آفتابنیوز : گردش شدید دیپلماسی آمریکایی طی یک ماه و نیم اخیر از بسیاری جهات موجب شگفتی است. در اواسط ژانویه «کاندولیزا رایس» وزیر امور خارجه آمریکا با بهکارگیری تندترین واژهها قاطعانه کوشید اعضای کمیته روابط خارجی سنا را متقاعد سازد که آمریکا به هیچ شکل وارد تماسهای دوجانبه دیپلماتیک با کره شمالی، ایران و سوریه نخواهد شد، «تا زمانی که این کشورها انعطاف منطقی برای حل مشکلات بزرگی که ایجاد کردهاند نشان ندهند». رایس رویکرد دیپلماسی این کشورها را به «باج گیری» تشبیه کردهبود.
از آن زمان تا کنون هیچ دلیلی برای این موضوع که آنچه رایس «باج گیری» توصیف کرده بود از بین رفتهباشد ظهور نکرده و برعکس این واشنگتن بوده که از خود «انعطاف» نشان دادهاست.
ماه پیش مذاکرات شش جانبه پکن برای به نتیجهای دور از انتظار منجر شد: حکومت کره شمالی موافقت نمود که فعالیت رآکتور هستهای اصلی خود را در قبال دریافت کمکهای نقدی، مواد غذایی و سوخت متوقف سازد. همزمان دعوتنامهای از بغداد به پایتختهای ایران، سوریه و ایالات متحده رسید که خواهان مشارکت این سهکشور در کنفرانس «کمک به برقراری امنیت در عراق» شدهبود. علیرغم وجود اختلافهای شدید این دعوتنامهای نبود که پذیرش آن خدشهای به غرور دیپلماتیک تهران، دمشق و یا واشنگتن وارد آورد، پس همه حضور در آن را پذیرفتند.
پس از آنکه در ماه اکتبر حکومت کره شمالی خبر از یک آزمایش موفقیتآمیز هستهای داد، هیچکس بیشتر از خانم رایس در سخنرانی های خود در شورای امنیت سازمان ملل متحد خواستار وضع تحریم شدیدتر علیه این کشور نشد. اندکی پس از آن نیز دستگاه سیاست خارجی آمریکا با نادیده گرفتن توصیههای گروه مطالعاتی عراق رئیسجمهور این کشور را متقاعد به افزایش تهدیدها و اتهامات لفظی علیه تهران و دمشق نمودهبود.
اما ریشه این چرخش به کجا باز میگردد؟ از زمان وارد شدن آمریکا به جنگ با عراق در مارس 2003، نخبگان سیاسی آمریکایی به دو گروه بزرگ تقسیم شدند: طرفداران گفتگو با محور شرارت و مخالفین آن.
گروه اول شامل افرادی همچون ،هنری کسینجر،جیمز بیکر، لی هامیلتون و البته کالین پاول بود. گروه دوم را نیز عمدتا دیک چنی معاون رئیس جمهور،جان بولتون نماینده سابق آمریکا در سازمانملل، ریچاردپرل و سایر ایدئولوژیستهای «قرن جدید آمریکایی» نمایندگی میکردند. بدیهی است وزن ایدههای گروه دوم در ماههای نخستین جنگ با عراق سنگینتر مینمود، ولی اکنون این نسبت به شکلی کاملا محسوس تغییر کردهاست. اگر مخالفین گفتگو در سال اول جنگ با عراق برنده جلوه می کردند، اکنون اوضاع فاجعهبار و غیرقابلکنترل خیابانهای بغداد احاطه آنان بر تصمیمات دستگاه سیاست خارجی آمریکا به شدت تضعیف کردهاست.
اما شاید آخرین ضربه سنگینی که بازهای واشنگتن دریافت کردهاند خبر اخیر باشد: گروهی از مشاورین ارشد ژنرال «دیوید پتریوس» فرمانده جدید نیروهای ارتش آمریکا در عراق به این نتیجه رسیدهاند که ایالات متحده کمتر از یکسال سال فرصت دارد تا در عراق پیروز شود، در غیر این صورت باید در انتظار شکستی همانند ویتنام بود.
انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا در ماه نوامبر نشان داد که بیشتر مردم آمریکا نیز طرفدار گروهی نیستند که میخواهند منافع آمریکا در خارج از کشور را به کمک تانک و نه دیپلماسی حفظ کنند. بالاخره جرج بوش و دولت او نیز همانند هر سیستم دموکراتیکی که حیات آن رو به پایان است امروز بیشتر به از همیشه به قضاوت تاریخ فکر می کنند و احتمالا این واقعیت را پذیرفتهاند که دکترین نومحافظهکاران مبنی بر منزوی ساختن و مطرود نمودن کشورهایی که مورد پسند نیستند از آزمون زمان موفق بیرون نیامدهاست. شاید محور شرارت دیگر وجود خارجی نداشته باشد.