و مبلغ يك ميليون تومان به پول آن زمان براى مخارج ساختمان واگذار كرده بود. ساختمان اين بيمارستان سرانجام با كمك حاج حسن شمشيرى كه فردى خير و ثابت قدم در راه مصدق بود گسترش يافت.
ميرزا هدايت الله سه پسر داشت كه محمد كوچكترين آنها بود. هنگام مرگ ميرزا هدايت الله در سال ۱۲۷۱ شمسى محمد ده ساله بود، ولى ناصرالدين شاه علاوه بر اعطاى شغل و لقب ميرزا هدايت الله به پسر ارشد او ميرزا حسين خان، به دو پسر ديگر او هم القابى داد، و محمد را «مصدق السلطنه» ناميد. دكتر مصدق در خاطرات خود از دوران كودكى اش مى نويسد: «چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم ميرزا حسين وزير دفتر اختلاف پيدا كرد، با ميرزافضل الله خان وكيل الملك منشى باشى وليعهد (مظفرالدين شاه) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبريز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم...»
محمدخان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصيلات مقدماتى در تبريز همراه پدرخوانده اش كه بعد از جلوس مظفرالدين شاه بر تخت سلطنت به سمت منشى مخصوص شاه تعيين شده بود، به تهران آمد. در اين زمان او به عنوان مستوفى خراسان منصوب شد. دكتر مصدق در كتاب خاطرات و تالمات در اين باره توضيحاتى دارد: «تا ارديبهشت ۱۲۷۵ شمسى كه ناصرالدين شاه به قتل رسيد، عين الدوله پيشكار آذربايجان بود و بعد با مظفرالدين شاه به تهران آمد و چون شاه از خدمات امين السلطان صدراعظم براى جلوگيرى از هرج ومرج و حفظ امنيت رضايت داشت او را در مقام خود ابقا نمود و عين الدوله را به حكومت بروجرد و لرستان و عربستان فرستاد. از ورود شاه به تهران مدتى نگذشت كه فرمانفرما از كرمان به تهران آمد و چون رقيب سياسى او در تهران نبود با عده اى از هواخواهان خود در دربار موجبات عزل صدراعظم را فراهم نمود و به جاى صدراعظم كه آن وقت در رأس امور قرار مى گرفت اداره مملكت به عهده چهار وزير محول گشت. بدين قرار: عليقلى خان مخبرالدوله وزير داخله، فرمانفرما(دايى مصدق) وزير جنگ، حاج شيخ محسن خان مشيرالدوله وزيرخارجه، ميرزا عبدالوهاب خان نظام الملك وزيرماليه.
نظر به اينكه در آن رژيم هر شخصيت بزرگى از كار كنار مى رفت كسان و بستگان او بى كار مى شدند، ميرزا فضل الله خان وكيل الملك (شوهر سوم مادر مصدق) منشى مخصوص شاه فرمان استيفاى خراسان را كه متصدى آن ميرزا فضل الله خان نورى منشى مخصوص صدراعظم بود به اسم من صادركرد.»
منش فردى مصدق كه انجام كار درست در هر پست و موقعيت است از سال هاى مستوفى گرى او در خراسان يادگار خوبى بر جاى نهاده است. به نحوى كه با وجود سن كم در نخستين سال هاى خدمت در مقام مستوفى گرى خراسان كاملاً در كار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب كرد. درباره خدمات او در خراسان افضل الملك در كتاب افضل التواريخ چنين مى نويسد: «ميرزا محمدخان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفى و محاسب خراسان گويند، ليكن رتبه و حسب و نسب و استعداد و هوش و فضل و حسابدانى اين طفل يك شبه ره صدساله مى رود. اين جوان به قدرى آداب دان و قاعده پرداز است كه هيچ مزيدى بر آن متصور نيست. گفتار و رفتار و پذيرايى و احتراماتش در حق مردم به طورى است كه خود او از متانت و بزرگى خارج نمى شود، ولى بدون تزوير و ريا با كمال خفض جناح كمال ادب را درباره مردمان به جاى مى آورد و نهايت مرتبه انسانيت و خوش خلقى و تواضع را سرمشق خود قرار داده است.»
مصدق بعد از مراجعت به تهران در اولين انتخابات دوره مشروطيت نامزد وكالت شد. او به نمايندگى از طبقه اعيان و اشراف اصفهان در اولين دوره تقنينيه انتخاب شد؛ ولى اعتبارنامه او به دليل اين كه سن او به سى سال تمام نرسيده بود رد شد.
• همسر مصدق در سال ۱۲۸۳ در سن ۱۹ سالگى با زهرا امامى دختر حاج سيدزين العابدين ظهيرالاسلام امام جمعه تهران ازدواج كرد.
