آفتابنیوز : آفتاب: موسسه «آمریکن اینترپرایز» مهمترین پایگاه فکری نومحافظهکاران طرفدار کاخ سفید است. «حلقه فکری» که در میان اعضا آن نام بسیاری از چهرهها و تصمیم سازان اصلی سیاستهای جرج بوش و تیم او به چشم میخورد. افرادی مانند جان بولتون، پل ولفویتز، ریچارد پرل، پاتریک کلاوسون و... که رد پای دیدگاههای آنان در بسیاری از راهبردهای کلان واشینگتن در سالهای اخیر به روشنی دیده میشود. این موسسه در گرماگرم مناقشه هستهای ایران و غرب یکی از لابیهای قدرتمندی است که همواره از برخوردهای خشن و یکجانبه با تهران طرفداری کرده است.
آنچه در پی میآید خلاصهای است از مقاله مشترک گری اشمیت و مارک گرچت از تحلیلگران ارشد این موسسه است که به جهت آگاهی خوانندگان آفتاب از دیدگاههای تندروانه حلقه نومحافظهکاران در برخورد با پرونده هستهای کشورمان منتشر میشود:
-------------------------------------آیا اروپاییها واقعا میخواهند از بروز یک جنگ میان آمریکا یا اسرائیل با ایران جلوگیری کنند؟ اگر سیاستمداران حاکم برلندن ، پاریس وبرلین مجبور به انتخاب باشند بین کاهش میزان مبادلات تجاری خود با جمهوری اسلامی و تماشای حمله پیشدستانه آمریکا یا اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران کدامیک را انتخاب خواهند کرد؟
اینها پرسشهای غیرمنصفانهای نیستند. از زمانی که نمایندگان سهگانه اتحادیه اروپا(EU3) در سال 2003 مذاکرات با حکومت تهران را آغاز کردند آیا اهرم های فشار موثرتری برای اعمال فشار به تهران پیدا کردهاند؟ بی شک از آن زمان تاکنون پاسخ به این پرسش هیچگاه به اندازه امروز مهم نبوده است: اسرائیل یا آمریکا باید چه شیوهای را برای کنترل برنامه هستهای ایران انتخاب کنند؛دیپلماسی یا حمله نظامی؟
واشنگتن و تلآویو به دلایل متعدد مشخصا هیچ انگیزهای برای حمله به ایران در شرایط کنونی ندارند، ولی اگر اروپاییها همچنان اصرار بر این داشته باشند که مقابله با ایران را منحصر به تحریمهای کماثر نمایند احتمال حمله نظامی از سوی آمریکا و اسرائیل بسیار بیشتر خواهد شد. بیشک اکثر نخبگان سیاسی اروپا با این سخن ژاک شیراک موافق هستند که هیچ مشکلی با ایران دارای یک یا دو بمب اتمی وجود نخواهد داشت زیرا توان بازدارندگی آمریکا و اسرائیل بهاندازهای است که تهران (و یا حتی ایران) را به عصر حجر باز گرداند. در کنار آن امید اروپایی ها به این است که آمریکا و اسرائیل به این نتیجه برسند که حمله به تاسیسات اتمی ایران «پیامدهای غیرقابل تصور» خواهد داشت.
ولی اگر آمریکا و اسرائیل به این قضیه مثل اروپاییها نگاه نکنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به نظر میرسد جورج دبلیو بوش نیز مانند اغلب آمریکاییها موافق کارا بودن تئوری «بازدارندگی» در مقابل یک حکومت حامی حزبالله و حماس نیست. از این گذشته آیا ایالات متحده واقعا حاضر است بهخاطر تنبیه رهبران ایران صدها هزار و بلکه میلیونها شهروند ایرانی را قتلعام کند؟
نویسندگان گزارش در ادامه ادعا کردهاند: ما میدانیم که ایران چشم خود را برروی عبور اعضای القاعده از خاک ایران برای رسیدن به عراق پس از مارس 2003 بسته بود و اکنون آقای احمدینژاد مردی که سخن از «محو اسرائیل» میکند با پیروزی بر عملگرایانی که اروپاییها روی انتخاب دوباره آنها شرط بسته بودند رئیسجمهور ایران شده است. با این حال اروپاییها همچنان دیدگاه غیرجدی و سورئال خودرا حفظ کردهاند و فکر میکنند ایران اتمی واقعا نمیتواند از نظر سیاسی ، اقتصادی ، نظامی نسبت به اسرائیل هیچ برتری قابل ملاحظهای پیدا کند. اما آنها به یک چیز فکر نمیکنند؛ اینکه چه تضمینی وجود دارد دیکتاتورهای عرب سنی وارد مسابقه اتمی با ایران شیعه نشوند و بدتر آنکه انبوه بنیادگرایان شهادت طلب به چمدانهای هستهای دست پیدا نکنند؟
چهارسال پیش بریتانیا،فرانسه و آلمان مذاکره با تهران را به این دلیل آغاز کردند که آشکارا بیم آن را داشتند که دولت بوش بخواهد عضو دیگری از «محور شرارت» را مورد حمله قرار دهد. در طی این سالها آنها به نمایندگی از اعضای اتحادیه اروپا هر آنچه چماق و هویج در کیسه داشتند به رهبران ایران نشان دادند و کوشیدند آنها را متقاعد به توقف غنیسازی اورانیوم کنند. اما واقعیت این است که حل یک بحران امنیتی فرامنطقهای بیشتر از توان اروپا بود.
این گزارش در ادامه ادعاهای بیپایه خود میافزاید: اکنون اما زمان عمل در برابر ایران فرار رسیدهاست. تنها چیزی که می تواند یک اتحاد واقعی بین دو سوی آتلانتیک در برابر ایران ایجاد کند این است که اروپا متقاعد به اعمال تحریمهای سخت و موثر علیه ایران(ولو بدون تصویب شورای امنیت) شود. تلاطم و دودستگی بر سر نحوه ادامه برنامه هسته ای هیچگاه به اندازه امروز در ایران جدی نبودهاست. تشدید فشارهای اقتصادی میتواند موضع احمدی نژاد و طرفدارانش را بهشدت تضعیف کرده و مردم کوچه و خیابان را نسبت به هزینه واقعی «انرژی هستهای» به فکر فرو برد.
نویسندگان گزارش در پایان نتیجه گرفتهاند: ایران تاکنون توانسته بازی زمان در برابر اروپا را به میل خود پیش ببرند. اما به نظر نمیرسد واشنگتن و تلآویو دیگر فقط بخواهند تماشاچی این بازی باشند. آیا اروپا قاعده بازی در برابر ایران را یاد گرفته است؟ یا اینکه میخواهد جای خود را به آمریکا بدهد؟