کد خبر: ۵۱۵۵۹۰
تاریخ انتشار : ۰۸ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۸:۳۸

شاعرانه های میلاد جوادالائمه(ع)/ آرامش جان و دل سلطان توس است

عید میلاد فرخنده امام محمدتقی (ع)، یکی از ایام الله است که می توان آن را به ترنّم اشعار شاعران آئینی در مدح و ثنای آن امام هُمام پاس داشت.
آفتاب‌‌نیوز : امروز دهمین روز از ماه رجب است؛ روز عید طلوع حضرت امام نُهم، امام اباجعفر محمد بن علی الجواد (ع).

در این روز است که مسلمانان به یُمن میلاد آن ستاره آسمان ولایت و امامت، جشن می گیرند و اشعار آئینی سروده شده درباره آن حضرت را زمزمه می کنند.

یکی از شاعرانی که برای آن امام معصوم (ع) و البته از زبان امام رضا (ع) شعر دارد؛ جواد حیدری نام دارد که بخشی از ابیات او اینچنین است:
      تا که مولانا رضا از دست من گردد رضا
      از زبان حال او گویم روایت ای خدا
      سال ها من منتظر بودم که آید گوهرم
      این مبارک کودک و نور دو چشم مادرم
      او مبارک تر بُوَد از هر چه مولود است و بس
      او محمد یا جواد است و بُوَد تاج سرم
      او امامت را برایم تا ابد تثبیت کرد
      کرد رسوا فتنه ی خصم لعین و ابترم
      او مسیحِ عترتِ صدّیقه ی اطهر بود
      در مقام عصمتش همپایه ی کوثر بود
      کودک است؛ اما چو لب وا کرد؛ غوغایی نمود
      خطبه ای کوتاه خواند و کار زیبایی نمود
      آنچنان شیوا سخن گفت و عدو را پست کرد
      آنکه اهلش بود گفتا کار زهرایی نمود
      گفت من از نسل زهرایم؛ عزیز حیدرم
      من جواد ابن الرضا، آئینه ی پیغمبرم
      گر نمی آمد بنای دین حق کامل نبود
      دشمن من شاد می شد؛ گر مرا حاصل نبود
       بهر دیدار جمال نازنین کودکم
      کس شبیه من چنین آشفته و بیدل نبود
      پیش زهرا سرفرازم؛ این جواد من بُوَد
      نی که بهر شیعیان، بابُ المُراد من بود
      دست از او بر مدارید؛ این گل زهرا بود
      دست او باز است و کارش حل مشکل ها بود
      نی فقط آبادی دنیا بخواهید از جواد
      در قیامت کار او زیباتر از دنیا بود

و اما محمد بختیاری هم از دیگر شاعرانی است که ولادت حضرت جواد (ع) را از زبان امام رضا (ع) به جشن نشسته است:

آغاز بهار است صدایِ قدم تو

جنگل شدم از آب و هوای قدم تو

سر می دود از شوق برای قدم تو

چشمان مدینه شده جای قدم تو

از هرچه به غیر از قد و بالای تو سیرم

جان همه‌ ی شهر به گیسوی تو بسته ست

نان همه بر همّت بازوی تو بسته ست

بند دل عیسی به دم هوی تو بسته ست

طاقی ست دل ما که به ابروی تو بسته ست

با دست تو ورز آمد از آغاز خمیرم

با آمدنت ختم شده غُصّه‌ ی بابا

لبخند تو شد ساحل آرامش دریا

گفتی که من از طایفه‌ ی علم غدیرم

خورشید شدی؛ ساقی این نور علی شد

نوری نبوی آمد و منشور علی شد

آتش خودِ حق بود ولی طور علی شد

تأکید به مستی شد و انگور علی شد

از عقل جدا شد سرِ این کوچه مسیرم

«آقازاده ی شمس الشّموس» و «آرامش جان و دل سلطان توس» هم از عناوینی است که در بخشی از شعر قاسم نعمتی و در تهنیت این عید مبارک دیده می شود:

