امتحان، تصويري خشن و گاه ناخوشايندي است كه كودكان را ميآزارد. نگاهي به نقش امتحان و ويژگيهاي آن اين مزيت را دارد كه خانوادهها با اين بخش از زندگي كودكان خود به شكلي واقعي برخورد كنند.
وقتي كه معلم اول ابتدايي ورقههاي امتحان را به دانشآموزان ميدهد، از آنها ميخواهد «بدون آنكه» به دست يكديگر نگاه كنند، «بدون آنكه» حرف بزنند، «بدون آنكه» سر خود را برگردانند و «بدون آنكه» از كسي چيزي بگيرند و يا چيزي بپرسند بايد به سئوالات پاسخ بگويند تا نمره خوبي بگيرند. وقتي كه جملات فوق بر فضاي شيرين كلاس كودكان جاري ميشود، يكباره سايهاي از ترس و وهم جاي آن شيريني و خندههاي كودكانه را ميگيرد، معلم لبخند بر لب ندارد و در حال نظارت بركار بچههاست.
تصوير فوق بارها و بارها در بسياري از كلاسها نقش بسته و چه بسا كودكان زيادي را دچار تنش روحي ساخته است و نطفه نوعي تيكهاي عصبي را در جان آنها منعقد ميكند. حال آنكه در هنگام امتحان، اولين چيزي كه معلم براي هر مقطعي بايد در نظر بگيرد، دادن اعتماد به نفس و اميدواري به بچهها است.
كودكان از وقتي كه پا به كلاس درس ميگذارند، اگر از همان اول از واقعهاي به نام امتحان هراس داشته باشند، تا هنگام وقوع آن نوعي اضطراب و تشويش خواهند داشت و در زمان وقوع امتحان نيز گاهي از پس آن چندان بايسته و اميدوار بيرون نخواهند آمد.
معلم مقطع ابتدايي بايد از آغاز ورود دانشآموز به كلاس هيولاي امتحان را از بين ببرد و حتي اگر كودكاني از قبل با مقوله امتحان آگاهي دارند، اما از آن ميترسند، آنها را متقاعد كند كه امتحان و سر جلسه امتحان حاضرشدن چيزي نيست جز همين سركلاس نشستنهاي هميشگي و پاسخ دادن به درسهاي هرروزه.
بسياري از كارشناسان امور تربيتي معتقدند كه كودكان بيشترين تأثير و آموزش را در سالهاي اول تحصيلي كسب ميكنند و هرچه را كه در اين مقطع آموختند در واقع به عنوان سنگ بناي مقاطع ديگر استفاده ميكنند، حال اگر سنگ بنايي چنين مهم و حياتي، پوك، تهي و خالي از محتوا باشد و در ساختار آن وسواس و دقتي انجام نشود ترديدي نيست ديواري كه بر روي آن فراز ميآيد هر آن احتمال ريزش و فروريختن آن ميرود.
اما واقعيت اين است كه هنوز بسياري از معلمان اصلاً از وضعيت روحي كودكان آگاهي ندارند. كودكان حساسترين و لطيفترين روح بشري را دارا هستند و كمترين بياعتنايي، سختگيري، آموزش غلط و ترس، آنها را از لحاظ روحي و حتي از لحاظ فيزيكي آسيب ميرساند.
روح حساس كودك چون به اصطلاح از سنسورها و يا عصبهاي نازكتر و ضعيفتري برخوردار است، واكنش نشان ميدهد و زودتر تخريب ميشود، به اين معني كه روح كودكان چون نرمافزارهايي هستند كه بايد به گونهاي آرام و با طمأنينه و لطايفالحيل با آن برخورد كرد.
معلمان مقطع ابتدايي بايد ذهن ، روح و جسم كودكان را در مقابل مشكلات آبديده و محكم كنند و بي جهت آنها را دچار واكنشهاي عصبي نسازند.
يكي از اين موارد توجه دادن كودكان به مقوله امتحان است. متاسفانه بسياري از معلمان در اين مقطع از امتحان به عنوان حربه و اهرم فشار استفاده ميكنند، نه به عنوان بهرهبرداري درست از داشتهها و يادگرفتهها در طول ماه وسال.
