آفتابنیوز : بيش از ده سال است كه از فوت استاد عظيم الشان مولانا احمد فرديد استاد سابق فلسفه دانشگاه و بزرگترين متفكر معاصر مي گذرد. در زمان حيات وي و بعد از مرگ وي مطالب زيادي عليه و له او در رسانه هاي ايراني و خارجي توسط ايرانيان خارج و داخل منتشر شده و اين روند به قوت خود باقي است. دراينجا اين سئوال مطرح ميشود كه فرديد كيست كه اينگونه موافقان و مخالفان او سرسختانه در مقابل يكديگر صف آرايي كرده اند؟
احمد فرديد چنانكه خود مي گفت در سالهاي بعد از جنگ در آلمان به مطالعه فلسفه آلمان پرداخته و سپس در ايران مدتي معلم دانشرايعالي و سپس در رشته فلسفه دانشگاه تهران به تدريس مشغول بود و در سالهاي قبل از انقلاب باز نشست شده ولي بعضا به سختراني و ايراد مطالب فلسفي مي پرداخت.
آقاي نوري زاده درمقاله اي در سايت گويا نيوز نوشته اند كه فرديد قبل از انقلاب علاقه شديدي به نزديكي به دربار پهلوي داشت و بعد از انقلاب اين تلاش را جهت نزديكي به بيوت آيات عظام ادامه داد . او به دين ودينداري وقعي ننهاده و چرخش او بسوي دينداري و تمجيد از مقام شهيدان بعد از انقلاب حاكي از فرصت طلبي او و مطالبي نظاير آن است.
برخي نظير احسان نراقي اورا بدآموز، برخي او را خبيث و غيره ناميده و اخيرا آقاي سروش فرديد را فردي ماليخوليايي دانسته است. سروش در زمان حيات فرديد او را فاشيست و نازيست و نظاير آن خطاب ميكرد. دراينجا اين سئوال مطرح است كه چرا آقاي سروش ديگران را در برخورد با آراي خود به نقد و بحث دعوت ميكنند ولي خود در برخورد با آراء ديگران، آنها را نفهم، درس نخوانده، ماليخوليا و نظاير آن مينامند. آيا اين پايان منطق و آغاز خشونت و فحاشي نيست؟
آقا ي بابك احمدي اخيرا دعواي طرفداران و مخالفان پوپر وهايدگر در ايران را مسخره و شبيه دعواي دراويش حيدري ونعمتي دانسته اند.
ظاهرا آقاي احمدي عنايت ندارند كه در پشت دعواي حيدري و نعمتي هم دفاع از منافع طبقاتي نهفته بود و دعواي طرفداران فرديد و هايدگر و مخالفين آنها يعني طرفداران پوپر نه تنها مسخره نيست، بلكه بسيار جدي است. صحبت بر سر اينست كه چگونه ميتوان با انديشه هاي اين فيلسوفان و با عنايت به حافظ و هولدرلين دركناره هاي راين و در دامنه كوههاي البرز به تاسيس حكومتي پرداخت كه با نظر فيلسوفان و اهل فن اداره شود. پس مساله آنقدر هم ساده نيست. از طرفي چه نسبتي بين ولايت و فقاهت و حوالت تاريخي يعني دازاين هايدگر قرار است و چگونه ميتوان از آراي فرديد و هايدگر در تاسيس حكومتي با توجه به اصالت تاريخي و ايرانيت يعني با توجه به وطن ايراني با خوي وخون ايراني دراين سرزمين تاسيس كرد؟ بعبارتي چه تفسيري از زمان وتاريخ و وجود و شان تاريخي و وجودي با توجه به آراء اين فيلسوفان جهت تاسيس حكومت آينده بايد مد نظر باشد؟
اما در باره انديشه هاي فرديد
فرديد در سالهاي 50 ببعد در رشته فوق ليسانس فلسفه در دانشگاه تهران مشغول تدريس بود . حقير در آنموقع در رشته تاريخ و فلسفه دانشگاه تهران مشغول تحصيل بودم و در كلاسهاي فوق ليسانس پديدارشناسي احمد فرديد شركت ميكردم . فرديد عصا زنان به كلاس ميآمد و ميگفت پاي من لب گور است و بيش از نيم قرن است كه مشغول فلسفه هستم و براي اينكه بتوانيم حرف فلسفي بزنيم چاره اي جز مطالعه عميق متون فلسفي بزبان آلماني نيست. در آن سالها فرديد اولين كسي بود كه به طرح انديشه هاي كساني نظير هوسرل و هايدگر و فلاسفه معاصر آلمان مي پرداخت و براي امثال بنده كه دانشجوي فلسفه بوديم مطالب ايشان بسيار جالب بود. فرديد ميگفت دانشجويان فلسفه بهتر است آلماني وعربي ياد بگيرند و خود راسا به مطالعه كتب فلسفي بپردازند. زيراترجمه هاي متون فلسفي شكسته و بسته و غلط است و بيشتر موجب گمراهي است تا هدايت. فرديد با توجه به علم الاسماء تاريخي (اتيمولوژي) و عنايت به اونتولوژي، اپيستمولوژي، آنتروپولوژي با روش تفسير زند آگاهانه (هرمنويتيك) به طرح مسائل تاريخ و فلسفه ميپرداخت .
