آفتابنیوز : یکسو صرافیها و سوی دیگر سفارتخانهها. قیمت دلاری که بالا میرود و ریالی که هر لحظه ارزان تر میشود. زندگی در ایران گرانتر از هر روز میشود. آدمهایی که از ساعت پنج صبح در ماشینهایشان نشستهاند و خواب آلود و خسته به درهای سفارت خیره شدهاند تا باز شود و برای گرفتن ویزا اقدام کننداما همه شان ناامیدند. اندك امیدی به بهتر شدن وضعیتشان در كشور ندارند. اين گروه از ایرانیها هر روز از مقابل مجسمه فردوسی عبور میکنند تا هر چه زودتر به سفارتخانه مورد نظرشان برسند و حتی شده یک قدم به خروج از ایران امیدوار شوند.
به گزارش آفتابنیوز؛ این قصه رنج آدم هاست که فردوسی از بالای مجسمه اش هر روز آن را تماشا میکند و شاهد صامت رنجی است که بر ایران میرود. «محمد» یکی از جوانانی است که پوشه مدارکش را در دست گرفته و از ساعت 6 صبح در صف ایستاده است. کنکورش را هم نداده و قصد خروج از ایران و رفتن به یکی از دانشگاههای مالزی را دارد. او می گوید:« تجربه زندگی در کشوری به جز ایران و فرصتهای شغلی که این تحصیلات در کشورهای دیگر برایش ایجاد میکند، بسیار بهتر از درس خواندن در ایران است. باید با هزار زحمت پول بی زبان را برای دانشگاه بریزیم و در نهایت هم در خیابانها مسافرکشی کنیم آیا پولی گیرمان بیاید یا نه!». «سامان» 27 ساله هم قصد دارد برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به هند برود. او نیز گلایههای زیادی از مسئولان دارد. میگوید:«مدرک تحصیلی من مهندسی صنایع از دانشگاه امیرکبیر است اما چهار سال است که کار پیدا نمیکنم و فکر مهاجرت ذره ذره در ذهنم قوت گرفته است. از طرفی امروز اعلام کردهاند قیمت پراید 40 ميليون تومان شده این یعنی دیگر چیزی به نام اقتصاد در کشورمان وجود ندارد». او از بیماری روحی اش میگوید که مدتها گریبانش را گرفته و آزارش میدهد. بیماریای که نامش ترس از آینده است و در بیشتر ایرانیها دیده میشود. او ادامه میدهد: «با اینكه مدرک من از یک دانشگاه خوب با معدل خوب است اما کسی حاضر نیست به یک جوان بدون سابقه کار اعتماد کند و شغلهایی به من پیشنهاد میشود که مرتبط با تحصیلاتم نیست. این در حالی است که با بند (پ)، همان پارتیبازی خودمان خیلی بیسوادتر از منها شغلهای خوب میگیرند.« سینا» یکی یکی مدارکش را دوباره در پوشهاش تماشا می کند و برای رفتن به داخل سفارت هند عجله دارد اما صف عریض و طویل روبهرویش تمام نمیشود. میگوید:« با رفتنم به هند هم زبان انگلیسیام پیشرفت میکند، هم دانشگاه قول شغل دانشجویی به من داده است که تا حدی هزینههای تحصیلم را میدهد. از سوی دیگر اگر خوب درس بخوانم امکان پذیرش در دانشگاههای انگلستان در مقطع دکترا را خواهم داشت و از انگلیس هم به ایران باز نمیگردم!».با این تفاسیر میتوان گفت بیشترین دغدغه جوانان مهاجر برای تحصیل، بیکاری و نداشتن شغل مناسب است. بیکاریی که آنقدر به جوانان فشار میآورد که مجبور میشوند قید خانه و خانواده و وطن را بزنند و آواره دیار غربت شوند.
