آفتابنیوز : یک سال سخت که برای او و خانوادهاش پر از درد بود؛ دردی که هنوز هم ادامه دارد. قطع دست، نابینایی، از کار افتادگی، پای مجروح و
ترکشهایی که بعد از یک سال جراحیهای متعدد هنوز هم بعضی از آنها در بدنش باقی مانده است؛ اما با وجود همه این دردهای آزاردهنده باید برای جلوگیری از تحلیلرفتن عضلاتش کاردرمانی و فیزیوتراپی انجام دهد. این حال این روزهای فاطمه است. دختر شانزده سالهای که در انفجاری تلخ در مدرسه حجاب شهر کوهدشت به این روز افتاد؛ انفجاری که حالا با گذشت یک سال به طور قطعی مشخص شده که عامل آن ماسوره خمپاره بوده است. انفجار مواد جنگی آن هم در یک مدرسه دخترانه حادثهای است عجیب که هنوز هم هیچ مسئولی درباره آن اظهارنظری نکرده است.
سهشنبه، هشتم اسفند ماه سال گذشته بود که این ماجرا رخ داد. فاطمه همراه با همکلاسیهایش مشغول آمادهکردن کلاس برای مراسمی بود. او یکی از دانشآموزان فعال مدرسه بود. آنها میخواستند که میخی به دیوار بزنند و تابلویی را به آن آویزان کنند؛ اما سر چکش از دستهاش جدا شد، فاطمه روی زمین نشست تا آن را درست کند، میخی برداشت تا با آن سر چکش را به دسته متصل کند؛ چیزی شبیه به سنگ از زمین برداشت تا با کمک آن میخ را در چکش محکم کند، اما همین که نخستین ضربه را به میخ زد، انفجار رخ داد.
او با آمبولانس به خرمآباد منتقل شد، ولی شدت جراحت او به حدی بود که باید به بیمارستان مجهزتری اعزام میشد، فاطمه را با بالگرد به تهران آوردند و در بیمارستان امامحسین (ع) بستری کردند؛ همانجا بود که دست راستش را از آرنج به پایین قطع کردند، بعد از مدتی هم نابینایی چشم راستش قطعی شد و پای چپش هم از زانو به پایین آسیب جدی دیده بود. کادر درمانی همه تلاششان را کردند تا شاید بتوانند برای این دختر کاری انجام دهند، اما آسیبدیدگی او زیاد بود. این دختر چندینبار به اتاق عمل رفت، هر بار قسمتی از آسیبدیدگیهایش ترمیم میشد، صدمات او به حدی بود که باید چند ماهی را روی تخت بیمارستان سپری میکرد؛ اما حالا این چند ماه به یک سال رسیده و آنطور که پدر فاطمه میگوید، درمان فاطمه حداقل چند ماه دیگر ادامه دارد.
فاطمه همه این روزها را دور از خانه بوده؛ در یک اتاق کوچک در مهمانسرای فرهنگیان پایتخت. او این روزها با کمک مادر و تلاش فیزیوتراپها و مددکاران میتواند چند قدمی را حرکت کند، راه برود و بنشیند، اما همه اینها برای او سخت است؛ اینکه باید تا آخر عمر با یک دست زندگی کند، آن هم دستی که به گفته پزشکان حداقل چند جراحی دیگر لازم دارد و یا اینکه بینایی یک چشمش به طور کامل از بین رفته و پایش هم با وجود چند عمل جراحی هنوز هم نیاز به عمل دارد. اما خانواده این دختر هم حال و روز بهتری ندارند؛ مادری که یک سال است که کنار تخت تنها دخترش اشک ریخته است و پدری که خودش میگوید همه زندگیاش را فروخته تا از پس مخارج درمان دخترش برآید. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگو با پدر این دختر است.
حال فاطمه چطور است؟
چند وقتی است که برای کاردرمانی به بیمارستان ٥٠١ ارتش میرود. با کمک فیزیوتراپی و کاردرمانی چند قدمی راه میرود؛ اما پای چپش هنوز هم ماهیچه ندارد، عملهای پیوند پوست جواب داده، اما هنوز هم چند جراحی دیگر دارد که نمیدانم پولش را از کجا جور کنم. حال روحی دخترم که اصلا خوب نیست؛ من که پدر او هستم، دیگر تحمل ندارم، کم آوردم، یک سال عمل و بیمارستان و مداوا، فاطمه کلافه شده، شبها گریه میکند و روزها میخوابد، چند روز پیش به من میگفت: به کوهدشت برویم، دلش برای خانه تنگ شده است، به او نگفتم که خانه را پس دادم تا هزینههای درمان او را جور کنم.