در سالهاي مورد بحث فرديد چند مصاحبه تلويزيوني داشت و بعضا به طرح آراء فلسفي خود ميپرداخت گرچه كمتر كسي متوجه كنه مطالب وي ميگرديد و بهمين دليل روز بروز ازتعداد مستمعين وي كمتر شده و نهايتا حلقه اي از شاگردان گذشته وي در نشستهاي او حاضر ميشدند.
در سالهاي بعد از انقلاب فرديد با تشكيل كلاسهايي در رشته فلسفه دانشگاه تهران، و بعدها در منزل شخصي خود كه اكنون از طرف شهرداري خريداري شده و به انجمن حكمت و فلسفه تبديل شده، به طرح مطالب فلسفي و حكمي مي پرداخت. در درس گفتارهاي فرديد از طلبه تا توده اي حضور داشتند و هركسي از ظن خود يار او ميشد ولي كمتر كسي از درون او آگاه بود.
در اين نشستها كه بعد ها حد اكثر تا 10 يا 15 نفر شركت ميكردند فرديد به طرح مسائل اصلي تفكر خود ميپرداخت كه درك آنها براي تبيين نظرات سياسي واجتماعي وي بسيار مهم است. فرديد دست بقلم خوبي نداشت و تنها چند مقاله از او به چاپ رسيد و مهمترين اثر كتبي وي مقدمه ايست بر كتاب مابعد الطبيعه اثر پل فولكيه فرانسوي ترجمه مرحوم يحيي مهدوي استاد دانشگاه تهران. مطلبي نيز در باره مذهب اصالت تاريخي نگاشت كه نسخه اصلي آن نزد بنده است و هنوز درجايي به چاپ نرسيده است. او در كلاسها بعضا با دانشجويان و حضار بدرشتي سخن ميگفت و بسياري را از خود رنجيده خاطر ساخت.
مسائلي كه فرديد مطرح ميكرد بطور خلاصه عبارت بودند از :
تاريخيت به معني آلماني آن كه طرح ادوار تاريخي است. شان زماني و شان تاريخي ، شان وجودي و شان موجودي، اصالت وجود حضوري و اصالت وجود حصولي، حضور وحصول نزد هايدگر، تعريف ويژه از دازاين هايدگر به معني حضور، ابزاريت حضوري وحصولي، حضرت وغيبت و معني آنها با توجه به دازاين هايدگر در معني حضور و حوالت تاريخي، غرب زدگي فلسفي، نيهيليسم در نزد نيچه و هايدگر، وجه التفاطي هوسرل از نظر هايدگر و مطالب ديگري كه بعضا از حلقه شاگردان وي مطرح مي كردند.
فرديد مي گفت، ميرزا ملكم خان، سير جمال اسد آبادي، فروغي مولف سير حكمت در اروپا، آل احمد، صادق هدايت، علي شريعتي، نراقي، بني صدر و شعرايي مثل نيما و شاملو و متالهيني نظير آيت الله مطهري و حتي آيت الله طالقاني بدرجات غرب زده اند ولي بعضي نظير دكتر شريعتي شور مبارزه داشتند و بفتواي باطن عمل مي كردند. او چند بار به مرحوم مطهري سفارش كرده بود كه براي طرح مسائل فلسفه لازم است ايشان به ياد گرفتن زبان آلماني بپردازند و خودمتون فلسفي نظير فلسفه هگل را مطالعه كنند.