وقتی بساط عشق بازی چیده می شد

سجّاده ی سبزی کنارش دیده می شد

یک پیرِ عاشق با دعای مستجابش

در امتحان عاشقی سنجیده می شد

صبرش اگر چه شُهره ی هفت آسمان بود

گاهگاهی از زخم زبان رنجیده می شد

گویا دوباره کوثری در بین راه است

کم کم سحر، شام دل غمدیده می شد

از نور زهراییِ این فرزندِ خورشید

طومار غربت در جهان برچیده می شد

دانید این اسطوره ی دلدادگی کیست؟

در آسمان ها این چنین نامیده می شد

او کیست؟ آقازاده شمسُ الشّموس است

آرامش جان و دل سلطان توس است

او مثل نوری جلوه کرد و بهترین شد

همچون رسولُ الله پیغمبرترین شد

از آسمان ها آمد و جاری تر از اشک

مانند زهرا مادرش کوثرترین شد

سر تا به پایش بود توحید مُجَسّم

بر باده ی ربُّ الکَرَم ساغرترین شد

او چند سالی گرچه مهمان بود ما را

اما تجلّی کرد و نام آورترین شد

بر تار گیسویش گره خورده دل ما

این شاه زاده، تک پسر، دلبرترین شد

شد زنده یادِ یوسف لیلا دوباره

إبنُ الرّضا بود و علی اکبرترین شد

در چند جایی که عیان شد غیرت او

با نام زهرا مادرش حیدرترین شد

فرمود بابایش از او بهتر نباشد

مولود از او بابرکت تر نباشد

او آمد و ابنُ الرّضایی کرد ما را

از برکت نامش خدایی کرد ما را

مُشتی ز خاکیم و قدم بر ما نهاد و

تا عرش برد و کبریایی کرد ما را

دستِ کریمِ این امام ذرّه پرور

یک عمر مشغول گدایی کرد ما را

صوت دلارای مناجاتش سحرها

سرمست جانان و هوایی کرد ما را

بوسیدن خال رطب دارش در این ماه

مهمان بزمِ باصفایی کرد ما را

یک قطره ی اشک از کنار سفره ی او

هر نیمه شب مردی بُکایی کرد ما را

از گوشه ی صحن و سرایِ کاظمینش

مست حسین و کربلایی کرد ما را

لبخند او، آرامش جان رضا شد

یوسف شد و مهمان کنعان رضا شد

سجّاده ی بابا شده گهواره ی او

لالایی اش آهنگ قرآن رضا شد

ابرو تکان می داد و بابا عشق می کرد

با غمزه ای جانانه جانان رضا شد

آمد که باقی مانده ی توحید باشد

با نام او شیعه مسلمان رضا شد

هر کس که از بابُ الجواد آمد زیارت

با دست پر مشمول احسان رضا شد

و اکنون شعری از وحید قاسمی را از نظر می گذرانیم؛ آنجا که از مسیر مشهد - کاظمین سخن به میان می آید و حضرت جواد الائمه (ع)، «یوسف زهرای شهر کاظمین» نامیده می شود:

حس باران در نگاه ساده ات

شوق رفتن در مسیر جاده ات

مبدأ مشهد، مقصد من کاظمین

نقشه ی راهم گُل سجّاده ات

می روم از سنگلاخ عاشقی

تا نهایت های دور افتاده ات

رفتن و رفتن بدون وقفه ای

شیوه ی شبگردیِ دلداده ات

می رسم یک روز بر دروازه ی

چشم های مهربان و ساده ات

جا گرفته کهکشانی از غزل

در مدار زُلف پیچ افتاده ات

در تفرّجگاهِ صبحِ شعر من

دُبِّ اکبر می شود کباده ات

حضرت والا، امام عالَمین

یوسف زهرای شهر کاظمین

ساحل دریای جودت بیکران

هفت دریا، قطره ای از فضلتان

سفره ی احسانتان گسترده است

حاتم طائی نشسته پای آن

من گدای اهل بیتم، ای امیر

باب حاجات من است این آستان

روزی من را خدا دست تو داد

کاسه ای آب و کمی خرما و نان

قرص نان ها دست پخت فاطمه ست

شک ندارم ای کریم مهربان

گندمش را از بهشت آورده ای

از زمین های خودت در آسمان

خانه ات آباد باشد تا ابد

کوری چشم حسودان زمان

حضرت والا، امام عالمین

یوسف زهرای شهر کاظمین

آینه در آینه پیغمبرید

ساقیانِ گِرد حوض کوثرید

سوره ی کوثر جواب محکمِ

آنکه می گوید شماها ابترید

چارده نورید؛ نور لایزال

بر سریر کبریایی زیورید

عرشیان را درس ایمان داده اید

در دو عالم اهل وعظ و منبرید

هر سحر بعد از نماز صبح تان

روضه خوان روضه های مادرید

در قیامت، جان پناه شیعیان

بر تمام عرش، سایه گسترید

شک ندارم که مرا همراه تان

روز محشر سمت جنّت می برید   

حضرت والا، امام عالمین

یوسف زهرای شهر کاظمین

و اینک ابیاتی از شعر مهدی نظری، مرور می شود؛ آنجا که نام امام جواد (ع) از روز اول، چاره ساز معرفی شده است:
      ما خشکسالیم و شما باران مایی
      دریای لطف و فضل بی پایان مایی
      وقتی که اسم فاطمه روی لب ماست
      بوی تو می آید؛ یقین مهمان مایی
      شاگرد درس تو کرامت پیشگان اند
      استاد درس مکتب عرفان مایی
        هرکس که باشد مُنکرت؛ پست است اما
      من مطمئنم اینکه تو، قرآن مایی
      آنکس که با تو رفت بیراهه نرفته
      در کِشتی فیض خدا، سُکّان مایی
      از لطف و احسان شما، از علم و جودت
      بی پرده می گویم شما ایمان مایی
      تو در دل خوبان عالم جای داری
      زیرا که نور دیده ی سُلطان مایی
      چشم و چراغ هشتمین ماه خدایی
      یعنی که فرزند علی موسی الرضایی
      یک دو قدم بردار تا عالم ببیند
      خاک زمین از گام هایت دلنواز است
      روز قیامت می شود فهمید این را
      هرکس که قدری با تو باشد؛ سرفراز است
      ما را هم از حال دعایت جرعه ای ده
      آقا امامت کن؛ بیا؛ وقت نماز است
      مرغ سحر دیشب تمام ذکرش این بود
      نام جواد از روز اول چاره ساز است
      وقتی که تو رو به خدا غرق دُعایی
      انگار که حیدر کنار جانماز است
      در هر نگاه تو صفا را می توان دید
      قطعا علی موسَی الرّضا را می توان دید
      هرشب کنار سفره ات خضر و کلیم اند
      چون حضرت خیرُ النّسا را می توان دید
      عالم فقیر دست هایت هست زیرا
      در خانه ی تو انبیا را می توان دید
      از آسمان کاظمین از روی گنبد
      گلدسته های کربلا را می توان دید
      از صحن تو تا کربلا یک راه دارد
      یک جاده ای که نام ثار الله دارد

مهر

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین