عباس عبدی نوشت: عنصر دیگر این ماجرا اصلاحطلبان هستند. به نظرم دوستان اصلاحطلب باید یک بازنگری کلی در مواضع و رفتارهای خود کنند. شاید بگویید اصولگرایان همچنین هستند، بله شاید هم بدتر باشند، ولی خب فرق دوستان و آنان در کجا باید خود را نشان دهد؟ به نظر بنده ۴۰ سال فعالیت سیاسی به ویژه هنگامی که با حضور در ساخت قدرت همراه باشد و فاقد روابط حزبی شفاف و کامل و از همه بدتر با نیروهای به نسبت ثابت همراه شود، موجب میشود که یک گرایش فکری پویا و رو به جلو تبدیل به یک مجموعه بسته و رفاقتی شود که یکی از ویژگیهای مهم آنان چشم بستن بر اشکالات یکدیگر است. حتی بدتر از آن اینکه هر منتقد داخلی یا بیرونی خود را مورد تهاجم تبلیغاتی قرار میدهند و کمکم آن مجموعه پویا تبدیل به یک گروه یا فرقه سیاسی میشود که کارش چشم بستن بر مشکلات خودیها و برجسته کردن نقاط قوت داشته و نداشته آنان و در مقابل داوری کردن دیگران براساس تمایزات گروهی و سیاسی است. در واقع ارزیابی آنان از رفتار سیاسی بر این اساس مبتنی است که تا چه حد حکومت یا بخشهای خاصی از آنها با آن کار موافق یا مخالف هستند. این بزرگترین مشکل اصلاحطلبان در فرآیند انتخاب آقای نجفی به عنوان شهردار و سپس ادامه کار او بود. آنان همیشه در بند این بودند که هر اقدامشان تا چه حد مورد تایید یا رد جناح مقابل است. عدم شفافیت و لاپوشانی و حتی خلاف واقع گفتن در این ماجرا، از دیگر اشتباهات آنان بود که گمان میکردند با این کار میتوانند مساله را پوشانده و سپس حل یا پاک کنند، در حالی که تجربه نشان میدهد نادیده گرفتن مشکل ممکن است در آینده با هزینههای بیشتری خود را نشان دهد. این همان ایراد جدی است که به حکومت داریم. نمونهاش همین مساله پرستو است. موضوعی که قطعا در آغاز این ماجرا مصداقی نداشته است، حتی عکس آن نیز بوده، یعنی آقای نجفی به طرق گوناگون از چنین ارتباطی منع شده حتی اگر این ادعا که وی پرستو بوده درست هم باشد برای فردی در حد آقای نجفی و برای اصلاحطلبان زشتتر است که فریب چنین موردی را خوردهاند. ولی در فضای تبلیغاتی احتمال پرستو بودن به صورت حادی مطرح شده است. چرا؟ با این توجیه که در گذشته مواردی درست یا نادرست وجود داشته که به دلیل اراده رسمی و محدودیت رسانهای به آنها پرداخته نشده بود و ساختار رسمی سعی کرد که اقدامی در جهت شفافسازی و رسیدگی به آن نکند. در نتیجه هزینههای آن عدم شفایتها اکنون به شکل بدتری به حکومت تحمیل میشود.
اگر این نقدی است که به حکومت داریم، خودمان نباید در دام آن بیفتیم. واقعیت این است که کل ماجرا از سوی اصلاحطلبان غیرشفاف اداره شده، اگرچه گفته میشود اینها مسائل حوزه خصوصی آقای نجفی است و نباید به آنها وارد شد، ولی این استدلال درست نیست. زیرا مرزهای حوزه خصوصی برای مردم عادی با سیاستمداران و صاحبان قدرت تفاوت دارد.
بهترین دلیلش همین وضعی است که پیش آمده و کسی جرأت این را ندارد که بگوید اینها همه به شخص آقای نجفی مربوط است و به ما ربطی ندارد و یا نباید در آنها ورود کرد. جهت اطلاع باید گفت که ابعاد غیر شخصی این ماجرا از ابتدا تا انتها و در حد لازم شفاف نشده است، هنوز هم کمتر از چند درصد اخبارش منتشر شده است؛ و اگر روزی هم آنها منتشر شود، همه تعجب خواهند کرد که چرا اصلاحطلبان در برابر این اتفاقات و حقایق سکوت کرده یا لاپوشانی نمودند. شفافسازی این مطالب وظیفه کسانی نیست که بهطور مستقیم اطلاع نیافتهاند یا اطلاعات آنان ناقص است. افرادی هستند که شایسته این کار هستند و شاید به نحوی وظیفه هم دارند که بیان نمایند و البته حالا دیر است، در زمان مناسب باید چنین مینمودند.
