در اواخر سال 2002، وقتي هوجینتائو رهبر حزب كمونيست چين شد، همه ميپرسيدند «هو كيست»؟ هيچكس پاسخ درستي براي اين سؤال نداشت. حتي ناظران امور چين هم ميان او و ديگر رهبران چيني كه با كت و شلوار يك شكل در پليت بورو كنار او ايستاده بودند تفاوتي تشخيص نميدادند. بعضي براين باور بودند كه عدم تجربه كافي و حمايت حزبي و فقدان شخصيتي كاريزماتيك، هو را زير سايه جيانگ زمين سلف قدرتمندش باقي نگاه ميدارد.
عدهاي ديگر با اشاره به اصلاحاتي كه او در زمان رهبري كميته جوانان كمونيست اعمال كرده بود ميگفتند كه او اسب سياهي است كه به گورباچف چين تبديل ميشود و همان كاري را با سياست چين ميكند كه پيش از او دنگشيائوپنگ و جيانگ زمين براي اقتصادش كرده بودند.
آنها ميگفتند، هو لباس باقيمانده لنيني برتن ابرقدرت بعدي جهان را از تن در ميآورد.
اما شايد هر دوي اين پيشبينيها نادرست از آب در آمده است.
اكنون كه بيش از دو سال از آن زمان ميگذرد معلوم شده كه هو بيش از آنكه اسب باشد ببري است كه جيانگ را پشتسر گذاشته و اكنون با اقدامات سياسي همچون سركوب مخالفان و مقابله با تايوان، كمكم چنگ و دندان نشان مي دهد. در سپتامبر گذشته جيانگ از آخرين پست خود در رهبري ارتش هم كنارهگيري كرد و هو اكنون تنها مقام بلندپايه در رأس سه پايگاه قدرت چين يعني حزب، دولت و ارتش است.
اقدامات جديدي كه عليه فعالان دموكراسي و منتقدان دولت صورت گرفته است، بحث درباره رهبري چين را به صورتي حساستر از قبل شروع كرده است.
يكي از روشنفكران ليبرال چيني در اينباره ميگويد: هو بسيار بيشتر از دو رئيس جمهور قبلي «بنيادگرا» بوده است. او رهبري مصمم و كمونيست است كه بعداز استعفاي آخرين رقيبش اكنون قدرتمندتر از گذشته در صحنه حضور دارد.
شاهد اين مدعا هم تغييرات اخير سياسي و نظامي و سركوبهاي اخير مخالفان است. انتصابهاي جديد كه حداقل يكي از آنها از اعضاي سابق كميته جوانان حزب كمونيسم است به آن معني است كه «هو» اكنون بيش از هر زمان ديگري كنترل اوضاع را دراختيار دارد.
در سند دفاعي اخيري كه بهعنوان سند سفيد منتشر شده، درباره استفاده احتمالي از زور عليه تايوان هشدار داده شده است. برنامه هو درباره تايوان همچنين شامل قانون ضدتجزبهطلبي است كه به تازگي تصويب شده و زمينه را براي حمله احتمالي به مناطق تجزيهطلب در صورت اقدام آنها براي مستقل شدن فراهم ميكند.
«هو» از جنبش طرفدار دموكراسي در هنگكنگ هم غافل نشده و با رد هرگونه اصلاحات سياسي در آينده نزديك، اعتراضهاي گستردهاي را در اين جزيره برانگيخت.
وقتي «هو» و «ون جيابائو» نخستوزيرش روي كارآمدند خود را رهبران نسل چهارم و سياستمداراني نرمتر و مهربانتر از قبل جا زدند كه هدفشان روبه راه كردن آثار به جامانده لاحات اقتصادي است.
اين دو بهطور جداگانه با سفرهايي به مناطق فقير و ظاهر شدن در بحرانهايي چون سارس، خواستار اطلاعرساني شفافتر شدند و مقامات ارشد را بهخاطر فعاليت نامناسب بركنار كردند.
دولت جديد، پيشتاز «توسعه پايدار» شد و براي آرام كردن تب ساخت و ساز و فرستادن تيمهايي به مناطقي همچون شانگهاي پيشقدم شد تا درباره تخلفات احتمالي در اين مسير پرشتاب تحقيق كند.
آنها در حقيقت تحقيقات و عمليات خود را از مناطقي آغاز كردند كه پايگاه قدرت جيانگ بود و به اين ترتيب حمله را آغاز كردند. هو سياستمدار باهوش و خردمندي است و به سرعت دريافت كه بايد مشكلات دوران جيانگ را شناسايي و برطرف كند.
سياستهاي جيانگ روي شانگهاي و ديگر مناطق ساحلي متمركز شده و مناطق شهري و مركزي ناديده گرفته شده بود. او فقط يك هدف داشت و آن افزايش توليد ناخالص داخلي بدون توجه به انسجام اجتماعي بود. هو شيوه كار حزب كمونيست را هم اصلاح كرد تا قدرت حاكميت خود را تقويت كند.
اما خيلي زود معلوم شد كه تمايلات پوپوليستي و شعارهاي او براي تغييرات، با اصلاحات سياسي واقعي كه در دهه 1980 درباره آن بحث ميشد فاصله زيادي دارد و حتي بعضي از آن بحثها مانند جدايي حزب از حكومت، تابو تلقي ميشود.
دستي كه تصور ميشد با شاخه زيتون به سوي جامعه دراز شده است، مشت آهنيني است كه در دستكش مخملين پنهان شده. تحليلگران ميگويند شمار دستگيريهاي مخالفان، فعالان حقوق كارگري و روستايي و فعالان اينترنتي در دوران هو از سالهاي حكومت جيانگ زمين بيشتر شده است.
غربيهايي كه فكر ميكردند او گورباچف چين خواهد شد اكنون نااميد شدهاند. برخلاف تصورات، وظيفه هو در حقيقت پايان دادن به حكومت تكحزبي و يا فروپاشي عقايد گذشته نبوده، بلكه نجات حزب كمونيست چين و افزايش نفوذ و قدرت اين كشور در فضاي تغيير يافته بينالمللي بوده است.
كسي نميداند كه او موفق ميشود يا نه اما قدرت فردي او روبه افزايش است و بسياري از چينيها در ديدگاه و ايدئولوژي او نسبت به كشور، با وي همعقيدهاند.