ویزا معضلی برای مهاجرت
سفارتخانه رفتن و تقاضای ویزا در ایران از کشورهای خارجی چیزی کم از هفت خان رستم ندارد. برای آنهایی که برای نخستینبار به یک سفر خارجی دعوت شدهاند یا قرار است با تور به سیاحتی چند روزه بروند، مواجهه با شرایط خاص و سختگیرانه سفارتخانهها، نگاههای سرد و بیتفاوت کارکنان و پرسنلش عجیبتر است. ساعت هفت و نیم صبح اگر کسی حواسش به تابلوی کوچک سفارت و پرچمی که باد در هوا میرقصاند نباشد، نمیفهمد چرا مردم در صفی طولانی در میانه خیابان کامرانیه ایستادهاند. بعضیها نشسته و بعضیها کیف سنگین مدارک و کاغذهایشان را سخت به سینه چسباندهاند. چند نفر آنسوی خیابان روی صندلی ماشینی با بخاری روشن چرت میزنند. بعضیها مجهزتر آمدهاند: یک چهارپایه کوچک برای نشستن و یک فلاسک چای برای گرم شدن نفسهایشان.این ماجرای یک خیابان و یک سفارتخانه نیست، حال و احوال مشابه همه سفارتخانههای خارجی بهویژه کشورهای اروپایی است. هر چند سفارتخانه کشورهای دیگری مثل چین و هند هم این روزها دستکمی از کشورهای اروپایی ندارد و مقابل آنها هم انبوه مسافران با یک شماره در دست، در انتظار نوبت و عبور از درهای کوچکیاند که گاهی باز میشوند. ماموران سفارت بدون هیچ توضیحی، تنها شمارهها را میخوانند، مردم پشت ماموران شمارهها را با صدای بلند تکرار میکنند که صاحب شماره هر کجای صف که ایستاده خودش را به همان در کوچک برساند. هربار پنج شماره اعلام میشود و پنج نفر با امید به اینکه سفارت به آنها چراغ سبز نشان دهد، از همان دری که تنها به اندازه عبور یک نفر باز است، رد میشوند و میروند پشت دیوارها. بعضیها در رفتوآمدهای چند روزه پشت سر هم با هم دوست شدهاند و بعضیها هم سخت و عبوس ابروها را در هم کشیده و به دیوار تکیه داده و ایستادهاند. تعدادی از آنها هر چند دقیقه یک بار طول صف را نگاه میکنند و سرشان را تکان میدهند؛ شاید به نشانه افسوس یا حسرتی. «مینا» پیرزنی است که در سالهای اخیر چند بار برای دیدار اعضای خانوادهاش از ایران خارج شده است. ساعت ٩ صبح با نامهای از بانک خودش را به سفارتخانه میرساند و داخل صف میایستد. میگوید:« بعد از چند بار سفر آدم چم و خم ویزا گرفتن دستش میآید اما آن چیزی که اغلب برای همه مردم غیرقابل تحمل است، رفتارهای از بالا به پایین و حتی بعضا میتوانم بگویم با رنگ و بویی نادرست با ایرانیان در بعضی سفارتخانههاست». به گفته او، از آنجا که فرآیند صدور ویزا در هر سفارتخانهای متفاوت است و در این زمینه اطلاعات دقیق و کاربری وجود ندارد، عدهای هم از این فضا سوءاستفاده میکنند و فرآیند ویزا گرفتن را برای مردم سختتر کردهاند.
در سفارتخانهها به ما بی احترامی میکنند!
«محمد» درحالیکه روزهای فراوانی را برای ترجمه مدرکش در انتظار مانده، میگوید: «من تجربه مراجعه به بسیاری از سفارتخانههای خارجی را داشتهام. در هیچ کدام از آنها رفتار محترمانهای با من نشد، فقط بعضی کشورهای اروپای شرقی برخورد خوبی داشتند. خاطرم هست آن زمان که سفارت انگلیس در تهران فعال بود، یک روز که برای دریافت جواب رفته بودم، خانمی که پشت باجه نشسته بود، کاغذها را به سمت من پرت کرد، طوری که چند دقیقه واقعا نمیتوانستم از روی صندلی که نشسته بودم بلند شوم. این برخوردهای تحقیرآمیز هرگز برای من عادی نشده و هر بار به اندازه بار اول آزارم میدهد». به گفته محمد،مردم در فضای سفارتخانهها از ترس برخوردهای بد مدام ناراحتند. اومی گوید: «من مجبورم یکبار برای دیدار فرزندانم خارج از ایران سفر کنم و هرسال تجربه مراجعه به سفارت برای من سختترین تجربههاست. البته الان راحتتر ویزا میگیرم اما حساب و کتاب ندارد. چند بار به دلیل برخوردها سعی کردم به سرکنسولها شکایت کنم اما فایدهای نداشته». او ادامه میدهد: «تجربه بدترین برخوردها را در سفارتخانههای کانادا و آلمان در تهران داشته و الان دیگر برای درخواست ویزا به این دو سفارتخانه مراجعه نمیکند. او تداوم رفتارهای نادرست و تحقیرکننده با ایرانیان پشت در سفارتخانهها و در فرآیند صدور ویزا را متوجه مردم نمیداند، بلکه به اعتقاد او این مسئولیت دولت و وزارت امور خارجه است که به این نابسامانی و وضع تاسفبار رسیدگی به تقاضای ایرانیان برای ویزا در کشور خودشان پایان دهد». کامل دلپسند، جامعه شناس در گفت و گو با« قانون» درباره دلایل مهاجرت ایرانیها میگوید: «مهاجرت ایرانی ها به کشورهای خارجی دلایل زیادی دارد. قاعده مهاجرت به دو علت بستگی دارد؛ یکی دافعه مبدا و دیگری جاذبه مقصد است. دلایل متعددی در ایران برای دفع از کشور وجود دارد. مهاجرت نخبگان را در سال های گذشته داشتیم که امیدشان رفتن به دانشگاه های بهتر بود. اما الان طبقه متوسط هم برای رفتن به کشورهای دیگر استفاده میکند. مردم به گرجستان می روند وخانه میخرند به امید اینکه اقامت اروپا را بگیرند و از ایران بروند». او با بیان اینکه مردم اطمینان خاطری برای آینده ندارند، ادامه میدهد: «دولتمردان میگویند وضعیت بهتر میشود اما نبود شفافیت این ماجرا را در هالهای از ابهام قرار داده است. میزان اعتماد مردم به حکومت رو به کاهش است و این را نمی شود کتمان کرد. در دو سال اخیر ما 40 درصد شاخص امید به آینده را داشته ایم. تا زمانی که عدم اطمینان از آینده داریم هر شخصی تلاش می کند به خاطر خانواده اش هم که شده ایران را ترک کند.
منبع: روزنامه قانون