فرديد مي گفت فلسفه به معني آلماني كلمه هنوز وارد ايران نشده و آنچه تحت عنوان فلسفه مطرح است كلام، تصوف،عرفان و مطالبي از اين دست است. در بحث از غرب زدگي كه اين اصطلاح هم از خود اوست، فرديد به طرح فلسفي مساله عنايت داشت و ميگفت هنوز فرصت طرح اين مطالب در ايران نرسيده است. او بدانشجويان اكيدا سفارش ميكرد كه حتما زبان آلماني براي مطالعه متون آلماني فراگيرند و به ترجمه هاي غلط اندر غلط اصلا توجه نداشته باشند
ويژگي تفكر فرديد در اين بود كه با طرح اصلاحات فلسفي غرب و مقايسه اتيمولوژيك آنها با برخي اصطلاحات زبانهاي شرقي به طرح معاني اصلي اين كلمات و تغييرات تاريخي آنها مي پرداخت. آنچنانكه دكتر داوري گفته اند نوشته هاي فرديد در مورد علم الاسماء تاريخي بزودي با نظارت ايشان چاپ خواهد شد. اين نوشته ها در نوع خود بي نظير خواهد بود و زمينه فلسفي مطالعه متون فلسفي در ايران را فراهم ساخت.
فرديد مي گفت در زبانهاي باستان هزاران كلمه از زباني به زبان ديگر مهاجرت كرده گرچه اين زبانها خويشاوندي نداشته اند. آقاي آشوري يكي از دلايل مخالفت خود با فرديد را همين مطلب ذكر كرده اند كه فرديد اصطلاحاتي را از زبانهاي غير خويشاوند در كنار هم ميگذاشت. اين مطلب تنها مدعاي فرديد نيست تا عيب ايشان تلقي شود .
در مقدمه برهان قاطع مي خوانيم كه در زبانهاي باستاني هزاران كلمه به زبانهاي ديگر مهاجرت كرده است. فرديد ميگفت به نظر من و باحتمال قوي فلان اصطلاح از زبان سانسكريت به زبانهاي سامي و هند و اروپايي رفته و در طول زمان دچار اين تغييرات معنايي شده است. نظير همين ديدگاه را مارتين هايدگر داشت و ميگفت بسيار از اصلاحات فلسفي يوناني در زبان لاتيني بغلط ترجمه ومنتقل شده و موجب تغيير معني شده ودانشجويان فلسفه بايد خود به فراگيري زبان يونان قديم همت گماشته و متون را خود مطالعه كنند.
فرديد مدعي دينداري نبود ولي با توجه به سوابق مطالعاتي خود مدعيان دينداري را اغلب دروغگو ميپنداشت. فرديد ميگفت در پشت چهره پيامبرانه بسياري از مدعيان دين، شيطان نفس اماره قراردارد .
فرديد در ترجمه و تفسير قرآن روش خاص خود را داشت و تفاسير سيد قطب، طالقاني و تفاسير پراكنده از آيات در اين دوره را غرب زده ميدانست. او ضمن اصالت ماهوي دانستن قرآن، تفسير آنرا منوط به مطالعه علم الاسماء تاريخي ميدانست. او ميفگت ما در دوران غرب زدگي مضاعف بسر ميبريم و اين عادت زمانه است و نسخ اين دوران مستلزم ورود به آخرالزمان تاريخي وفلسفي به معني گذار از نيهيليسمي است كه سراسر وجود ما را فراگرفته است.
فرديد ميگفت چيزي كه در فلسفه ملاصدا و حاج ملاهادي سبزواري و ديگران تحت عنوان اصالت وجود مطرح است، كوچكترين قرابتي با وجود به معني حضور فلسفي وتاريخي آن ندارد. آرائ آنها بيشتر اصالت موجود است تا اصالت وجود. در باره مقولاتي كه فرديد مطرح مي كرد در غرب بعضا كتابهاي مستقل بزبان آلماني برشته تحرير آمده است.
