آفتابنیوز : هاله شخصیت چندبعدی داشت. توأما فعالیتهای مختلفی را انجام میداد؛ هم در زمینه مسائل مذهبی و هم در زمینه فعالیتهای اجتماعی، کوششهای متنوعی داشت. زمینه تخصصی او البته فیزیک بود اما متأسفانه همان موقع که بنا بود در آزمایشگاه فیزیک دانشگاه تهران جذب شود، با مانع گزینش مواجه شد.
دغدغه اصلیاش محرومان جامعه بودند؛ چه آنها که با فقر اقتصادی مواجه بودند و چه آنها که بهلحاظ شرایط سیاسی برای خانوادهشان مشکلات و سختیهایی به وجود آمده بود. در این زمینه هم هیچ ریسکی نداشت. هیچچیز مانعش نبود. برای همین بود كه مشکلاتی پیش میآمد. اما کار سیاسیاش بر مسائل اجتماعی و کمک به افراد نیازمند متمرکز بود. قبل از انقلاب عضو انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود و همان موقع هم هزینههایی دادند و بعد از انقلاب هم جزء طیفی قرار گرفتند که از سوی برخی متهم میشدند که با انقلاب همراه نیستند و بنابراین جایگاهی در دانشگاه و دیگر سطوح رسمی نداشتند.
هاله در کنار پدرش، مهندس سحابی
با اینکه هاله از دانشگاه تهران – در رشته فیزیک – فارغالتحصیل شده بود اما تا همین چند سال پیش مدرکش را نداده بودند. روزی که برای گزینش به دانشگاه رفته بود و به خانه بازگشت، گفت حرفهای خوبی زدیم و سه، چهار ساعتی بحث کردیم. بعد که جزئیات را در میان گذاشت متوجه شدم که ماجرای استخدام منتفی است و همین شد.
سالهای اول جنگ اصرار داشت که به جبههها برود و در جنگ کمک کند. چند خانم بودند و خیلی دوست داشتند که بتوانند در این جنگ فعالیت داشته باشند. با آشناییها به جبهه میرفتند تا در پشت جبهه خدماتی انجام دهند و به جنگزدهها کمک کنند. خدمات خوبی هم ارائه میکردند؛ از آموزش و بهداشت گرفته تا راهانداختن کتابخانه در اردوگاهها اما همانجا هم وقتی مشخص میشد که هاله دختر مهندس سحابی است، عدهای مشکلاتی به وجود میآوردند تا او را به شهر بازگردانند و جالب اینکه هاله دوباره از مسیری دیگر کمک به جبههها را شروع میکرد.
وقتی مسائلی درباره زندانیشدن خانوادهها – اغلب ملی-مذهبیها- پیش میآمد؛ هاله همیشه در خط مقدم پیگیریها بود. قلم خوبی داشت و توانش در پیگیری پروندهها ستودنی بود. یک وقت در سالهای ٨٠ که پدرشان زندان بود، با عدهای از خانوادهها رفته بودند تا مسئولان را ببینند. مسئولان هم گویا عبور میکنند و توجهی نمیکنند. هاله هم جلوی ماشین میرود و وقتی ماشین بنای حرکت داشته، خودش را روی کاپوت ماشین میاندازد. خلاصه همین حرکت او موجب شد مسئولان پیاده شوند و حرف خانوادهها را گوش کنند. مرگ او غیرمترقبه بود و همه ما را غافلگیر کرد. در نهایت فکر میکردیم با فوت مرحوم سحابی، هاله دوباره به زندان منتقل خواهد شد. مرخصیاش هم با اما و اگر نهایی شد. آن هم وقتی مهندس سحابی به کما رفتند. بارها با درخواست مرخصی هاله مخالفت شده بود. اما نکته جالب اینکه با وجود همه صبوریهای مهندس سحابی، وقتی هاله به زندان رفته بود، یادم هست که خیلی به تب و تاب افتاده بود تا بتواند هاله را از زندان بیرون بیاورد؛ بهویژه اینکه در حکم نخست، برای او شش سال زندان تعیین کردند که در نهایت به دو سال کاهش یافت. آن موقع مهندس سحابی دادگاه انقلاب میرفت و تلاش داشت با ارتباطاتی که داشت، زمینه آزادی هاله را فراهم كند. خیلی از زندانبانها هم مهندس را از قدیم میشناختند و احترامی برای مهندس داشتند و بدشان نمیآمد که بهگونهای جبران کنند.
جالب اینکه هاله اتفاقا وقتی در زندان بود، دلش نمیخواست برایش دلسوزی کنند. او بیشتر به این فکر میکرد چطور میتواند اثرگذاری بهتری در محیط زندان داشته باشد. از نوع کلاسهایی که میتوانست در زندان داشته باشد تا گفتوگو با زندانیان. اینها برایش جالبتر از فکرکردن به مسئله آزادی بود.
مرگ هاله همه ما را متأثر کرد، مرگی که عجیب و پر از پرسش بود.
تقی شامخی/استاد دانشگاه – همسر هاله سحابی
منبع: شرق
روز بعد معلم عزیزم در وبلاگش نوشت.
دختر به دنبال پدر رفت.
روحشان شاد.یادشان گرامی