آفتابنیوز : وي معتقد است نهمين انتخابات رياست جمهوري در ايران به ظاهر ابطال كننده نتايج انتخابات دوم خرداد است چون اصلاح طلبان شكست خوردهاند و از صحنه حاكميت حذف شدند.
وي معتقد است: در خارج كشور تحليلها چنين بود كه انتخابات ریاست جمهوری یک سناريواست و قرار بر این است كه افرادي همچون احمدي نژاد و معين بيايند و فضا را گرم كنند تا هاشمي رفسجاني پيروز انتخابات شود.اما اتفاق دیگری افتاد. در حالي كه نه سناريويي در كار بود و نه تحليل آنها درست بود.
فراموشی عدالت اجتماعی توسط اصلاح طلبان احسان شريعتي با بيان اينکه من بعد از 2 دهه به ايران آمدهام و ميبينم كه يك بعد عظيمي از واقعيتهاي جامعه ايران ناديده گرفته شده است اذعان داشت: اصلاح طلبان آن طور كه من از طريق اخبار پيگيري ميكردم تحت گفتمان نئوليبرال واقع شدهاند و فقط در حوزه آزاديها و حقوق بشر متمركز و معطوف شدهاند در حاليكه يك بعد عظيمتري نيز وجود دارد و آن دموكراسي اجتماعي و عدالت اجتماعي است كه از يادها رفته بود و بايد مورد توجه قرار ميگرفت.
وي با انتقاد از اصلاح طلبان براي ناديده انگاشتن عدالت گفت: دكتر شريعتي هميشه آزادي، برابري و عرفان را در كنار هم طرح ميكرد و معتقد بود آزادي منهاي برابري ،آزادي نيست چون زماني كه عدهاي سوارهاند و عدهاي پياده نميتوان مسابقه عادلانهاي را برپا كرد. همين مساله در شرايط امروز باعث شده وقتي محافظه كاران بحث عدالت راطرح كردندمردم از آن استقبال كنند.
احسان شريعتي با بيان اينكه در مجموعه حاكميت در 2دهه گذشته هم محافظه كاران و هم احزاب مدرنتري همچون كارگزاران با هم مشتركاً سيستم فعلي را برپا كردهاند اين سوال را طرح كرد كه چطور بيتوجهي روشنفكران باعث شد حالا كه نيروهاي محافظه كار مدعي عدالت ميشوند ونيروهاي اصلاح طلب خلع سلاح شوند.
خواسته رادیکال مردم در انتخابات وي در تحليل انتخابات رياست جمهوري گفت: مردم در اين انتخابات در واقع خواستار حركت راديكالتر اصلاح طلبي شدند چون معتقدند اصلاح طلبان نتوانستهاند به نيازهايشان پاسخ دهند؛ اين را ميتوان در بخشي از جامعه كه در انتخابات شركت نكردند ببينيد. مثلاً اگر جبنش دانشجويي را در نظر بگيريم كه واسط جنبش اصلاحي و مردم بود و در 2 خرداد نقش اصلي را داشت ، قبل از جریان انتخابات ریاست جمهوری ، مطالبات خود را عملاً در برنامه اصلاح طلبان فعلي نديد و راديكاليزه شد.
وي با ابراز اين عقيده که 45 درصد راي دهندگان در انتخابات شركت نكردند اظهار داشت: پس راي اول با كساني است كه در انتخابات شركت نكردند و راي دوم از آن افرادي است به رييس جمهور احمدينژاد راي دادند كه اين هم در واقع رايي اعتراضي محسوب ميِشد چون ايشان به نفي گذشته نیز پرداخته بود. البته نميتوان از اين انتخابات نتيجه گرفت كه مردم اصلاحات را نميخواستند.
وي خاطر نشان كرد: من خودم معتقدم اصلاح طلبي بايد عميقتر از آنچه تاكنون بوده باشد؛ عميق به اين معنا كه ما فقط از راه اصلاحي است كه ميتوانيم به تغييرات درجامعه برسيم نه از راههاي گسست و يا اقدامات قهرآميز.