چرا از بیمه استفاده نمیکنید؟
از بیمه استفاده کردیم؛ اما آن هم سقفی دارد. خیلی از هزینههای درمان را بیمه پرداخت کرده است، ولی فقط هزینههای بیمارستان نیست؛ حدود ١٥میلیون تومان فقط هزینه داروهای او شده است. من و همسرم یک سال است که در تهرانیم. این روزها یک مسافرت دو روزه یک میلیون تومان خرج دارد. ما یک سال است که تهرانیم. کرایه ماشین، رفتوآمد به خرمآباد و کوهدشت، جابهجایی فاطمه، دوا و دکتر شوخی نیست. تا الان حدود ١٥٠میلیون تومان هزینه کردهام. ماشینم را فروختم، خانهام را پس دادم، همه پول پیش خانه را هم خرج کردم، من به جز یک مغازه صافکاری که آن هم چند ماه پیش وسایلش به سرقت رفت، دیگر هیچ چیزی در کوهدشت ندارم.
این مدتی که در تهران بودید، کجا ساکن بودید؟
در مهمانسرای فرهنگیان، خیابان ظفر. ابتدا از طرف آموزشوپرورش به اینجا آمدیم، اما الان به ما گفتند که باید اتاق را تخلیه کنیم و بابت این مدت هم ماهی یکمیلیون تومان بدهیم؛ این نهایت لطف آقایان است. من هیچ پولی ندارم که به آنها بدهم، جان دخترم واجبتر است اگر هم پولی داشته باشم که ندارم، خرج فاطمه میکنم تا شاید حالش بهتر شود.
این حادثه در مدرسه اتفاق افتاده و مدرسه هم در قبال سلامت دختر شما مسئول است.
چه مسئولی؛ این آقایان زحمت یک ملاقات و عیادت از دخترم را هم به خودشان ندادند. مسئول محترم جواب تلفن من را هم نمیدهد. حتی برای وقت دکتر هم خودم تلاش کردم. در این مدت هیچکس حتی نیروی خدماتی هم سراغی از ما نگرفت. من واقعا سوال دارم که این حادثه در مدرسه زیرمجموعه تحت مدیریت شما اتفاق افتاده، اگر این حادثه برای فرزند خودشان هم پیش میآمد، همینطور رفتار میکردند یا با نخستین پرواز به بهترین بیمارستانهای دنیا اعزام میشد؛ اصلا خمپاره در مدرسه چه کار میکند، چون من یک کارگر هستم و صدایم به جایی نمیرسد، باید اینطور با ما برخورد شود. فرماندار کوهدشت جواب نامه بازپرس پرونده را نمیدهد. آقای مدیر استان اصلا برایش مهم نیست که این حادثه برای دختر من در مدرسه اتفاق افتاده است، کدام مسئول؟
علت قطعی حادثه انفجار مشخص شده است؟
بله. انفجار ماسوره خمپاره ٦٠؛ آقای آزادبخت، بازپرس پرونده، در دادسرای کوهدشت به ما اعلام کرد. الان هم در حال کارشناسی است تا مشخص شود که این ماسوره خمپاره متعلق به کدام ارگان نظامی بوده است. هیچکس هم پاسخگو نیست. دخترم چرا باید تا آخر عمر نابینا باشد، چرا باید با یک دست زندگی کند؟ چرا هیچکس جواب من را نمیدهد؛ چون ما روستایی هستیم. اگر این اتفاق در تهران یا شهرهای بزرگ دیگر رخ داده بود، هم همین جور بیتفاوت بودند.
یعنی در این مدت هیچکس از طرف آموزشوپرورش به شما مراجعه نکرد؟
آن روزهای اول چند باری آمدند، آن هم نه مسئولان رده بالا؛ یک کارمندی را مامور پیگیری کرده بودند، اما بعد از چند هفته دیگر خبری نشد. هیچکس برای ما کاری نکرد، تنها همین مهمانسراست که آن هم مدام به ما میگویند اتاق را خالی کنیم و پول این مدت را هم میخواهند از ما بگیرند. اگر این اتفاق رخ دهد و ما را بیرون کنند، من باید در خیابان چادر بزنم.
شما شکایت کردهاید؟
بله؛ از مدرسه شکایت کردم. کارهای پزشک قانونی هم انجام شده است؛ بر اساس اعلام پزشکی قانونی فاطمه ٨٥درصد از کارافتادگی دارد و تا آخر این پرونده هم پیگیری میکنم. من که همه زندگیام از بین رفته و دخترم به این روز افتاده است باید مشخص شود که این ماده منفجره چرا در کلاس درس و مدرسه بود.
منبع: شهروند