مادر زهرا امامى، شاهزاده ضياءالسلطنه دختر سوم ناصرالدين شاه بود. زهرا امامى خواهر تنى سيدجواد ظهيرالاسلام بود. سيد جواد با اقدس الدوله دختر مظفرالدين شاه ازدواج كرده بود و در واقع داماد شاه بود. او چندين بار نايب التوليه مدرسه عالى سپهسالار و نايب التوليه آستان قدس رضوى بوده است. او به اتفاق ميرزا حسن خان مشارالملك وزير دربار احمدشاه، به سوءقصد به جان رضاخان سردارسپه متهم و مدتى بازداشت شد. در زمان محمدرضا شاه سناتور انتصابى شد. او مانند برادرزاده اش دكتر حسن امامى امام جمعه تهران همواره از مخالفين دكتر مصدق بود.
• تحصيلات مصدق به خاطر ادامه تحصيلات عالى عازم فرانسه مى شود. در ماه مارس ۱۹۰۹ وارد پاريس شد و در مدرسه علوم سياسى پاريس مشغول تحصيل گشت. وى در ۱۵ نوامبر همان سال موفق مى شود در مدت زمان كوتاهى، سال اول علوم سياسى را تمام كند. اما به خاطر مريضى و ناراحتى هاى ناشى از آن نمى تواند به مدرسه برود و تصميم مى گيرد به ايران برگردد. زمان برگشت مصادف با مقطع تاريخى مى شود كه تهران از سوى مشروطه خواهان و نيروهاى مخالف استبداد محمدعليشاه فتح مى شود.
بار دوم اوايل سلطنت احمدشاه براى ادامه تحصيلات به اروپا مى رود. اين بار مادر، همسر و سه فرزندش نيز با وى همراه مى شوند. مصدق در سال ۱۲۸۷ شمسى پس از خاتمه تحصيل در مدرسه علوم سياسى پاريس به سوئيس مى رود و در آنجا موفق به دريافت ليسانس حقوق مى شود. سپس در ضمن كار در يك دفتر حقوقى مقدمات نگارش رساله دكتراى خود را با عنوان «مدارك حقوق اسلامى و وصيت در مذهب شيعه» آماده مى كند.
او در اين مرحله به اخذ درجه دكتراى حقوق نائل آمد. مراجعت مصدق به ايران با آغاز جنگ جهانى اول مصادف بود. بعد از مراجعت به ايران مصدق با سوابقى كه در امور ماليه و مستوفى گرى خراسان داشت به خدمت در وزارت ماليه دعوت شد. دكتر مصدق قريب چهارده ماه در كابينه هاى مختلف اين سمت را حفظ مى كند تا اينكه سرانجام در حكومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزير وقت ماليه (مشارالملك) از معاونت وزارت ماليه استعفا مى دهد و هنگام تشكيل كابينه دوم وثوق الدوله مجدداً عازم اروپا مى شود.
• بازگشت به ايران و كودتاى سيدضيا بعد از مراجعت دكتر مصدق به سوئيس، مشيرالدوله كه به جاى وثوق الدوله به نخست وزيرى انتخاب شده بود، تلگرافى به عنوان مصدق السلطنه به سوئيس فرستاد و او را براى تصدى وزارت عدليه به ايران دعوت كرد. دكتر مصدق تصميم گرفت از راه بنادر جنوب به ايران مراجعت كند.
در مراجعت دكتر مصدق به ايران از طريق بندر بوشهر، پس از ورود به شيراز بر حسب تقاضاى محترمان فارس و والى گرى (استاندارى) فارس منصوب شد و تا كودتاى سوم اسفند ۱۲۹۹ در اين مقام ماند و براى ايجاد امنيت و جلوگيرى از تعدى قدم هاى موثرى برداشت.
با وقوع كودتاى سيدضيا و رضاخان، دكتر مصدق از نادر شخصيت هاى سياسى ايران بود كه دولت كودتا را به رسميت نشناخت و از مقام خود مستعفى گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد. ولى بنا به دعوت سران بختيارى به آن ديار رفت تا كابينه سيدضيا پس از ۱۰۰ روز ساقط شد. با سقوط كابينه ضيا، وقتى قوام السلطنه به نخست وزيرى رسيد، دكتر مصدق را به وزارت ماليه (دارايى) انتخاب كرد كه با قبول شرايطى همكارى خود را با دولت جديد پذيرفت.
با سقوط دولت قوام السلطنه و روى كار آمدن مجدد مشيرالدوله وقتى از مصدق خواسته شد كه با سمت والى آذربايجان با دولت همكارى كند، با اين شرط كه ارتشيان تحت امر او در منطقه باشند، قبول كرد. از اواخر بهمن ۱۳۰۰ تا اواسط سال ۱۳۰۱ اين ماموريت را پذيرفت، ولى در اواخر كار به خاطر سرپيچى فرمانده قشون آذربايجان از اوامرش به دستور رضاخان سردار سپه، وزير جنگ وقت، از اين سمت مستعفى گشت و به تهران مراجعت كرد.
در خرداد ماه ۱۳۰۲ دكتر مصدق در كابينه مشيرالدوله به سمت وزير خارجه انتخاب شد و با خواسته انگليسى ها براى دو ميليون ليره كه مدعى بودند براى ايجاد پليس جنوب خرج كرده اند به شدت مخالفت كرد و آب پاكى را بر دست وزيرمختار انگلستان ريخت.
