وقتي در ٢٨ مرداد ٣٢ دولت قانوني دکتر مصدق سرنگون شد و نخستوزير مردمي آن محبوس و بعد محصور ميشود و اجازه هيچ انتقادي به کساني که منتقد بودند، داده نميشود و وقتي ساواک بهدنبال همه گروههاي مبارز؛ از استاد و دانشجو، طلبه و مذهبي و مارکسيست ميگردد، اينها يکجا سر باز خواهند کرد. اين مدلها در انقلاب ايران، سر باز کرد.
آفتابنیوز : اين سؤال بارها پرسيده شده که در مواجهه با موج انقلاب، شاه نخواست اقدام نظامي کند يا نتوانست؟
به گزارش آفتابنیوز، مرتضي الويري، رئيس شورايعالي استانها با طرح این پرسش و در یادداشتی که در روزنامه شرق منتشر شده، نوشته است: سوليوان، سفير آمريکا، در گزارشي به کشور متبوع خود اوضاع را وخيم و بحراني ارزيابي ميکند که روز و شب درگيريها ادامه دارد و شاه هم سست و بياراده شده است. ميگويد در ملاقات پنجم دي ٥٧ از من پرسيد آيا آمريکا از او براي استفاده از زور و خونريزي براي ايجاد نظم و امنيت حمايت ميکند؟ پاسخ شاه ١٠روز بعد از آن در کنفرانس گوادلوپ داده شد! همچنين ارجاع به گزارش «پونيا توسکي»، فرستاده ويژه ژيسگاردستن، به ايران که در حدود ٢٠ صفحه تنظيم شده است ميتواند راهگشا باشد. او پنجم دي ٥٧ وارد تهران ميشود، صبح با شاه ديدار داشته و بعدازظهر همان روز سوليوان، سفير وقت آمريکا، با شاه ديدار ميکند. جمعبندي اين فرستاده ويژه رئيسجمهور فرانسه، ١٤ دي ٥٧ در کنفرانس سهروزه گوادلوپ منعکس ميشود که در آن اثر و ردپايي بههيچوجه از عامل اقتصادي نيست، اما فراوان از مبارزه با استبداد و فساد شاه سخن گفته شده است. بند يک ميگويد: «تصادمات به سرعت رو به افزايش است و به اوج بحران ميرسيم. اگر ارتش را کنار بگذاريم تقاضاي برکناري و طرد شاه عمومي شده است». بند ديگر ميگويد: «آنچه در ايران جريان دارد طرد يک رژيم پليسي و فاسد نيست بلکه پايان جدال طولاني بين روحانيت شيعه و سلطنت به حساب ميآيد». بند هفت ميگويد: «رويه آمريکا از آغاز بحران، فرمول «شاه- ارتش - استقلال» بوده اما امروز فرمول «مذهب - ارتش - استقلال» حاکم است». بههرحال مبارزه با استبداد و مقابله با عاملي که زماني که قدرت داشته انسانها را تحقير کرده و همينطور ادامه داشته، موضوع اصلي انقلاب است. در سال ٥٦ هم شاه فضاي باز سياسي به وجود آورد، چراکه هيچ نگرانياي احساس نميکرد. من در کميته مشترک در زندان بودم و دادن روزنامه به ما آزاد شده بود. در ارگان حزب رستاخيز مطلبي از شاه خواندم که پشتم لرزيد. نوشته بود ما وارد دروازههاي طلايي تمدن ميشويم و هيچ نگرانياي هم نداريم. شاه بر اساس تفکر کاذب و بياطلاعي از فضاي داخل جامعه با خيال راحت گفت تعدادي از زندانيان سياسي آزاد شوند. حتما فکر کرده اگر برخي مبارزان هم بيرون بيايند چه ميتوانند بکنند؟ اگر شاه صداي مردم را زودتر شنيده بود و نميگذاشت هنجارشکنيها، بيقانونيها، زيرپاگذاشتن قانون اساسي و ناديدهگرفتن حقوق ملت رخ دهد، بدون ترديد جامعه رشد متوازن داشت و شاه در حد اختيارات محدود، سلطنت و نه حکومت ميکرد. روزي هم مردم، سلطنت را به جمهوري تبديل ميکردند و تبعات انقلاب، آسيبي به دنبال نداشت. اين روزها درباره مقايسه شرايط اقتصادي با سياستهاي اقتصادي زمان شاه مطالب مختلفي در رسانههاي اجتماعي ميبينيم. آيا عملکرد اقتصاد آن دوران، درست و در راستای توسعه متوازن و پايدار بوده است؟