اساساً نگاه اهرموار به امتحان باعث ميشود كه دانشآموزان نيز از آن به عنوان محل تلاقي معلم و شاگرد تصور كنند و حتي با امتحان ندادن به زعم خود، معلم را در مواردي متنبه سازند و گاهي اين معادله برعكس عمل ميكند و معلمان از امتحان به عنوان روز تسويهحساب بهره ميگيرند، اين شيوه خصوصاً در سالهاي آغازين تحصيل چون زهري است كه بر اراده و افكار دانشآموز ريخته ميشود و گاه در اندك زماني عمل ميكند و گاه به طور فرسايشي در دراز مدت دانشآموز را از پاي در ميآورد.
بارها شاهد بوديم كه بسياري از دانشآموزان صرفاً به دليل سختگيري برخي معلمان در سر جلسه و استفاده اهرمي از امتحان، ترك تحصيل كرده كه هم براي خود و هم براي خانواده مشكلات عديدهاي را فراهم آوردند.
با توجه به آمار دانشآموزان ترك تحصيلكرده ميتوان ادعاي فوق را بدون هيچ ترديدي باور كرد، گرچه مسئولان آموزشي مدعياند هر سال بر تعداد دانشآموزاني كه ترك تحصيل ميكنند كم ميشود، اما اگر اين ادعا مقرون به واقعيت باشد در عين حال هر تعداد دانشآموزي كه از تحصيل دست بكشد، باري بر مشكلات جامعه و خانوادهها افزوده ميشود.
در هر حال فاكتور سختگيري امتحان و هيولا ساختن آن يكي از عوامل مهم ترك تحصيل دانشآموزان بوده است كه اين امر در مقاطع تحصيلي، خصوصاً در دوران ابتدايي و راهنمايي بيشتر مشهود است.
اگر معلمان دروسي را كه خواندهاند مرتبط با آموزش صحيح و اصولي بوده باشد و از لحاظ رواني و ذهني نيز با تدريس آشنا باشند، يقيناً هر چيز را به جاي خود به كار خواهند برد و امتحان را نه چندان مهم تلقي ميكنند كه دانشآموزان را بترسانند، نه آنقدر سهل ميگيرند كه دانشآموز نسبت به آن بيتفاوت باشد.
متأسفانه نظام آموزشي ما چنان نمرهمحور است كه گويي هيچ آموخته و داشته دانشآموزان غير از متون درسي كتاب بيفايده است. در حالي كه اگر در نظام آموزشي با مقوله امتحان معقولانه و درست برخورد كنند و معلمان را ملزم به آموختن صرف متون دروس به دانش آموزان نسازند و از معلمان هم نخواهند كه دانشآموز بايد «واو» به «واو» كتاب را در ورقه امتحان بنويسد، شايد خودبهخود هيولاي امتحان ابهت و قدرت خود را از دست بدهد.
بسياري از دانشآموزان گاه در نوشتن لغت به لغت كتاب دچار مشكل ميشوند ولي ميتوانند پاسخ پرسشها را در حدي كه فهم كردند روي ورقه امتحان بنويسند، اما چون نظام آموزشي پاسخ لغت به لغت را ميخواهد در نتيجه به جوابهاي داده شده نمرهاي تعلق نميگيرد و خودبهخود موجبات ترس و نااميدي دانشآموزان از امتحان را پديد ميآورد. اين در حالي است كه در برخي از كشورها، امتحان به شكلي كه در كشور ما انجام ميشود منسوخ شده و يا در بعضي مقاطع اصلاَ از دانشآموز امتحان نميگيرند.
بسياري از دانشآموزان هنگام امتحان به دلايلي دچار دلهره و ترس ميشوند، گاهي ترس، منشأ خانوادگي دارد و به سختگيريهاي بيمورد پدران و مادران مرتبط است و گاه اين ترس از مدرسه سرچشمه ميگيرد.
برخي از والدين هميشه دوست دارند كه فرزندان آنها نمرات خوبي در حد 20 بگيرند و اگر فرزندشان نمره دلخواه آنان را نگيرد او را مورد شماتت و سرزنش قرار ميدهند و زمينه ترس و وحشت از امتحان را فراهم ميكنند. ترس كودكان از گرفتن نمرة كم گاهي نه تنها باعث پيشرفت و موفقيت آنها نميشود بلكه نقش بسزايي در يأس و ترس آنها و افت تحصيلي دارد.