پس از استعفاى مشيرالدوله، سردار سپه به نخست وزيرى رسيد و دكتر مصدق از همكارى با اين دولت خوددارى ورزيد.
• نمايندگى مجلس
دكتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شوراى ملى به وكالت مردم تهران انتخاب و در همين زمان كه با صحنه سازى سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضاخان سردار سپه و نخست وزير فعلى به مقام پادشاهى رسيد، او قاطعانه با اين انتخاب به مخالفت برخاست. زمانى كه عمر مجلس ششم به پايان رسيد و رضا شاه با ديكتاتورى فاتحه حكومت مشروطه و دموكراسى را خواند، دكتر مصدق طى ساليان دراز خانه نشين شد و در اواخر سلطنت پهلوى اول كه همه رجال سابق يا از بين رفته بودند و يا دست بيعت به حكومت داده بودند، مصدق به زندان افتاد ولى پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملك خود در احمدآباد مجبور به سكوت شد. رضاشاه در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ايران به وسيله قواى روس و انگليس، از سلطنت بركنار و به آفريقاى جنوبى تبعيد شد و دكتر مصدق به تهران برگشت.
دكتر مصدق در انتخابات شورانگيز دوره ۱۴ مجلس كه پس از سقوط رضاشاه انجام شد، بار ديگر در مقام وكيل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجليل تمام ملت ايران قرار گرفت.
در انتخابات دوره ۱۵ مجلس به خاطر مداخلات نامشروع قوام السلطنه (نخست وزير) و شاه مانع شدند تا دكتر مصدق قدم به مجلس بگذارد تا انگليسى ها بتوانند قرارداد تحميلى سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را كه به مدت ۶۰ سال حقوق ملت ايران را از نفت جنوب ضايع مى ساخت، در دولت ساعد مراغه اى به تنفيذ برسانند. خوشبختانه بر اثر فشار افكار عمومى مقصود انگليسى ها تامين نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسيد. در همين دوران بود كه دكتر مصدق و همراهان وى جبهه ملى ايران را پايه گذارى كردند. (۱۳۲۸)
بر خلاف انتظار انگليسى ها، در انتخابات مجلس ۱۶ با همه تقلب ها و حمايت هاى شاه و دربار صندوق هاى ساختگى آراى تهران باطل شد و هژير وزير دربار توسط فداييان اسلام به قتل رسيد و در نوبت دوم انتخابات، دكتر مصدق و گروهى از يارانش به مجلس راه يافتند كه در همين مجلس پس از كشته شدن سپهبد رزم آرا، طرح ملى شدن صنعت نفت به تصويب رسيد و اندكى بعد در شور و اشتياق عمومى دكتر مصدق به نخست وزيرى شد تا قانون ملى شدن صنعت نفت را به اجرا درآورد. نخستين اقدام دكتر مصدق پس از معرفى كابينه، اجراى طرح ملى شدن صنعت نفت بود.
داستان ملى شدن صنعت نفت، استفاده از مشاركت هاى مردمى و سياست ها و چاره انديشى هايى كه براى اجرايى كردن اين قانون و در دست گرفتن تاسيسات صنعت نفت با كمترين هزينه داخلى و بين المللى از سوى مصدق و ياران او صورت گرفت از زيباترين خاطرات مردم ايران و برگ زرينى از تاريخ اين ملت است. بخشى از اين اقدامات در كتاب خاطرات مرحوم بازرگان به اختصار آمده است.
به دنبال شكايت دولت انگليس از دولت ايران و طرح شكايت مزبور در شوراى امنيت سازمان ملل، دكتر مصدق عازم نيويورك شد و به دفاع از حقوق ايران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ايران به پيروزى دست يافت. در بازگشت به ايران سفرى نيز به مصر كرد و در آنجا مورد استقبال پرشكوه ملت مصر قرار گرفت.
انتخابات دوره هفدهم مجلس به خاطر دخالت هاى ارتشيان و دربار به تشنج كشيد و كار به جايى رسيد كه پس از انتخاب ۸۰ نماينده، دكتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه هاى باقى مانده را صادر كرد.
دكتر مصدق براى جلوگيرى از كارشكنى هاى ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه كرد كه اين درخواست از طرف شاه رد شد. به همين دليل دكتر مصدق در ۲۵ تيرماه ۱۳۳۱ در مقام نخست وزيرى استعفا مى كند.
يك روز بعد، مجلس قوام السلطنه را به نخست وزيرى انتخاب و قوام السلطنه با صدور بيانيه شديداللحنى نخست وزيرى خود را اعلام كرد.
مردم ايران كه از بركنارى دكتر مصدق شديداً خشمگين بودند، در پى چهار روز تظاهرات و قيام هاى پيوسته در حمايت از دكتر مصدق، موفق به ساقط كردن دولت قوام شدند، و در ۳۰ تير ۱۳۳۱ دكتر مصدق بار ديگر به مقام نخست وزيرى ايران رسيد.
