دل دنیای ترجمه میگیرد و آسمانش تیره میشود وقتی اینطور ناگهانی رهایش میکنید و میروید. همانطور که از رفتن رضا سیدحسینی دلش گرفت و شکست. این روزها همانقدر غمانگیزند. رفتنتان دستمان را از ادبیات جهان کوتاه میکند.
ترجمه ادبیات، ترجمه نیست؛ زندگی با کلمات است، درک ادبیات است، درک ظرافت است و در نهایت انتقال آن. کاربلد بودید که ما تردیدی در خواندن ترجمههایتان نمیکردیم.
شما را هیچگاه ندیدم و یک تشکر به شما بدهکار ماندم؛ تشکر بابت لذت خواندن ظرافت جوجه تیغی، دیدار به قیامت، سیمای زنی در میان جمع و رسالهای کوچک در باب فضیلتهای بزرگ. همین چهار اثر از انبوه آثارتان برای این بدهکاری و حسرت همیشگی بس.
چه کسی میتوانست به خوبی شما داستان زندگی «میشل» را که «موریل باربری» نوشته بود برایمان ترجمه کند. همان که ظرافت جوجه تیغی را داشت: «از بیرون پوشیده از خار، یک قلعه واقعی نفوذناپذیر … زنی به شدت گوشهگیر و بیاندازه ظریف».
آقای کلانتریان چه کسی به خوبی شما میتوانست با همان لحن روان در شیوه روایت باربری جملات فلسفی میشل را همانقدر مثل خودش بیتکلف ترجمه کند: «شاید بزرگترین خشمها و سرخوردگیها از بیکاری نیست، از نداری نیست، از بی آینده بودن نیست: از احساس نداشتن فرهنگ است زیرا آدم میان فرهنگهای متفاوت، نمادهای سازشناپذیر چهار شقه شده است».
ترجمه سیمای زنی در میان جمع با ۱۳۰ شخصیت، تنها از عهده شما برمیآمد. اثری که شاهکار آثار هانریش بل و یکی از بهترین آثار ادبی قرن بیستم به شمار میرود. بل این کتاب را در اوج خلاقیت و پختگی نوشت و یک سال بعد نوبل را دریافت کرد. بل در این رمان روان و خوشخوان نشان داد ظرافتها و جزئیات یک اثر ادبی، هر چقدر هم زیاد باشد، دلیلی برای پیچیدگیهای بی مورد نیست و چه کسی بهتر از شما میتوانست ترجمه فارسی را به همان روانی و خوشخوانی از کار درآورد.
ترجمه رسالهای کوچک در باب فضیلتهای بزرگ که اصلاً کار هرکسی نبود. آندره کنت-اسپونویل استاد فلسفه در دانشگاه سوربن پاریس این اثر را در سال ۱۹۹۵ نوشت و یک سال پس از آن، جایزه آکادمی فرانسه را از آن خود کرد. ترجمه این کتاب که رسالهای از اخلاق عملی است برای جامعه ما یک ضرورت بود. اهمیت و امتیاز این کتاب، دوری متن آن از سبک و سیاق خشک، سخت و پیچیده سایر کتابهای فلسفه اخلاق بود و همین کافی بود تا شما بهترین گزینه برای ترجمه کتاب باشید چون برای حفظ سادهنویسی مطالب پیچیده فلسفه اخلاق، بیش از هر کس دیگری توانا بودید. همانقدر هم اخلاقی کتاب را ترجمه کردید وقتی در پانویسی در مورد گفته «آلن» (فیلسوف فرانسوی) که «ترسو را بدترین فحشها میداند»، نوشتید: این گفته آلن را که بسیار عالی است، هرچه جستوجو کردم پیدا نکردم، شاید در مجموعه پلیاد خیلی خوب دنبال آن نگشتم.
آقای کلانتریان انتخاب دیدار به قیامت «پییر لومتر» برای ترجمه با نگاه به سابقه ترجمههایتان در آثار فلسفی، ادبی و حقوقی، جسورانه بود. این بار شما خود را در ترجمه کتابی به چالش کشیدید که خشونت و جنون نهفته در روح جنگ را با نگاه به پیچیدگیهای روابط انسانی این دوران روایت میکرد. این کتاب داستان دردی عظیم از جنگ و میراث بعدی آن بود و چنان موفق که جایزه گنکور فرانسه را از آن خود کرد. اهداکنندگان این جایزه معتقد بودند چنین رمان باشکوهی بعد از جنگ جهانی اول تاکنون خلق نشده است. و در نهایت این این کتاب به قلم شما خواندنی شد و هنوز قدرت ترجمه انتخاب واژه برای عنوان اثر، متحیرم میکند.
اقبال ما بود که شما خوشسلیقه بودید و بهترینها را انتخاب میکردید. اقبال ما بود که سالها فروتنانه در کنار ما زیستید و سرشارمان کردید از لذت ادبیات.
وقت رفتن رسید. به هر روایتی که بگویند داستان شما پایان یافت. شاید شما هم «به شکل عجیبی احساس راحتی» کردید. «… پایانی تحقق یافته بود» چون «نیاز به پایان» داشتید.