مشكل اساسي اصلاح طلبان نبود ساختارهاي حزبي است وي نبود ساختارهاي حزبي درايران را از مشكلات اساسي اصلاح طلبان برشمرد و گفت: از ابتدا كه خاتمي كار خود را آغاز كرد گفت :نماينده يك حزب نيست و اين اشتباهي بود كه در زمان دكتر معين تكرار نشد ولي به نظر ميرسد اين بار مشكل آن بود كه حزب مشاركت نظر اقشار اجتماعي را منعكس نكرد.
احسان شريعتي درعين آنكه نقد اصلاح طلبان را انجام ميداد بارها درحين گفتوگو تاكيد كرد: من به عنوان كسي كه درخارج کشور بودهام نميتوانم منصفانه به نقد آنچه در ايران گذشته بپردازيم.
وي تاكيد داشت: من چون نگاهي به خارج كشور ندارم كه بيايند مشكلات ما را حل كننند و از سويي به راهبردهاي خشونت آميز و براندازانه اعتقادي ندارم به اصلاحات ريشهاي و تخصصي معتقدم بنابراين راه حل را از درون ميجويم لذا ميگويم بايد يك كار فرهنگي درازمدت بكنيم.
وي ارتباط با توده مردم را در اين مسير بسيار لازم خواند و گفت: دكتر شريعتي به عنوان يك روشنفكر مذهبي از اين لحاظ موفق بود كه با اعتقادات عميق ديني مردم ارتباط داشت و طبعاً تاثيرش هم برمردم بيشتر بوده است.
شريعتي در انتقاد از گذشته افزود: يكي از ويژگيهاي كار در 8 سال گذشته اين بود كه بعضي اصلاح طلبان روي نقاط مذهبی و تحريك آميز جامعه دست مي گذاشتند و اين باعث ميشد در دراز مدت در جامعه منزوي شوند.
بايد در همه مفاهيم سياسي كشور تجديد نظرشود احسان شريعتي با تاكيد بر رشد ناموزون درايران افزود: من اكنون بعد از 2 دهه به ايرانم ميآيم و ميبينم كه كشور خيلي پيشرفت كرده اما در مجموع يك ناهماهنگي و ناموزوني در كشور وجود دارد كه مثلاً درتهران همه شيوههاي زيست با هم حضور دارند و اين باعث شده يك نوع آنارشيسم در اين شهر احساس شود.
وي با اشاره به مقاله يكي از روزنامهها كه در آستانه انتخابات مرحله دوم، وضعيت ايران را با فرانسه مقايسه كرده بود و گفت: در آن مقاله نوشته شده بود كه همه در دور دوم انتخابات فرانسه دور ژاك شيراك جمع شدند و در مقابل ژان ماري لوپن ايستادند و به راست افراطي راي ندادند و توصيه كرده بود كه همه در ايران هم براي روي كار نيامدن احمدي نژاد به هاشمي راي دهند در حالي كه غافل از آن بود كه جامعه ايران، قابل مقايسه با فرانسه نيست و اصولاً مفاهيم سياسي در ايران نيز قابل قياس با فرانسه نيست.
وي با بيان اينكه بايد در همه مفاهيم سياسي كشور تجديد نظرشود خاطر نشان كرد: در كنار بعد اجتماعي،بحث فرهنگي نيز در كشور ما فراموش شده بود كه خود به توسعه ناموزون دامن زد. نماد اين مساله هم در تعريفهاي ما ازمفاهيم مصداق پيدا ميكند.
وي افزود: بسياري از اختلافات فعلي در كشور مويد اين است كه مفاهيم در كشور ما از ابتدا نيم بند تعريف شده بود وعلت آن هم اين بود كه ما مجبور بودهايم مفاهيم غربي را ترجمه كنيم. وقتي شما مفاهيم را ترجمه ميكنيد بايد به زبان خودتان باشد، وقتي بخواهيد به زبان خودتان باشد، زبان، مفهوم تمام دين و مليت و جهان بيني شماست. بطور مثال وقتي constitution را مشروطه معنا كرديد. مشروطه مفهومي است كه براي خودش معنا دارد و در مقابل مطلقه بكار ميآيد درحاليكه من معتقدم واژه اصلي بايد به جاي شرط، چارت معنا ميشد. اگر چارت باشد ما به يك قرار داد يا منشور بايد معتقد باشيم. اما چون ما در شرايط خاص آن دوره اين واژه را معنا كرديم، آن را به گونهاي كه ميخواستيم ترجمه نموديم.
