آفتابنیوز : از همین رو یک نظریه قادر به توصیف همه ابعاد یک پدیده نیست؛ گرچه پیدا کردن نظریه مناسب می تواند بخش عمده ای از واقعیت را توصیف کرده و حتی بر اساس آن آینده را هم پیش بینی کند. از آنجا که اولا سرعت تغییرات در کشورهای در حال توسعه زیاد است و ثانیا اطلاعات موثقی از تحولات پشت پرده سیاست وجود ندارد، لذا به ندرت می توان نظریه ای را یافت که بتواند در حد مطلوب پدیده های سیاسی و از جمله جهت گیری های سیاست خارجی را توصیف و پیش بینی کند. اغلب نظریه های سیاست خارج که خاستگاه آنها غرب بوده بر اساس یک تعدادی مفروضات بدیهی بنیان گذاشته شده اند، مفروضاتی که الزاما در جوامع جهان سوم صادق نیستند. از همین رو دکتر سجادپور در کتاب سیاست خارجی خود این نکته بسیار مهم را یاد آور می شود که برای فهم و توصیف سیاست خارجی ایران باید از تلفیق نظریه ها بهره گرفت. تجربه آکادمیک و مطالعاتی نشان می دهد از منظر نظریه های خاص به سختی می توان ابعاد مختلف سیاست خارجی ایران را درک کرد. دلیل آن نیز از نظر فلسفی ساده است؛ مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی نظریه هایی مثل رئالیسم یا نئورئالسیم و حتی لیبرالیسم و سازنده گرایی با مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی در ایران متفاوت است. در نگاهی تقلیل گرایانه تعیین کننده نهایی تحولات آدمی است و چون محیط عمل فرد در کشورهایی مثل ایران با محیط عمل افراد غربی متفاوت است، باید انتظار داشت سیاست خارجی و دیپلماسی آنها هم متفاوت باشد.
بر اساس آنچه گفته شد انتظار داریم سیاست خارجی دولت جدید در بعد مفهومی دچار تحول چشمگیری شود. مبانی فکری و باورهای شخصی آقای احمدی نژاد با باورهای شخصی رئیس جمهور قبلی متفاوت است و این تفاوت را می توان به وضوح در سخنرانی های وی که مبتنی بر یک چارچوب و درک بومی از تحولات جهانی و نظام بین الملل است مشاهده کرد.
اتخاذ نگاه عدالت محور و اخلاقی به نظام بین الملل پیامدها و تبعات خاص خود را دارد و به خصوص در سیاست های اعلانی می تواند چالش هایی را موجب شود.
زیرا چنین باوری قواعد نهادینه شده بازی در سیاست جهانی را به چالش می کشد. همگان به عنوان اصول بدیهی پذیرفته اند نظام بین الملل یک نظام آنارشیک و فاقد اقتدار مرکزی است و لذا بازیگران ( دولت ها) باید برای تامین امنیت خودشان به خودشان به نه الزاما دیگران اتکا کنند. قدرت های ضعیف تر هم چون نمی توانند صرفا به توانایی های خودشان اتکا کنند ناگزیر باید یا وارد ائتلاف ها و اتحادها شوند یا امنیت خود را به یک قدرت بزرگتر گره بزنند. همه اینها در حالی است که ایران به دلیل داشتن ماهیت ویژه برای تامین امنیت خود( همانند قدرت های بزرگ) لاجرم باید به خود تکیه کند. تحقق چنین امری مستلزم داشتن منابع قدرت( اقتصادی، سیاسی، دفاعی، اطلاعاتی و فناوری) قابل توجه و قابل مقایسه با قدرت های بزرگ است. پارادوکس بنیادین سیاست خارجی ایران نیز دقیقا در اینجا شکل می گیرد؛ یعنی از یک طرف بنا بر شعارهای انقلاب نظام جمهوری اسلامی باید استقلال خود را حفظ کند و از سوی دیگر حفظ استقلال نیازمند منابع قدرتی می باشد که نه تنها ایران بلکه قدرت های متوسطی چون کانادا، بلژیک، افریقای جنوبی و هند نیز فاقد آن منابع هستند. رشد وابستگی متقابل اقتصادی و نیز روند جهانی شدن از دهه 1970 به این طرف وضعیت را باز هم دشوارتر کرده است. نتیجه آن که حوزه مفهومی یا اعلانی حداقل تا یکسال آینده حوزه چالش مخصوصا میان ایران و غرب خواهد بود.
پایبندی آقای احمدی نژاد و تیم همراه وی به شعارهای انتخاباتی خود چنین چالشی را ناگزیر می کند. اظهارات برخی از این افراد که عموما نیز در حوزه پیچیده سیاست خارجی و سیاست بین الملل تجربه کاری ندارند، موید این ادعاست . . .