نقشي كه نمره در زندگي آموزشي كودكان بازي ميكند بسيار مهم و جدي است. بسياري از معلمان براي نمرههاي بالا خيلي اهميت قائل ميشوند و همين امر باعث ميشود كه ورقههاي امتحاني را با وسواس خاصي تصحيح كرده و به دنبال نمرههاي بالا باشند و در آن صورت شاگرداني را كه نمره بالا آوردند مورد ستايش قرار ميدهند و كساني كه نمره پايين آوردند سرزنش ميشوند. اما اگر دانش آموزي در مدرسه معلومات عمومي خوب و سطح آگاهيهاي او بالا باشد چندان مورد توجه معلم يا معلمان قرار نميگيرد و اين احتمال هم وجود دارد كه آن دانش آموز به دلايلي نمرات مطلوب نگيرد و همين امر سبب ميشود كه چندان مورد توجه نباشد.
موارد فوق هميشه و هر روزه در بسياري از مدارس اتفاق ميافتد، ولي كسي به آنها توجه نميكند. انگار كه معلمان وظيفهاي جز درس دادن و درس خواستن از دانشآموزان را ندارند.
معلمان بايد بدانند كه نمرههاي امتحاني هر دانشآموز در حقيقت شاخص عملكرد و نوع تدريس آنها در كلاس است. شكي نيست هر چه كه دانشآموزان از نمرههاي بالاتري برخوردار باشند، در وهله اول نتيجه تلاش معلم مشخص ميشود و بعد نتيجه يادگيري دانشآموز. اما در عين حال بايد توجه داشت كه نتايج شكلي و صوري را نبايد فداي كيفيت آموزشي كنند.
ترديدي نيست كه نظام آموزشي هم در پايان سال براساس دادههاي آماري كه نشاندهنده قبولي بيشتر دانشآموزان و نمرات بالا باشد، مدارس موفق را اعلام ميكند، اما اين كار در حقيقت سم مهلكي است كه نظام آموزشي را در درازمدت دچار چالش و مشكلات خاصي ميكند؛ همانگونه كه در حال حاضر بسياري از فارغالتحصيلان آموزشگاهها از كمترين آگاهي و اطلاعات عمومي برخوردار هستند و گاه براي نوشتن حتي چند سطر چه از لحاظ املايي و چه انشايي دچار مشكل ميشوند و اين آفت در حقيقت از كلاسهاي مدارس در جان بچهها رسوخ ميكند كه نمرهمحوري، نه نخبهمحوري، را سر لوحه كارهاي خود قرار دادند.
اگر معلمان امتحان ثلث را خيلي جدي بگيرند ولي به دانشآموزان آگاهيهاي لازم را ندهند، در واقع ضعف و سستي نظام آموزشي را اشاعه ميدهند. به همان صورت كه امتحان مهم است حفظ روحيات و احساسات كودكان نيز اهميت دارد. معلم بايد مانند روانشناس در برخورد با دانشآموز به مسايل پيراموني توجه كند و مشكلات و نگرانيهاي روحي و رواني او را درك كند.
بسياري از تحقيقات انجام شده نشان ميدهد كه در زندگي تحصيلي دانشآموزان مهمترين روزهاي زندگي آنان روز امتحان است. گاهي بسياري از دانشآموزان تمامي دورههاي امتحاني را به خاطر دارند و معمولاً هم از سختيها و اضطراب و استرس آن سخن ميگويند. اين مقوله نشان ميدهد كه معلم بايد به ياد داشته باشد كه مهمترين روزهاي زندگي پدران و مادران آينده را با سختگيريهاي بيمورد مواجه نسازد.
معلم در واقع مانند مربي فوتبالي است كه نتيجهاي كه تيم او ميگيرد نشانه اقتدار و علم آن مربي است و همين مولفه سبب ميشود كه هم دانش آموز و هم معلم نوعي ارتباط دوسويه با هم داشته باشند. واقعيت اين است وقتي كه زمان امتحان فرا ميرسد در حقيقت زمان امتحان معلم نيز هست، نه اينكه فقط زمان امتحان دانشآموز باشد. اين دو به نوعي ميتوان گفت كه نتيجه يك سال كوشش مشترك را به چشم ميبينند.
براي آنكه دانش آموزان خصوصاً در مقاطع ابتدايي با نوع امتحان آشنا شوند درسهايي را كه معمولاً مهم و جدي هستند بايد هر روزه در كلاس درس مرور كنند و ذهن آنها براي پاسخگويي آماده شود و هم آنكه هيچ وحشتي از امتحان نداشته باشند.