وي با بيان اينكه ما در زمينه مفاهيم دچار يك آشفتگي هستيم، ادامه داد: اين آشفتگي در دوره فعلي هم مشهود است بطوري كه وقتي خاتمي جامعه مدني را طرح كرد اين موضوع خوب معنا نشد برخي مدنيه النبي را ملاك قرار دادند وبرخي چيزهاي ديگررا گفتند ولي در انتها مشخص نشد تعريف جامع و قاطع آن چيست.
ما دراين زمينه با موانع جدي روبرو هستيم از يك طرف سنت در مقابل روشنفكران مقاومت ميكند و از يك سو تجدد است كه ميخواهد همه چيز را ريشه كن كند و از نو بسازد. لذا در زمينههاي فرهنگي ما ميبينيم كه با برخوردهاي افراطي وتفريطي مواجهيم كه بايد از نظر تئوري بتوانيم با بازتعريف مفاهيم اين مانع را طوري از پيشرو برداريم كه به قول هگل بتوانيم فقر و آزادي را دست در دست هم داشته باشيم.
شريعتي وجه تمايز جامعه ايران با بقيه دنيا را طرفداري از نفي گذشته خواند و گفت: مشكل ما در ايران اين است كه اصلاً هيچوقت دولت مستقر نداشتهايم و نداريم. اين را وقتي وارد تهران ميشويد كاملاً احساس ميكنيد. مثلاً همين پليسهايي كه در سطح شهر وجود دارند و جريمه ميكنند، اصلاُ نقشي دركاهش ترافيك ندارند بلكه تنها نشستهاند و جريمه مينويسند. اين درحاليست كه دولت را در غرب در همه ابعاد اجتماعي ميتوان احساس كرد.
تعریفی از دولت وجود نداردشما در ايران ممكن است محلهاي را ببينيد كه بهترين خانهها در آن وجود دارد ولي از نظر ساختار محلهاي در ماقبل تاريخ بر ميبرد در حاليكه در اروپا برعكس است يعني ممكن است يك خانه ساده داشته باشيد ولي زيرساختهاي شهري در آن كاملاً وجود دارد و تقدم با شهر است. شايد يكي از دلايل اصلي آن اين باشد كه مفهوم دولت درايران به درستي مشخص نيست؛ شما وقتي در اروپا ميگوييد دولت همه ميدانند يعني كشور، يعني دولت شهر و ساختار كلي كشور كه بخشي سياسي هم درون آن وجود دارد و يك عقلانيت جمعي در آن حاكم است و منافع كشور وشهر برهمه چيز چيره است. اما درداخل ايران چنین تعریفی از دولت وجود ندارد. در ایران می توان دولتی را داشت که عقلانیت جمعی را قبول نکند یا مانند برخی دولت های پیشین عدالت را فراموش کند.
وي به دوره رضاخان اشاره كرد و گفت: رضاخان دولتي اقتدار گرا ايجاد كرد كه برخي اقدامات توسعهاي را هم انجام داد ولي دقت كه ميكنيد ميبينيد يك رشد ناموزون را پايه گذاشت كه بسياري از افراط هاي امروز هم ريشه درهمان دوران دارد. زيرا رضاخان ميخواست كشور را مدرن كند اما به بسياري از مسايل فرهنگي وفكري و سياسي جامعه بهايي ندارد.
شريعتي با تاكيد بر اينكه شما نميتوانيد كشوري را مدرن كنيد بدون اينكه دموكراسي وجود داشته باشد ادامه داد: حتي درحد تركيه هم احزاب نهادينه نشد و جامعه مدني گسترش پیدا نکرد. مجموعه اينها باعث شده كه ما الان در ايران ، با آن که هم درآمد و هم تخصص لازم را داريم، و امكانات خيلي زيادي نیزداريم اما رشد ناموزن مانع پيشرفت ما ميشود.