در روز ۹ اسفندماه ۱۳۳۱ دربار با كمك عده اى از روحانيون، افسران اخراجى و اراذل و اوباش تصميم به اجراى طرح توطئه اى عليه مصدق گرفتند تا او را از بين ببرند. نقشه از اين قرار بود كه شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پايتخت خارج شود و اعلام دارد كه اين خواسته دكتر مصدق است. (براى اطلاعات بيشتر به كتاب «خاطرات و تالمات دكتر مصدق» به قلم خود ايشان مراجعه كنيد.) اراذل و اوباش و عوامل دربار هم به بهانه جلوگيرى از سفر شاه در مقابل كاخ شاه تظاهرات برپا كنند و هنگام خروج دكتر مصدق از دربار وى را به قتل برسانند. ولى از آنجايى كه مصدق از نقشه اطلاع يافت توانست جان سالم به در برد و توطئه با شكست روبه رو شد. پس از چندى سرتيپ افشار طوس رئيس وفادار شهربانى دكتر مصدق به وسيله عمال دربار و افسران اخراجى به طرز وحشيانه اى به قتل رسيد.
به علت اختلافات شديد مجلس با دولت دكتر مصدق و به دنبال استعفاى بسيارى از نمايندگان مجلس، دولت اقدام به برگزارى همه پرسى در سطح كشور كرد تا مردم به انحلال يا عدم انحلال مجلس راى دهند. در اين همه پرسى كه البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستان ها و همچنين جدا بودن محل صندوق هاى مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسيارى از منتقدان قرار گرفت، در حدود دو ميليون ايرانى به انحلال مجلس راى مثبت دادند و مجلس در روز ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ رسماً انحلال يافت.
در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ طبق نقشه اى كه سازمان هاى جاسوسى آمريكا و انگليس براى براندازى دولت مصدق كشيده بودند، شاه دستور عزل دكتر مصدق را صادر كرد و رئيس گارد سلطنتى خويش سرهنگ نصيرى را موظف كرد تا با محاصره خانه نخست وزير فرمان را به وى تحويل دهد. همچنين نيروهايى از گارد سلطنتى مامور بازداشت عده اى از وزراى دكتر مصدق شدند. ولى نيروهاى محافظ نخست وزيرى با يك حركت غافلگيركننده رئيس گارد سلطنتى و نيروهايش را خلع سلاح و بازداشت كردند و نقشه كودتاى ۲۵ مرداد به شكست انجاميد.
در روز ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ دولتين آمريكا و انگليس با اجراى نقشه دقيق ترى دست به كودتاى ديگرى عليه دولت ملى دكتر مصدق زدند كه اين بار باعث سقوط دولت مصدق شد. در اين روز سازمان سيا با اخذ فتواى برخى از روحانيون و همچنين دادن پول به ارتشيان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خيابان ها كشانيد. به دليل خيانت رئيس شهربانى و بى توجهى رئيس ستاد ارتش دولت مصدق، كودتاچيان توانستند به آسانى خود را به خانه دكتر مصدق برسانند و پس از چندين ساعت نبرد خونين گارد محافظ نخست وزيرى را نابود كنند و خانه وى را پس از غارت كردن به آتش بكشانند. ولى دكتر مصدق موفق شد به همراه ياران خود از نردبان استفاده كند و به خانه همسايه پناه ببرد. در اين كودتا گروهى از ياران سابق دكتر مصدق نيز به بهانه مخالفت با مصدق با اجانب همكارى كردند! همچنين شايان ذكر است كه اعضاى حزب كمونيست توده كه در روزهاى ۲۶ و ۲۷ مرداد به بهانه هوادارى از دكتر مصدق دست به اغتشاشات مى زدند، در روز ۲۸ مرداد هيچ عملى بر ضد كودتاى آمريكائيان انجام ندادند.
در روز ۲۹ مرداد دكتر مصدق و يارانش خود را به حكومت كودتا به رهبرى ژنرال زاهدى تسليم كردند.
در دادگاهى نظامى، دكتر مصدق با برملا كردن اسرار كودتاى ۲۵ و ۲۸ مرداد چهره كودتاچيان را نزد جهانيان رسوا ساخت. در پايان دادگاه وى را به ۳ سال زندان محكوم كردند و پس از گذراندن ۳ سال زندان، دكتر مصدق به ملك خود در احمدآباد تبعيد شد و تا آخر عمر تحت نظارت شديد بود.
در سال ۱۳۴۲ همسر دكتر مصدق، خانم ضياءالسلطنه، در سن ۸۴ سالگى درگذشت و دكتر مصدق را بيش از پيش در غم فرو برد. حاصل ازدواج وى و دكتر مصدق ۲ پسر و ۳ دختر بود.
در ۱۴ اسفندماه ۱۳۴۵ دكتر محمد مصدق به دليل بيمارى سرطان در سن ۸۴سالگى دار فانى را وداع گفت. پيكر مطهر وى در يكى از اتاق هاى خانه اش در احمدآباد به خاك سپرده شد.
• مسئله فراماسونرى
عضويت در فراماسونرى يكى از مسائلى است كه پس از انقلاب از سوى بسيارى بدان پرداخته شده و مايه مناقشات بسيارى درباره مصدق شده است. مجال بحث در اين باره اينجا نيست اما به خاطر شناخت مصدق آنگونه كه بود نظر خود مرحوم مصدق را در اينجا نقل مى كنم. مصدق خود در اين باره در كتاب خاطرات و تالمات چنين نوشته است: همان طور كه در هر كشور احزاب سياسى و مشروطه لازم و ملزوم يكديگرند، در ايران نيز هموطنانم حس مى كردند كه مشروطه بدون مركز اتكا سر نخواهد گرفت. روى اين نظر هرچند نفر كه باهم تجانس و اشتراك منافع داشتند جمعيتى تشكيل مى دادند تا در موقع لزوم همه روى يك اصل متفق باشند و بتوانند از آزادى دفاع كنند و الحق هم كه عده اى جان در كف نهادند و در راه ايمان و عقيده از همه چيز گذشتند.
اجتماعات مزبور هركدام روى خود نامى گذاشت و يكى از آن اجتماعات كه چندى بعد از مشروطيت در خانه مستوفى الممالك از اهالى آشتيان و گرگان و تفرش تشكيل شد روى خود نام مجمع انسانيت نهاد كه مستوفى به رياست و دو نفر ديگر از جمله من نواب رئيس انتخاب شدند. سپس نزديك خانه رئيس محلى اجاره كردند كه جلسات مجمع در آنجا تشكيل مى شد و مثل بعضى انجمن هاى ديگر عده اى مسلح داشت به نام «سرباز ملى» تا موقع لزوم از آزادى دفاع كنند. جلسات مجمع را من اداره مى كردم و هر وقت هم كه كارى در خارج پيش مى آمد عده اى از حضار پيشنهاد مى كردند نايب رئيس ديگر آن را انجام دهد. تا اين كه روزى محمدعليشاه از شهر به باغ رفت و انجمن مظفرى واقع در شمال ميدان بهارستان از عموم انجمن ها دعوت كرد هركدام نماينده خود را با مهر انجمن به آنجا اعزام كنند كه اين مرتبه هيچ كس پيشنهادى براى انتخاب آن نايب رئيس ننمود و حضار تقاضا كردند كه اين كار را هم من انجام دهم. انجمن مظفرى نامه اى به شاه نوشته و درخواست كرده بود كه خود را از ملت جدا نكند و به شهر مراجعت كند كه من نيز مثل ساير نمايندگان آن را مهر كردم و سپس قرار شد هريك از نمايندگان موضوع را در جمعيت خود مطرح كند و هر انجمن نماينده اى دائمى براى تصميماتى كه در آن روزها مى بايست اتخاذ شود انتخاب نمايد. اما لشكريان محمد عليشاه به رهبرى قزاقان روسى مسجد سپهسالار را اشغال كردند و مجلس را به توپ بستند. انجمن هايى- بيش از يكصد انجمن- كه براى دفاع از آزادى تشكيل شده بودند از جمله مجمع انسانيت تعطيل شدند.
• مسلمان پس از انقلاب تنش هاى فكرى سياسى بحث هايى را درباره ديانت مصدق پديد آورد كه پس از چندى فروكش كرد. با مراجعه به اسناد تاريخى ملاحظه مى كنيم چنين مسائلى در همان زمان دكتر مصدق نيز همواره وجود داشته است. لذا نگاهى به نطق مصدق در مجلس پنجم در اين باره خالى از لطف نيست: زمانى كه مصدق با تغيير سلطنت به پهلوى و پادشاه شدن رضاخان در مجلس پنجم مخالفت مى كرد در معرض چنين اتهاماتى قرار مى گرفت. در جلسه ۹ آبان ۱۳۰۴ در اين مورد چنين مى گويد: «بنده در سال هاى گذشته در حضور نمايندگان محترم به كلام الله مجيد قسم ياد كردم كه به مملكت و ملت خيانت نكنم. آن ساعتى كه قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقايان تمنا دارم به احترام اين قرآن برخيزند (در اين موقع كلام الله مجيد را از بغل خود بيرون آورد و حضار قيام كردند) و در حضور همه آقايان بنده شهادت خودم را مى گويم( اشهد ان لااله الاالله، اشهد ان محمداًرسول الله- اشهدان علياً ولى الله) من شخصى بودم مسلمان و به اين كلام الله قسم ياد كرده ام و اين ساعت هم اين كلام الله خصمى مرا بكند اگر در عقيده خودم يك اختلاف و تفاوتى حاصل كرده باشم. همان بودم كه هستم و امروز هم اگر يك چيزى برخلاف مصالح مملكت به عقل ناقص خودم ببينم خودم را ناچار مى دانم كه براى حفظ مملكت و حفظ قوميت و بقاى اسلاميت از اظهار عقيده خوددارى نكنم.»
• تاليفات
الف - كتاب ها الف- «مسئوليت دولت براى اعمال خلاف قانونى كه از مستخدمين دولتى در موقع انجام وظايف شان صادر مى شود و قاعده عدم تسليم مقصرين سياسى» مصدق اين رساله را به زبان فرانسه در مدرسه علوم سياسى پاريس و براى گرفتن تصديق نامه نوشت .
ب- «وصيت در حقوق اسلامى (شيعه )»: رساله دكتراى مصدق به زبان فرانسه (۱۹۱۴ م ) قسمت هايى از اين رساله توسط احمد متين دفترى ، على معتمدى و نصرالله انتظام ترجمه و در سال ۱۳۰۲ ه.ش در تهران در ۱۰۶ صفحه به چاپ رسيد. در سال ۱۳۷۷ نيز على محمد طباطبايى قمى- كه خود دكتراى حقوق و از مبارزان و زندانيان قديمى است- كل پايان نامه را كه به گفته خودش «۴۵ سال پيش آن را ترجمه كرده و در صندوق انتظار جهت يافتن زمان مناسب براى چاپ و نشر آن مانده بود و چندماه هم در وزارت ارشاد براى تحصيل مجوز چاپ ، بدون پاسخ ، گرد و خاك بى دليل مى خورد» از طريق انتشارات زرياب ، در ۲۱۶ صفحه منتشر كرد.
ج- «كاپيتولاسيون و ايران »؛ اين كتاب به دنبال انتشار خبر الغاى كاپيتولاسيون در اول اكتبر ۱۹۱۴ در تركيه عثمانى و در جهت آگاهى مردم ايران از نتايج منفى وجود چنين قانونى و نيز براى تشويق دولت ايران به الغاى كاپيتولاسيون نگارش يافت . اين كتاب مصدق كه با مطالعه و بررسى مفاد قراردادهاى بين المللى منعقده بين دولت تركيه و اروپا نوشته شد، در آبان ۱۲۹۳ در پنج هزار نسخه به چاپ رسيد در حالى كه مصدق ، خود، براى اولين بار مسئله كاپيتولاسيون را طرح و مورد نقد و اعتراض قرار داد، حسنعلى منصور نخست وزير ايران در اوايل دهه ۴۰ در ۱۹ آبان سال ،۱۳۴۳ مصدق را به امضاى قرارداد مصونيت سياسى نظاميان دولت آمريكا در ايران ، متهم كرد كه با واكنش مصدق مواجه شد و ايشان در ۲۲ آبان با نوشتن نامه اى به منصور ضمن اظهار تعجب نسبت به بيانات او، اعلام كرد كه او اولين كسى بوده كه در ايران به مصونيت سياسى اتباع «دول بيگانه » اعتراض كرده و در اين مورد رساله «كاپيتولاسيون و ايران » را نوشته و خواهان الغاى اين رژيم مخالف آزادى و استقلال مملكت شده است.
د- «شركت سهامى در اروپا»: اين كتاب بعد از اظهارات اردشير جى ، نماينده زرتشتيان هند در ايران ، مبنى بر اين كه تاكنون در ايران كتابى درباره شركت هاى تجارى منتشر نشده و در اين خصوص كمبودى وجود دارد، با مطالعه قوانين مختلف كشورهاى اروپايى ، در آبان ۱۲۹۳ در ۱۰۳ صفحه انتشار يافت.
ه- «دستور در محاكم حقوقى »: اين كتاب نتيجه مطالعات گسترده حقوقى مصدق بود كه براى افزايش كيفيت تدريس خود در بيش از يك هزار صفحه تاليف كرده بود. كارى كه موجب تعجب مدير مدرسه سياسى تهران ، دكتر ولى الله خان نصر شد. توضيح اين كه مصدق بعد از خاتمه تحصيلات در غرب ، قصد داشت مطالعات خود را استمرار بخشيده و آموخته هاى پيشين خود را در مورد ابواب حقوقى ، در ايران تكميل نمايد ولى در ايران با پيشنهاد دكتر نصر براى تدريس در مدرسه سياسى پاسخ مثبت داد و دو ساعت در هفته در آن مدرسه تدريس مى كرد. كتاب دستور در محاكم حقوقى به درخواست دكتر نصر و احترام به او و دانشجويان آن مدرسه در امرداد ۱۲۹۴ در ۴۹۷ صفحه چاپ و منتشر شد، و چون اين كتاب قرار بود به خارج از كشور ارسال شود، مصدق به رغم اين كه «به استعمال لسان و خط اجنبى معتقد نبود»، براى سهولت در امر سانسور كه در زمان جنگ جهانى اول متداول بود، اسم كتاب را به خط و زبان فرانسوى بر پشت جلد نوشت.
و- «مختصرى از حقوق پارلمانى در ايران و اروپا براى آقاى محترم نمايندگان دوره پنجم تقنينيه »: كتاب مذكور در ۷۲ صفحه در سال ۱۳۰۲ انتشار يافت .