امتحان دادن و نمره خوب گرفتن اگر چه شيوهاي مناسب و پسنديده است، اما بايد دانست كه فتح هفتخوان رستم نيست؛ ولي متأسفانه در كشور ما به گونهاي عمل ميشود كه از هفتخوان رستم هم مهمتر و هم سختتر است. بسياري از والدين نيز امتحان ثلث را چنان مهم و جدي ميگيرند و اصرار دارند كه بچههايشان حتماً بايد نمرات خوبي بگيرند تا آنها را خوشحال سازند. و يا اينكه در نشستهاي فاميلي نمرات بچههاي خود را به رخ ديگران بكشند، آنها در واقع براي ارضاي روحيات خود به هر قيمتي بچهها را قرباني ميكنند در حالي كه براي پدر و مادر واقعبين نمرة ايدهآل نمرهاي است كه فرزندانشان به شكل مطلوب از كتاب آموختند و طوطيوار به حفظ درسي مبادرت نورزيدند، بلكه آنان مفاهيم دروس را درك كردند و حتي توان بازپس دادن آن را در ديگر مجامع دارند.
اگر والدين از نقش خود آگاه باشند و فرزندان خود را با توان علمي بالا به مدرسه بفرستند، يقيناً نه بچههاي خود را از امتحان ميترسانند و نه از آنها انتظار بيجايي دارند.
معلمان و والدين در قبال دانشآموزان يك وظيفة مشترك دارند و آن دادن اميدواري بهدانشآموزان و اعتماد بهنفس بخشيدن به آنان است. برخورد دوگانه و يا سخت والدين و معلمان در گمراهي دانشآموزان نقش مهمي دارد. تنها راه، تشريك مساعي و همكاري و همفكري مشترك با دانش آموزان است.
معلمان و والدين قبل از امتحان اگر راهكارهاي ذيل را عملي كنند، ترديدي نيست كه در پيشرفت درسي و روحي دانشآموزان موثر واقع ميشود:
• معلمان از آغاز سال تحصيلي در فراگيري دروس به دانشآموزان كمك و با تلاش و جديت آنها را در يادگيري درسهاي مشكل و ديرفهم ترغيب كنند.
• معلم به هيچ وجه دانش آموز را از امتحان نترساند و از لحاظ روحي وي را براي امتحان آماده كند.
• والدين در منزل، فرزند خود را مورد آزمون قرار دهند و دروس لازمه را از آنها بپرسند، تا او را براي امتحان آماده كنند.
• قبل از آنكه دانشآموزان، خصوصاً در مقاطع تحصيلي ابتدايي و راهنمايي، با امتحان ثلث مواجه شوند، والدين آنها ورقههاي امتحاني مشابه را به دانشآموزان داده و از آنها در منزل آزمون بگيرند.
• والدين نبايد همه مسئوليت آموزشي را به دوش مدرسه و معلمان بگذارند، بلكه خود بايد در مقاطعي وارد عمل شده و به نوعي به كمك معلمان بيايند و باري از دوش معلم بردارند.
• معلمان بايد در دفعات زياد بعد از هر درس از دانشآموز امتحان بگيرند و ترس و وحشت بيمورد آنها را از بين ببرند، معلم بايد توجه داشته باشد ترس عامل اصلي افت تحصيلي دانشآموزان است و آنها را نبايد از امتحان ترساند.
• اگر قبل از شروع امتحان معلم يا مدير مدرسه با بچهها صحبت كنند و به آنان دلگرمي بدهند چه بسا دانشآموز با خاطر آسودهتري امتحان بدهند.
• هر مدرسهاي اگر در ايام امتحان از كساني كه به مسائل روانشناسي كودك آگاهي دارند، كمك بگيرد، يقيناً در كارها و رفتار كودكان موثر واقع ميشود.
• دانش آموزان قبل از امتحان بايد به مقدار كافي غذا بخورند تا قند خون آنها پايين نيايد و موجب سستي و كسالت آنها نشود. گاهي گرسنگي و تشنگي سبب ميشود كه دانشآموز نتواند چنان كه شايسته است در سر جلسه آماده باشد.
• هنگام امتحان مسئولان آموزشگاه لازم است فلاكسهاي آب را در دسترس دانشآموزان قرار داده و يا به هر كدام ليوان يك بار مصرف داده تا دانش آموز هنگام خوردن آب دچار مشكل نشود. آب از لحاظ رواني سبب آرامش كودكان ميشود و آنها را در صورت اضطراب و استرس آرام ميسازد.
• باور به دانش آموز و داشتههاي آن سبب ميشود كه دانشآموز هم خود را باور كند.