آفتابنیوز : اظهارات باهنر متضمن اين مفهوم است که بايد براي جلوگيري از آن اشتباه، فضاي فرهنگي فضايي غير طبيعي فرض مي شد واقداماتي براي طبيعي کردن آن فضا انجام مي شد.
البته همه به ياد دارند که بلافاصله پس از شروع دولت دوم هاشمي، اقداماتي توسط برخي گروه ها براي تغيير فضاي فرهنگي کشورانجام شد و از برخورد شديد با کتاب فروشي ها، سينماها و نشريات نويسندگان و استادان دانشگاه ها پيش رفت.
پرسشي که اظهارات آقاي باهنر ايجاد مي کند آن است که آيا چنين اقداماتي از ديدگاه ايشان، نوعي حرکت از فضاي غيرطبيعي فرهنگي به سوي فضاي طبيعي بوده است؟
سوال دوم اينکه آيا منظور ايشان آن است که دولت وقت بايد راسا و رسما مديريت اين اقدامات را به عهده مي گرفت؟
سوال سوم اينکه اگر فضاي آن دوران از ديدگاه وي يک فضاي غيرطبيعي بود و بايد اقداماتي براي طبيعي کردن آن فضا انجام مي گرفت، فضاي فرهنگي عصر حاضر چگونه است؟ با توجه به اين که آزادي فرهنگي در عصر حاضر بسيار گسترده تر از آن دوران بوده و قابل قياس با آن زمان نيست.
بالاخره پرسش چهارم اين که اگر فضاي فعلي فرهنگي نيز از ديدگاه ايشان يک فضاي غير طبيعي است، اگر گروه سياسي متبوع وي به آرزوي خود در انتخابات رياست جمهوري دست يابد چه اقداماتي براي طبيعي کردن اين فضا انجام خواهد داد؟
پرسش هاي فوق، ابهاماتي است که اظهارات جناب آقاي باهنر ايجاد کرده است و بهتر است ايشان در جهت رفع اين ابهامات و ارائه يک نماي روشن از سياست هاي مورد نظر گروه سياسي متبوع خود در اين حوزه ها توضيحات لازم را ارايه کنند تا مردم بتوانند همان طوري که ايشان نيز تاکيد دارند با درک شفاف از برنامه گروه هاي سياسي به تصميم درستي برسند.
اما به راستي اشتباه استراتژيک آن دوران چه بود؟ آيا اين اشتباه استراتژيک، اعتقاد هاشمي رفسنجاني به فضاي آزاد تبادل افکار بود يا تهاجم به اين فضا از سوي برخي گروه هاي غير رسمي که نهايتا نه تنها باعث تغيير فضاي فرهنگي به آن صورتي که مهاجمين مي خواستند نشد بلکه پيامدهاي غيرقابل جبراني را نيز به ساير حوزه ها از جمله اقتصاد تحميل کرد؟ اين پرسشي است که بدون ارايه يک تحليل علمي از آن نمي توان راه و رسم روشني را براي آينده تصور کرد.
در ادبيات جديد اقتصادي از متغير مهمي به نام انتظارات عقلايي( Rational Expectation) نام برده مي شود که تمامي تحولات اقتصادي تحت الشعاع اين متغير شکل مي گيرد. بر اساس اين تئوري، نوع انتظارات و پيش بيني هايي که برآيند جامعه نسبت به آينده پيدا مي کند، مهم ترين متغير تاثيرگذار در تحولات آينده است.
قبل از پرداختن به اين مفهوم، ذکر اين نکته ضروري است که الگوي توسعه يک "بسته غيرقابل تفکيک" است که نمي توان فقط با قسمتي از اجزاي آن، موفقيت در پروژه توسعه و نوسازي را انتظار داشت و آزادي انتخاب جوهره اصلي اين الگو است که شامل آزادي انتخاب، آزادي انديشه، آزادي تبادل افکار، آزادي کسب و کار و ساير وجوه آزادي مي شود. اتفاقي که در اوايل دوره دوم دولت آقاي هاشمي رخ داد اقدام عليه وجوهي از جوهره الگوي توسعه يعني آزادي بود که متغير انتظارات عقلايي را به گونه اي متفاوت از دولت اول هاشمي شکل داد. اگر در دولت اول هاشمي، متغير انتظارات عقلايي متضمن تداوم و پايداري "الگوي توسعه برنامه ريزي شده" بود، در دولت دوم هاشمي چشم انداز تداوم اين برنامه ها با اقدامات گفته شده تاريک شد. اين چشم انداز از وجوه ديگري نيز مورد تهاجم قرار گرفت و متغير انتظارات عقلايي، توقف کامل برنامه ها را در آينده اي نزديک علامت داد. چرا که حذف فقط يک چرخ دنده کوچک از يک سيستم بسيار بزرگ کافي است که حرکت کل سيستم را از کار بياندازد.