ز- «اصول قواعد و قوانين ماليه در ممالك خارجه و ايران قبل از مشروطيت و دوره مشروطه »: اين كتاب ابتدا در سال ۱۳۰۴ منتشر شد و در سال ۱۳۷۷ نيز با پيشگفتارى از عزت الله سحابى و مقدمه اى از على اكبر شبيرى نژاد به وسيله نشر «فرزان » تجديد چاپ شد. مصدق ، انگيزه خود را از نوشتن اين كتاب ، ارائه اطلاعات و تجربيات خود در امور مالى به عموم مردم معرفى مى كند مصدق كتاب هاى پنجگانه اخير را مجانى چاپ نمود و بر صفحه عنوان آنها نوشت : «مجانى و حق طبع و ترجمه آزاد است ».
ب - مقالات الف- «اسقاط دعاوى يا قاعده مرور زمان »: مصدق اين مقاله را در اولين شماره مجله علمى در سال ۱۲۹۳ نوشت . او ابتدا قصد داشت درباره سازمان ثبت املاك سوئيس - كه روى آن مطالعاتى داشت - مطلبى بنويسد، ولى چون تاسيس چنين سازمانى در ايران آن زمان عملى نبود، از نوشتن اين موضوع خوددارى كرد و با توجه به شرايط ايران مقاله «قاعده مرور زمان » را نوشت كه باعث ايجاد ارتباط بين او و برخى علماى دينى شد؛ اما ايراداتى كه از طرف آنها بر مقاله وارد شد و حتى آن را خلاف شرع معرفى كردند، موجبات ياس و نوميدى مصدق را فراهم كرد.
ب- البته مجله «علمى» نيز كه به پيشنهاد حاج ميرزايحيى دولت آبادى و با مشاركت فيروز نصرت الدوله ، غفارى ذكاءالدوله، محمدعلى نظام مافى سالارمعظم، موسى شيبانى ذكاءالسلطنه و مصدق تاسيس و انتشار يافت ، بعد از ده يا پانزده شماره به گفته مصدق به دليل تزلزل اجتماع از بين رفت.
ج- «تصويب بودجه در پارلمان هاى مختلف »: در اين مقاله ، مصدق به شرح تاريخچه و روند تصويب بودجه در كشورهايى نظير آمريكا، انگليس ، فرانسه و آلمان و نيز بررسى اصول مالى قانون اساسى مشروطيت ايران پرداخته است . مقاله مزبور در مجله «آينده » دوره اول ، در سال ۱۳۰۴ بدون نام و با ذكر امضاى محفوظ به چاپ رسيد. مجله «آينده » كه مصدق برخى مقالات خود را بعضاً با امضاى محفوظ در آن مى نوشت ، توسط دكتر محمود افشاردوست دوران تحصيل و يار وفادار او اداره مى شد و افشار در پايان سال ، نام مقالات مذكور را ذيل نام مصدق مى نوشت .
د- «انتخابات در اروپا و ايران »: مصدق در اين مقاله به شرح قوانين انتخابات در كشورهاى مختلف از جمله : فرانسه ، انگليس ، آلمان ، ايتاليا، كانادا و... پرداخته و بحثى را نيز در مورد نظام نامه مجلس شوراى ملى ايران مطرح كرده است .
ه- «تابعيت در ايران »: مصدق در اين مقاله به بحث و بررسى قوانين مربوط به تابعيت اتباع خارجى در ايران كه اصل آن به تاييد ناصرالدين شاه رسيده و در دوره پهلوى اول هم اجرا مى شده ، پرداخته است.
و- «اصول مهمه حقوق مدنى و حقوق تجارى ايران »: اين مقاله درباره سير قوانينى مانند حقوق مدنى ، عقود، حقوق خانواده ، حقوق توارث ، املاك و تجارت در ايران از هنگام ورود اسلام تا آغاز مشروطيت و نيز دوره بعد از مشروطيت است . مقالات رديف هاى ۳ ، ۴ و ۵ در مجله «آينده »، دوره دوم ، سال ۱۳۰۵ به چاپ رسيد.
ز- «طرح پيشنهادى براى اصلاح قانون انتخابات »: اين مطلب كوتاه در دورانى كه مصدق در مجلس چهاردهم نماينده بود، در روزنامه اطلاعات ۱۳۲۳/۲/۲۳ چاپ شد.
ح- «مسئله انتخابات »: اين مطلب كه در يك مقدمه و در شش فصل تنظيم شده به بيان و بررسى قوانين انتخاباتى در ايران پرداخته است ، در دوره نمايندگى مصدق در مجلس چهاردهم و به درخواست مجله «آينده »، دوره سوم در مهرماه ۱۳۲۳ چاپ شده است .
ج - خاطرات ، نطق ها و نامه ها الف- «خاطرات و تالمات مصدق »: با يادداشت غلامحسين مصدق و توضيح ايرج افشار؛ تهران ، انتشارات علمى ، چاپ اول ،۱۳۶۴ چاپ هشتم ۱۳۷۵. اين كتاب توسط دكتر محمدعلى همايون كاتوزيان استاد و محقق ايرانى مقيم انگليس به زبان انگليسى نيز ترجمه شده است .