اصلاحطلبان در این ماجرا برخلاف اصول و شعارهای اعلام شده خود عمل کردند. چه در انتخاب آقای نجفی به عنوان شهردار و چه در شش ماه بعد از آن و حتی در هنگام استعفایش بداخلاقی کردند و عامل استعفا را چیز دیگری معرفی کردند و خواستند که آبروداری کنند. آبروی چه کسی را خدا میداند؟! و از همه اینها بدتر در جریان قتل نیز مانع از سقوط به دامن سناریوی پرستو؟! نشدند. هزار توجیه برای یک کار غلط آن را اصلاح نمیکند، بلکه هزار و یک کار غلط خواهد شد.
به عنوان نمونه در مقطع ۷ ماهه شهرداری ایشان، اخباری از اقدام برای سوءاستفادههای احتمالی برخی از مرتبطین با این ماجرا در شهرداری شنیده میشد که متأسفانه بهجای رسیدگی مسکوت گذاشته شد.
اشتباه دیگر اصلاحطلبان این بود که درباره حضور یا عدم حضور آقای نجفی برای شهرداری، استمزاج کردند، ولی هنگامی که جواب منفی شنیدند، دوباره همان انتخاب را انجام دادند. خوب از ابتدا نمیپرسیدید، بهتر بود. این نحوه خطمشی در انتخاب شهردار با منطق گذشته و نقدی که پیشتر به رفتار خود داشتند، همخوانی نداشت.
بنده به سیاستهای جاری حکومت ایران انتقادات جدی دارم. تقریبا تا آنجا که ممکن است و شرایط اجازه دهد بیشتر آنها را هم مینویسم ولی حاضر نیستم که ملاک داوری خودم درباره یک خبر و دیدگاه و موضع را موافقت یا مخالفت حکومت با آن قرار دهم. اگر دیدیم که عملی درست است باید آن را بگوییم و انجام دهیم و اگر حکومت سود آن را میبرد، چه باک؟ حتی چه بهتر. سقوط اخلاقی و تحلیلی در پس این منطق نادرست فایدهگرایانه و البته کوتاهمدت خود را پنهان میکند.
برخی از دوستان معتقدند که از ماجرا خبر نداشتند. متاسفانه باید گفت: بیخبری بدتر از خبرداشتن و گرفتن این تصمیم است. زیرا چگونه در مجموعه آنان تا این حد بیخبری از مسائلی وجود دارد که با کندوکاوی عادی هم میشد مطلع بود. چه فضایی وجود دارد که اینگونه اخبار از مدیریت میراثفرهنگی و پس از آن به دست دوستان نرسیده یا رسیده و گفتهاند انشاءالله گربه است. این بی اطلاعی نشان از فقدان سازوکار نظارتی درونی آنان دارد. هنگامی که اصلاحطلبان یا هر گروه دیگری کسی را برای انجام کاری معرفی میکنند به معنای تایید و ضمانت او است. همانطور که یک جنس را که میخرند و گارانتی دارد اگر معیوب شد فروشنده و تضمینکننده نمیتواند بگوید که اطلاع نداشتم. چون فرض بر اطلاع داشتن است.
یکی از مهمترین مشکلات اصلاحطلبان که در این ماجرا خود را نشان داد ناتوانی از گفتوگوی موثر و سازنده است. بهجای آن شاهد مچگیری و انگیزهخوانی و متهم کردن بودیم. با اطمینان میتوان گفت که هیچگونه گفتوگویی شکل نگرفت که یک گام کوچک ما را به حقیقت و درسآموزی نزدیک کند.
اصلاحطلبان شعارهایی را که برای حکومتداری میدهند ابتدا باید در میان خودشان اجرایی کنند. برای نمونه بهجای این مجادلات بیسرانجام بهتر است یک کمیته حقیقتیاب و معتبر که بیطرف هم باشد تشکیل دهند و طی مدت کوتاهی گزارشی از روند این ماجرا تهیه کند و توضیح دهد که مشکل آنان کجا بوده است نه اینکه به توهم پرستو یا حریم خصوصی و یا مساله شخصی بودن پناه ببرند. در مجموع و به نظر بنده اصلاحطلبان در این ماجرا نمره مردودی گرفتند. اذعان به این نکته حداقل انتظاری است که از ما میرود.