او آخرين متفكر غرب را مارتين هايدگر ميدانست و مدعي بود كه با توجه به اتيمولوژي با هايدگر همسخني داشته و بعضا با او يك سخن است.
بنظر فرديد هايدگر اولين فيلسوف بمعني متفكر كلمه ومتفكري شاعرانه است كه به طرح اساسي وجود پرداخته است، چيزي كه در 25 قرن تاريخ فلسفه غرب از آن غفلت شده و شرط گذر از نيهليسم تنها طرح وجود به معني وجود است و نه موجود. بنظر فرديد و هايدگر ما در پايان متافيزيك غرب و بعبارتي پايان نيهيليسم بسر ميبريم و فلسفه در آستانه آغازي ديگر است كه آن آغاز تفكر وجودي است. فرديد در هم سخني با هايدگر تاريخ متافيزيك غرب را تاريخ نيهيليسم مي دانست.
از نظر هايدگر تئولوژي و انتوتئولوژي نيز دچار همين سرنوشت است و در آنها تنها چيزي كه مطرح نيست وجود است. از نظر هايدگر وجود از خدا به انسان نزديكتر و لذا قبل از خداشناسي بايد به وجودشناسي بپردازيم.
فرديد اصولا روشنفكران را غرب زده ميدانست و كساني نظير سروش را كه بعد از انقلاب به طرح مسائلي فلسفي و كلامي ميپرداختند بطور كلي غرب زده مضاعف و ندانسته و يا دانسته ملهم از ماسونيت غرب ميدانست. فرديد مي گفت اين افراد بدون مطالعه متون فلسفي مطالبي را ندانسته و نسنجيده بزبان خود مي چرخانند و موجب گمراهي جوانان ميشوند. او مي گفت اين روشنفكران كلماتي را از كيسه ذهن خود درآورده بدنبال هم مي چينند و آنرا مطالبي فلسفي مينامند. مخالفان فرديد نيز به موضعگيري پرداخته و قبل از طرح ونقد انديشه هاي او، اورا فاشيست و نازيست و ماليخوليا و نظاير آن دانسته اند. فرديد كارل پوپر را فيلسوف امپرياليسم مي دانست و مي گفت اگر بشر بخواهد به حرف او عمل كند ديگر نبايد هيچ انقلابي صورت گيرد و بشر بايد يكسر تابع امپرياليسم غرب باشد. آراء پوپر بنظر فرديد ماسونيت مضاعف و زير بناي صهيونيسم فلسفي براي توجيه استثمار و غارت بشر در جهان سوم و كشورهاي اسلامي است.
درمورد مطالب سروش در باره اينجانب و ابوي اينجانب آقاي خلخالي
سروش بنده را سر سپرده فرديد دانسته است. آيا سرسپردگي به استاد عظيم الشان مولانا احمد فرديد بهتر است يا سرسپردگي به فيلسوف امپرياليسم كارل پوپر كه بقول فرديد حرف و اسم او ماسونيت شيطاني و توجيه گر قتل وغارت جهان توسط امپرياليسم سرمايه داري تحت عنوان ليبراليسم است؟
اخيرا آقاي سروش مقاله اي در سايتهاي اينتر نتي نوشته و آزادي را بخشي از عدالت دانسته آنهم بخش فربه آن. شايان ذكر است كه در فرهنگ تاريخ فلسفه بزبان آلماني هيچكدام از فلاسفه از سقراط تا سارتر براي تعريف آزادي ، حتي كلمه عدالت را بكار نبرده اند تا چه برسد به اينكه آنرا بخشي از عدالت بدانند.
در اين مقاله مي توان نيهيليسم بيمارگونه زمانه كه افرادي نظير سروش دچار آنند مشاهده كرد. درست مثل اينست كه بگوئيم گوسفند بخشي از گاو است آنهم بخش فربه آن. آزادي مقوله ايست براي خود و هيچ ربطي به عدالت ندارد و هيچكدام از اين دو مقوله بخشي از ديگري نيست و معلوم نيست اين مهمل بافي هاي سروش بر چه استدلالي استوار است. مگر اينكه بگوئيم ايشان مدعي اين نظريه است كه البته خود جاي بحث دارد. آقاي سروش بهتراست قبل از طرح مسائل بقول خودشان علمي– فلسفي ابتدا به فراگيري زبان آلماني بپردازند و سپس با مطالعه متون فلسفي بزبان آلماني بدانند در عالم فلسفه چه ميگذرد و دست از علم درايي و فلسفه درايي بردارند و عرض وجود در اين ميدان را به اهل واگذارند. آقاي سروش و امثال ايشان شديدا دچار فقر فلسفه مي باشند. از عجايب روزگار اينست كه كسي هنوز يك خط از متون فيلسوفان مهم تاريخ را نميتواند بخواند تا چه رسد به اينكه بفهمد، به فلسفه درايي پرداخته و جمعي از جوانان جوياني حقيقت را بدور خود جمع كرده است.
ملاقاتهايي بين ابوي و فرديد صورت گرفت و بعضا در سالهاي 50 ببعد انديشه هاي فرديد و هايدگر با ابوي مورد بحث واقع مي شد. ملاقاتي با وساطت اينجانب بين آقاي خلخالي، فرديد و آقاي بني صدر در زمان رياست جمهور ايشان صورت گرفت. از اين سه نفر آقاي خلخالي و آقاي فرديد روي در نقاب خاك كشيده اند و خوب است آقاي بني صدر در موقع مقتضي بگويند كه دراين ملاقات چه گذشت.
مطالب گفتني در اين باره زياد است و تنها اشاره اي براي روشن شدن اذهان كافي است. سرگرداني روشنفكراني نظير سروش ناشي از فقر فلسفه آنها و اين همه ناشي از فلسفه فقر در دوران ماست.
من شخصن شما را نمي شناسم و كاري هم با آنچه دكتر سروش گفته اند ندارم ليكن اگر لحن تند در مطرح كردن انديشه ها بد است ؟ براي همه بد است ومن فكر ميكنم اين لحن خشن را فرديد داشت و در اين مطلب شما هم نمود دارد .سروش در اين ميان خيلي عقب تر است.
از اين گذشته چه ربطي ميان فلسفه و زبان آلماني هست را هم نمي دانم نميشود هر كس هر زبان بيگانه اي را كه بلد است ملا ك فقير نبودن بپندارد!انديشه براي خود متدها وملاكهايي دارد كه آنها خود زبانها نيستند، اين نظر بي ارزش را حتي تحليل زباني ها هم نگفته اند! و برای زبان خاصی ارزش فلسفی قائل نشده اند حتی شاید اگر خود آلمانی ها بفهمند خنده شان بگیرد ، البته این را میتوان از خود آقای سروش آلمانی نا بلد که هم اکنون به پول آلمانی ها در همان کشور مشغول فلسفیدن است پرسید!!!! اینکه بعضی فلاسفه بزرگ ژرمنند را کسی منکر نیست البته در میان انگلیسی زبانان هم فلاسفه بزرگ میتوان یافت و هم چنین در فرانسه زبانان و درخیلی از زبانهای دیگر و بی شک برای کسی آموختن همه آن زبانها ممکن نخواهد بود، هرچند که من گمان می كنم زبان آلماني مرحوم فرديد از يك دانشجوي سال اول رشته ماهي گيري! ژرمن بسي ضعیف تر و يا حتي در مقابل آن صفر باشد پس بهتر كه دوستان درِ فلسفه را گل گرفته و آن را به حضرات آلماني واگذارند و چوب فقر فلسفه را بر سر تمام فرانسه و انگليسي و عربي و ايتاليایي و ...زبانان آنچنان بكوبند كه ديگر حتي اگر افلاطون هم زنده شد و آمد برود بز بچراند .
دوست گرانمایه اگر به جاي اين اوهام كمي استدلال مي كرديد بهتر بود . به نظر اين حقير اگر آدم بخواهد با نيتي اينگونه آلماني بياموزد برود زبان زرگري را ياد بگيرد بهتر است ! من در خدمت جناب عالي هستم كمي اين زبان را ميدانم .استاد فرديد كه عمرشان به دنيا نبود ! خدا رحمتشان كند.
امين اسكندري