صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران در یادداشتی نوشت: بگذارید نخست نگاهی به اصل ماجرای 18 تیر بیندازیم.
دو جریان اصلی سیاسی 20 سال پیش، حادثه کوی را علیه خود توصیف کردند.
واقعیت آن بود که نه توطئهای علیه دولت اصلاحات برنامهریزی شده بود نه به طریق اولی علیه جریان مقابل؛ صورت مسئله بسیار سادهتر از اینها بود؛ دانشگاهها و جنبش دانشجویی عملا قلب تپنده دوم خرداد شده بودند.
همه اقشار و لایههای اجتماعی که دوم خرداد را به راه انداخته بودند، یک طرف و جنبش دانشجویی به پیشتازی دفتر تحکیم وحدت یک طرف دیگر. اگر جنبش دانشجویی را موتور دوم خرداد که حالا بهتدریج نام اصلاحات به خود میگرفت، توصیف کنیم، یقینا سخنی به گزاف نرفته است.
کمتر دانشگاهی بود که در آن روزها شاهد برپایی سخنرانیها، جلسات و گردهماییهای پرحرارت سیاسی نباشد. طبیعی بود که برخی جریانات سیاسی، آن همه شور و اشتیاق دانشجویان را نسبت به دوم خرداد و پشتیبانی پررنگ دانشجویان از دولت اصلاحات را برنمیتافتند.
درعینحال هم نمیشد یا نمیتوانستند دانشجویان را به بیتفاوتی و کنارهگیری از آرمانهای زیبای دوم خرداد وادار کنند.
تحول دیگری که بعد از دوم خرداد در کشور ظاهر شده بود، ظهور طیف گستردهای از مطبوعات بود که به «روزنامههای دومخردادی» مشهور شده بودند. بسیاری از آنها در فضای نسبتا باز و آزاد جدیدی که در کشور به وجود آمده بود، سبک جدیدی از روزنامهنگاری را ایجاد کرده بودند.
تیراژ برخی از آنها به بالای صد هزار نسخه هم میرسید و گاهی دو و سه بار تجدید چاپ میشدند که این هم تحولی تازه بود و از استقبال گسترده اقشار و لایههای مختلف جامعه از مطبوعات جدید گواهی میداد.
طبیعی بود یا خیلی هم به دور از انتظار نبود که بسیاری از جریانات، چه در کسوت شماری از چهرهها و شخصیتهای سیاسی و چه در کسوت تشکلها و جریانهای سیاسی محافظهکار، هم از فضای بهوجودآمده در دانشگاهها ناراضی بودند هم از مطبوعات بهاصطلاح دوم خردادی بهتدریج بغض فراوانی به دل گرفته بودند؛
اما واکنش زیادی نمیتوانستند نشان دهند؛ نه میتوانستند دانشگاهها را به سکوت و سکون وادار کنند و نه چندان قادر بودند جلوی مطبوعات جدید را بگیرند. درعینحال هم احساس میکردند آن وضعیت بهطور منظم دارد تندتر و غیرقابلکنترلتر میشود و هر طور شده باید آن را کنترل کرد.
کنترل مطبوعات جدید در قالب طرح، پیشنهاد یا لایحه اصلاح مطبوعات رقم خورد و در آن چارچوب بود که روزنامه سلام بهواسطه درج خبر آن توقیف شد. از قضای روزگار روزنامه سلام بههیچوجه جزء روزنامههای جدید دوم خردادی نبود. اتفاقا تیراژ آن در مقایسه با روزنامههای دوم خردادی کمتر هم بود، اما و درعینحال، سلام به تعبیری، ارگان غیررسمی بخشی از چپ سنتی که عمدتا شامل روحانیون مبارز میشد به شمار میرفت.
بستن آن روزنامه طبیعی بود که با اعتراض دانشجویان روبهرو شود و همینگونه هم شد. دانشجویان در کوی دانشگاه تجمع کردند و این شروع حادثه 18 تیر شد. با وجود ممانعت و اصرار مسئولان دانشگاه، دانشجویان از کوی خارج شده و در خیابان کارگر شمالی تا جلال آلاحمد شبانه به تظاهرات پرداختند.
با اینکه نیازی به ورود نیروی انتظامی نبود؛ اما مشاهده حضور گسترده ناجا از یک سو و از سوی دیگر صدها لباسشخصی که خود را به کوی دانشگاه رسانیده بودند، باعث تحریک و خشم دانشجویان شد و در نتیجه شعارهای تندتری سر دادند.
مسئولان دانشگاه بههمراه اعضای شورای مرکزی تحکیم، موفق میشوند دانشجویان را به داخل کوی بازگردانند، اما لباسشخصیها و برخی عوامل نیروی انتظامی که از پارهای شعارهای تند دانشجویان عصبانی شده بودند. با وجود مخالفت و اعتراض شدید مسئولان دانشگاه تهران، وارد مجموعه خوابگاهی کوی میشوند. از این نقطه به بعد است که چرایی خشونت بیدلیلی که صورت گرفت، همچنان مشخص نیست.
دانشجویان درون کریدورهای خوابگاه، اتاقهایشان و حتی مسجد کوی دانشگاه، مورد ضرب و شتم قرار میگیرند و دهها نفر از آنها مجروح و بسیاری راهی بیمارستان میشوند.
سال بعد، فرمانده ناجا و به تبع آن رئیس پلیس تهران تغییر کرد و سردار مرتضی طلایی مقابل کوی ایستاد که دو برابر سن فرمانده سال پیش را داشت. سردار طلایی هم اگرچه خیلی از شعارهای دانشجویان را نمیپسندید، اما نگاهش به آنان مانند فرزندان یا خواهران و برداران کوچکتر از خود بود که شعاری میدهند و باید آن را مدیریت کرد.
او بهجای آنکه احساس کند رسالت دارد دانشجویان را سر جایشان بنشاند، نخستین اقدامی که کرد به جای گسیل یگان ویژه و استفاده از گاز اشکآور، چندین دستگاه اتوبوس شرکت واحد را جلوی کوی مستقر کرد و اجازه نداد احدی از لباسشخصیها از اتوبوسها بالا بروند و دوباره وارد کوی شوند. دانشجویان هم یکی، دو ساعتی شعار دادند و دوباره به کوی بازگشتند و این کل ماجرا بود.
نه توطئهای علیه دولت اصلاحات صورت گرفته بود نه سناریویی توسط خارجیها تحقق یافته بود.
در خاتمه نکتهای را باید یادآوری کرد.
حادثه کوی دانشگاه، یک اتفاق سیاسی را هم در بلندمدت رقم زد؛
بسیاری از دانشجویانی که با همه وجود وارد انتخابات دوم خرداد و فضای بهوجودآمده پس از آن شده بودند و هزاران بارقه امید به اصلاحات در دلشان جوانه زده بود، باورشان نمیشد که در دوران اصلاحات و در کوی دانشگاه با آنان آنگونه رفتار شود.
شاید سخنی به اغراق نرفته باشد که گفته شود نخستین شک دکارتی نسبت به اصلاحات در حوادث سال 78 در دل فعالان جنبش دانشجویی که در حقیقت پیشاهنگ دوم خرداد و از حامیان اصلی اصلاحات در کشور بودند، رقم خورد.