آقاي باهنر و گروه سياسي متبوع ايشان کافي است به اين پرسش پاسخ دهند که آيا کشوري در دنيا سراغ دارند که بدون استقرار نهاد آزادي در حوزه هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي در کنار ثبات و آرامش سياسي به توسعه دست يافته باشد؟
شايد ارائه يک نمونه بتواند اميدواري ايشان را به آينده بيشتر کند.
از اين معادله چشم مي پوشيم و تصويري از استراتژي ايشان را به طور دقيق ترسيم مي کنيم. اگر زمان را به عقب برگردانيم و به سال 68 و پايان جنگ برسيم و دولت را به آقاي باهنر بسپاريم. وي مخالف شديد استراتژي بازسازي و ساختن زير بناها توسعه اقتصادي آقاي هاشمي است. بنابراين ايشان استراتژيي را تدوين و اجرا مي کند که از حيثت مباني و راه کار مخالف استراتژي توسعه است.
تصور کنيد کشوري ويران به سبب جنگ تحميلي، ورشکسته اقتصادي، فاقد زيربناها و مراکز توليدي با چهل و اندي ميليون جمعيت در اختيار دکتر باهنر قرار مي گيرد که با استراتژي توسعه همه جانبه مخالف است و مي خواهد از ديدگاه فرهنگي، وحدت ملي را حفظ کند و با محدود کردن آزادي و رشد طبيعي فرهنگ،گرسنگی را پاسخ دهد و سايه هاي اوليه زندگي چهل ميليون نفر را با توسل به ارزش هاي فرهنگي- که طبيعتاً برخاسته ازتعاريف شخصي يا يک گروه سياسي است- برآورده کند. درست است که تقويت ارزش هاي فرهنگي کمک به رشد جامعه مي کند: اما از آن جا که ثمرات و موفقيت
برنامه ريزي فرهنگي در طولاني مدت حاصل مي شود، آقاي باهنر با تقويت فرهنگ چگونه مي تواند مساله روزمره درمان و دارو، اشتغال پس از جنگ، بيکاري و سيل جوانان به برنامه و صدها مشکل اساسي را به فوريت حل نمايد؟ با کدام بودجه؟ با فروش نفت هر بشکه 8 دلار؟ نفتي که بايد همين مقدار پول صرف استخراج يک بشکه کرد؟
آقاي دکتر! ترسيم کشوري توسعه يافته، امن و مقتدر در شعار بسيار آسان و شيرين است. اما ديدگاه شما مرا ياد موضوع تز يکي از نمانيدگان محترم و تصميم ساز مجلس مي اندازد. تز دکتراي ايشان درباره تورم بود پس از تحقيقات بسيار و استفاده از تجربيات و اطلاعات دولت ايران، ايشان تئوری جديدی را برای کنترل و کاهش تورم عرضه کرده بودند. دانشگاه انگليسي تز را پذيرفت و دکترا را اعطا کرد، اما اعلام نمود که تئوري عرضه شده نمي تواند تورم را حتي کنترل کند. و لذا غير عملي و نادرست است.
بگذريم و باز گرديم به تصوير دولت پس از جنگ آقاي دکتر باهنر: محوريت فرهنگ در برنامه دولت ايشان وغلبه عناصر متعدد و متنوع قلمرو فرهنگ بر ديگر عناصر اقتصادي و اجتماعي برنامه، نهايتاً باعث مي شد که فاصله طبقاتي بيشتر شود، اقتصاد مبتني بر تجارت محور گردد و جاي اقتصاد مبتني بر توليد ملي و مقابل توليدي با دنيا را بگيرد، فقر گسترده تر شده و بنيان خانواده متلاشي گردد. وحدت ملي به سبب مشکلات معيشتي و فاصله طبقاتي به شدت آسيب ببيند. ايراني بزرگ و ثروتمند با انقلابي عظيم و اميدبخش روز به روز آنقدر ضعيف و مستاصل و پريشان و ورشکسته شود که به سهولت توسط خارجي و استعمارگران قديمي بلعيده شود. به تعبير ديگر تصويري که از تحقق استراتژي آقاي باهنر ترسيم مي شود ايران ناتوان و گسيخته ايست که روياي بازگشت انگليس را تعبير واقعي مي کند. انگليسي که تامدت ها خودر ا صاحب و مالک ايران مي دانست و انقلاب اسلامي ايران را دشمن خود و عامل خلعی انقطاع خود از منافع عظيمش اين سرزمين ثروتمند و استراتژيک مي داند. استراتژي توسعه هاشمي روياي بازگشت استعمار را ناکام خواهد گذاشت.