يا اينکه مشکلات اقتصادي موجب انقلاب در سال ٥٧ شده است؟ پاسخ از نظر من اين است که بسياري از اقداماتي که در آن مقطع انجام شده، در راستاي توسعه پايدار بوده است. البته نقدهاي مختلفي هم دارم، اما بايد بين شاه و دولت، تفاوت قائل شد. اوج تقابل شاه با کارشناسان کشور در سال ٥٢ قابل مشاهده است. نگارنده با کارشناسان آن مقطع سازمان برنامهوبودجه صحبت کردم. ماجرا از اين قرار بوده که شاه دوست داشت مثل سياستهاي دولت احمدينژاد، دلارهاي حاصل از گرانشدن نفت را بيبرنامه به واردات کالاهاي مصرفي اختصاص دهد و سازمان برنامه مخالف بود. البته آنموقع زور شاه نرسيد که سازمان را منحل کند، اما صراحتا ميگفت تعدادي کمونيست را در آنجا جمع کردهايد تا چوب لاي چرخ مملکت بگذاريد! بههرحال از سال ٣٨ تا ٥٦، پنج برنامه توسعه اجرا و ٨٧ ميليارد دلار هزينه شد. نرخ بيکاري يکرقمي و نرخ رشد اقتصادي هم دورقمي بود. اينکه توزيع درآمدها متوازن بود يا نه، سرفصل ديگري است، اما آنچه مدنظر نگارنده است، اين است که شخص شاه عمدتا مخالف برنامهريزي بود و ميخواست قلدرمآبانه ديدگاههاي خود را تحميل کند. فراموش نکنيم، آنچه مردم ايران بيش از جيب، زندگي و معيشت به آن اهميت ميدهند، حرمت شخص و احترام به انسانها و آزاديهاي آنان است. بسياري از مردم جامعه ديدند که در اين حوزه به بازي گرفته شدهاند. وقتي شاه اعلام ميکند حزبي به نام رستاخيز داريم و هرکس نميخواهد در آن فعاليت کند، پاسپورتش را ميدهيم از کشور برود، مردم احساس تحقيرشدن ميکنند. هنوز صداي جيغوناله زندانياني که تنها به اين جرم شلاق ميخوردند که چهارم آبان (تولد شاه) شکلات و بيسکویيت اهدايي را نپذيرفته بودند، در گوش من است. جامعهاي که اسلامي و ايراني است، نميپذيرد شاه با کارتر گيلاس مشروب بزند و در تلويزيون پخش شود. تاريخ شمسي را به تاريخ شاهنشاهي تبديل کند. البته هرکسي از زاويه خود به موضوع نگاه ميکرد؛ برخي از منظر سياسي، برخي اخلاقي و برخي مذهبي، اما يادمان باشد همه اينها روي هم فشرده شد. آن روز که با قنداق تفنگ در زمان رضاشاه، چادر از سر زنان کشيدند، اين در ذهن مردم مانده بود. وقتي در ٢٨ مرداد ٣٢ دولت قانوني دکتر مصدق سرنگون شد و نخستوزير مردمي آن محبوس و بعد محصور ميشود و اجازه هيچ انتقادي به کساني که منتقد بودند، داده نميشود و وقتي ساواک بهدنبال همه گروههاي مبارز؛ از استاد و دانشجو، طلبه و مذهبي و مارکسيست ميگردد، اينها يکجا سر باز خواهند کرد. اين مدلها در انقلاب ايران، سر باز کرد.