ب- «دكتر مصدق و نطق هاى تاريخى او در دوره پنجم و ششم تقنينيه »؛ گردآورنده حسين مكى ، تهران ، انتشارات جاويدان ، چاپ سوم ۱۳۶۳. اين كتاب قبلاً در سال هاى ۱۳۲۴ و ۱۳۵۸ نيز چاپ شده بود.
ج- «سياست موازنه منفى در مجلس چهاردهم »: شامل نطق هاى مصدق در مجلس چهاردهم ، دو جلد در يك جلد، گردآورنده حسين كى استوان ، مدير روزنامه «مظفر»، تهران انتشارات اسلامى ، ۱۳۲۷ ، ۱۳۲۹ ، ۱۳۵۶.
د- «نطق ها و مكتوبات دكتر مصدق در ادوار ۵و ۶و ۱۴و۱۶ مجلس و در دوران نخست وزيرى - دفتر ۱ تا ۱۰» انتشارات مصدق ۹۱۳۴۸ (در حال حاضر ناياب و نيازمند تجديد چاپ است .
ه- «مدافعات مصدق و رولن در ديوان بين المللى لاهه »: تهران ، انتشارات زبرجد، بى تا.
و- «نامه هاى دكتر مصدق »: دو جلد، گردآورنده : محمد تركمان ، تهران ، نشر «هزاران »، ۱۳۷۴ و ۱۳۷۷. تركمان در جلد اول از اين كتاب بس ارزشمند خود تعداد ۵۵۳ نامه و دست خط و درجلد دوم تعداد ۶۹۳ نامه و دست خط از مصدق كه خطاب به اشخاص حقيقى و حقوقى داخلى و خارجى است را به چاپ رسانده است .
- «دكتر محمد مصدق در محكمه نظامى »: سرهنگ جليل بزرگ مهر، دو جلد، تهران ، نشر تاريخ ايران ، ۱۳۶۳. اين كتاب كه شامل دفاعيات دكتر محمد مصدق در دادگاه بدوى نظامى است دو بار در سال هاى ۶۹ و ۷۸ در يك جلد توسط انتشارات «نيلوفر» نيز انتشار يافته است .
ح- «دكتر محمد مصدق در دادگاه تجديدنظر نظامى »، جليل بزرگ مهر، تهران ، شركت سهامى انتشار، ۱۳۶۵ .
ط- «دكتر محمد مصدق و رسيدگى فرجامى در ديوان كشور»: تهران ، شركت سهامى انتشار، ۱۳۶۵ يا ۱۳۶۷.
ى- «تقريرات مصدق در زندان »: زير نظر ايرج افشار، تهران ، سازمان كتاب ، ۱۳۵۹؛ اين كتاب تحت عنوان «رنج هاى سياسى دكتر مصدق » با توضيحات عبدالله برهان به وسيله نشر در سال ۷۰ نيز چاپ شد و چاپ سوم آن در سال ۱۳۷۷ منتشر شد.
منابع:
- دكتر مصدق و راه مصدق: دكتر منصور بيات زاده: ۱۳۸۴
- افشار، ايرج : مصدق و مسايل حقوق و سياست ، تهران ، انتشارات زمينه ، چاپ اول ، مهرماه ۱۳۵۸
- بزرگمهر، جليل : رنج هاى سياسى دكتر محمد مصدق ، به كوشش عبدالله برهان ، تهران ، نشر ثالث ، چاپ دوم ۱۳۷۷
- تركمان ، محمد: نامه هاى دكتر مصدق ، دو جلد، تهران ، نشر هزاران ، چاپ اول ، جلد اول ، ۱۳۷۴ و چاپ اول ، جلد دوم ۱۳۷۷
- غلامحسين ، مصدق : در كنار پدرم مصدق ، خاطرات غلامحسين مصدق ، ويرايش و تنظيم از سرهنگ غلامرضا نجاتى ، تهران ، انتشارات رسا، چاپ سوم ، ۱۳۶۹
- مصدق ، محمد: خاطرات و تالمات ، به كوشش ايرج افشار، تهران ، انتشارات علمى ، چاپ هشتم ، تابستان ۱۳۷۵
- مصدق ، محمد: وصيت در حقوق اسلامى (شيعه )، ترجمه على محمد طباطبايى قمى ، تهران ، انتشارات زرياب ، چاپ اول ، ۱۳۷۷
- نجاتى ، غلامرضا: مصدق ؛ سال هاى مبارزه و مقاومت ، جلد ،۱ تهران ، انتشارات رسا، چاپ اول ، ۱۳۷۷
- نجاتى ، غلامرضا: جنبش ملى شدن صنعت نفت ايران و كودتاى ۲۸ مرداد ،۱۳۳۲ تهران ، شركت سهامى انتشار، چاپ هفتم ، ۱۳۷۲
- كودتاى ۲۸ مرداد: مارك گازيروفسكى: ترجمه سرهنگ غلامرضا نجاتى: شركت سهامى انتشار