آفتابنیوز : مریم جعفری حصارلو * - متامورفوز در فرهنگ ادبیات نمایشی و داستانی جهان تقریبا از قرن 20 وجود دارد. نمایشنامه هایی همچون کرگدن اثر یونسکو، گوریل پشمالو اثر یوجین اونیل، فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی، داستان مسخ اثر کافکا و.... از جمله برجستهترین آثار دراماتیک جهان با مفهوم متمورفوز هستند. همچنین مفهوم متامورفوز یا دگردیسی حیوانی را که از بدو تولد تا بلوغ رخ میدهد؛ به تصویر میکشند. حال یکبار دیگر نمایش «مرگ و پنگوئن» به کارگردانی «پیام دهکردی» این مفهوم را به تصویر میکشد.
ماجرای مردی است، به نام ویکتور که یک پنگوئن را در حمام خانه خود نگهداری میکند. یک روزنامه از ویکتور میخواهد تا یادبود آدمهایی که به مرگ نزدیک هستند را بنویسد و ویکتور که داستاننویسان قدرتمند است؛ میپذیرد. حال داستان زندگی آدمهای مرده با زندگی ویکتور تلفیق شده و سایه مرگ روی زندگی اش چمبره میزند. او که از تنهایی خسته شده، به حضور پنگوئن دلخوش کرده درحالی که پنگوئن نوع دگردیسی شده خودش است. پس از آن افرادی که ویکتور برایشان یادبود مینویسد، یک به یک جان به جان تسلیم میکنند. از سوی دیگر پنگوئن بیماری قلبی دارد و آب و هوای گرم منطقه، مناسب پنگوئن که باید در آب و هوای سرد زندگی کند، نیست. این فشار و نزدیکی و لمس مرگ برای ویکتور، علاوه برآن نزدیک شدن مرگ پنگوئن، او را به هم میریزد. گرمای مرگ به ویکتور و پنگوئن نزدیک شده و راه فراری نیست. او تلاش میکند پنگوئن را به قطب جنوب برگرداند؛ اما پیش ازآنکه موعد مقرر فرا برسد، پنگوئن میمیرد و ویکتور به جای پنگوئن به قطب جنوب برگردانده میشود.
اولین مقوله نامگذاری کاراکتر است. شخصیت محوری «ویکتور» خوانده میشود؛ اما ویکتور در لغت « نامی است ویژه مردان. این نام ریشه لاتین داشته و معنای پیروز و پیروزی را میرساند. با برآمدن مسیحیت گذاردن این نام در اروپا رواج داشت و سه پاپ و شماری قدیس این نام را برخودداشتند. در میان انگلیسی زبانان نام ویکتور در سدههای میانه کمیاب بود، ولی در سده نوزدهم استفاده از آن دوباره رواج یافت.»
با علم به دو مفهو ویکتور و متامورفوز، باید گفت بازنده این ماجرا ویکتور است و متضاد وضعیت موجود در نام او مشاهده میشود.. ویکتور باید سیطره مرگ و دگردیسی خود را بپذیرد و مرگ پنگوئن او را چنان تحت تاثیر قرار میدهد که یادآور فیلم گاو اثر مهرجویی است. ویکتورهمچون مش حسن در فیلم گاو، یک ماهی را همچون پنگوئن به دندان میگیرد و تلاش میکند تا پنگوئن باشد.
اولین مسئله در سبک شناسی مسئله ابزوردیسم است. اصولا آثاری که بر مبنای متامورفوز ساخته و نوشته شده اند؛ مفهومی از تراژدی انسان مدرن را مطرح می کنند و عمده کاراکترهایی که درجریان متامورفوز قرار می گیرند یا می میرند و یا به جنون می رسند. هر چند اصولا نمایشنامه های سوررئالیستی و ابزودریسمی هستند وتنها گوریل پشمالو یوجین اونیل مفهومی تراژیک محض را دارد و سبک ابزوردیسم در مرحله دوم در این اثر مشاهده می شود.
به لحاظ صحنه گردانی و طراحی صحنه باید گفت فضایی سرد ملهم از تکههای یخ که هم مفهوم ایزوله شدن ویکتور و هم فضای سرد ابزوردیته و البته فضایی مشابه به قطب جنوب که مناسب زندگی پنگوئنها است نشان داده میشود.
نورپردازی درفضای سردوسنگین، همچنین انتخاب رنگ سفید به عنوان رنگ قالب کمک شایانی به سورئالیستی و ابزوردیسمی بودن اثر میکند. چنانچه یک خیال همچون خوابی سنگین و یا مرگ را به تصویر میکشد. از سوی دیگر هیچ کجایی و هیچ زمانی امکان گستره شخصیت ویکتور در تمامی مرز و بومها را فراهم میکند و طراحی لباس نیز کمک میکند که محل زندگی ویکتور مشخص نباشد و مخاطبان به راحتی همذات پنداری کنند.
در طراحی میزانسنها و چندان تصاویر پیچیده و قابل تاملی ساخته نشده و تنها تصویرسازیهای ساده درنظر گرفته شده است. اما خط هدایت بازیگران به خوبی مشاهده میشود. چنانچه هر بیننده آگاهی که با سبک بازیگری پیام دهکردی آشنا باشد، به خوبی شیوه بازیگری اش را در بازی تک تک پرسناژها مشاهده میکند و این مهم نشانگر هدایت بازیگران است. اما متاسفانه ریتم اثر بسیار کند است و پس از گذشت 50 دقیقه از زمان نمایش، نوعی از خواب آلودگی مشاهده میشود. درحالیکه روند تمپوی بازیگران مناسب است و به نظر میرسد ریتم کلی باید کمی تندتر باشد. بنابراین پیشنهاد میشود که کارگردان در ریتم اثر تغییری حاصل کند.
* عضو کانون ملی منتقدان تاتر