انبوه امکاناتی که افراد برای یادگیری این زبان و هر زبان دیگری در اختیار دارند، یکی از ویژگیهای سالهای اخیر به حساب میآید. حتی برای ترجمه یک متن نیازی به تسلط هم نیست و گزینههای متعددی پیش روی افراد است تا بتوانند برداشت خود را از متنی که به زبانی دیگر نوشته شده است، داشته باشند و دقیقا همینجاست که این امکان میتواند در جهتی منفی عمل کند.
عوامل و نشانهها
تعدد انتشاراتیها، سهولت دسترسی به کتابهای مختلف به زبانهای گوناگون و امکانات یادگیری حتی به صورت خودآموخته در جامعهای که منتقد در آن نقش پررنگی ندارد، از کسانی که تنها زبان بیگانهای را میدانند، مترجم خلق کرده است؛ مترجمهایی که نظارت دقیقی هم بر کیفیت کارشان وجود ندارد.
از سویی دیگر برخی انتشاراتیها به اقتضای سودی که ناچار از به دست آوردن آن برای ادامه حیاتند، کمیت را بر کیفیت ارجح میدانند. بهره گرفتن از مترجمانی که تنها ویژگیشان آشنایی با زبان انگلیسی است - کمتر کتابی در دنیا پیدا میشود که به این زبان بینالمللی ترجمه نشده باشد - برای پرداخت دستمزد کمتر آشفتهبازاری به نام بازار کتاب ترجمه ساخته است.
اما قضیه به همین جا نیز ختم نمیشود. گاهی این دسته از مترجمان تقلبی، برای دریافت آن دستمزد ناچیز، به خود زحمت ترجمه مجدد را هم نمیدهند. کافی است ترجمههای متعددی را که از یک اثر وجود دارد، باهم مخلوط کنند. جملهای از این مترجم و جملهای دیگر از مترجمی دیگر؛ حاصل هم آش شلهقلمکاری است که به هیچکس تعلق ندارد: نه مترجمان، نه نویسنده و نه حتی مخاطبان.
متاسفانه مساله سانسور نیز به این اتفاق دامن میزند و مخاطبان با وعده دستیابی به بخشهای ناگفتهای که از زیر تیغ ممیزی ارشاد جان سالم به در نمیبرند، اسیر نسخههای بیکیفیت افستی میشوند که دستفروشها به آنها عرضه میدارند.
روی دیگر ترجمه مجدد
اما ترجمه متعدد و مجدد مسالهای تماما سیاه نیست. همانطور که نگاه تاریک به افزایش امکانات ترجمه و چاپ اثر معقول به نظر نمیرسد. در سالهای اخیر به مدد همین مساله است که ما با ترجمههای جدید و ایضا ارزشمندی از آثار گوناگون روبرو شدهایم. یکی از اینها مجموعهای است که رضا رضایی با ترجمه دقیق خود به دست میدهد. او که نگاهی دوباره به آثار جین آستین و خواهران برونته در نشر نی انداخته است، چند سال پیش ترجمه مجددی از «گتسبی بزرگ» را در نشر ماهی عرضه کرد که تا پیش از او کتابخوانان با ترجمه کریم امامی این اثر را میشناختند. او به آثار کلاسیک علاقه جدی دارد و معتقد است وجوه اجتماعی و روانشناسی در این کتابها بسیار جالب توجه است؛ نکاتی که به کار جامعه امروز نیز میآیند و اگر ترجمه درستی از آنها صورت گیرد، مطالعهشان را لذتبخشتر خواهد کرد و دید درستی به مخاطب میدهد.
اما آیا ارزشش را دارد که این کتابها دیگر بار ترجمه شوند؟ چه نکاتی این ارزنده بودن را تعیین میکنند؟ پاسخ رضایی چنین است: «گاهی میارزد و گاهی نه. باید مصداقی صحبت کنیم. ترجمه مجدد آثار کلاسیک در دنیا امری متداول است. اگر ترجمه جدید نسبت به ترجمههای قبلی چیزی به دانش ما اضافه کند، خوب است. یعنی ترجمه جدید ضعفهایی را پوشانده یا حتی ممکن است دیدگاه ما را درباره رمان عوض کند. اما گاهی این اتفاق نمیافتد و ترجمه جدید ضعیفتر از ترجمه قبلی از کار درمیآید. متاسفانه در کشور ما زیاد بحث نمیشود که آیا ارزش دارد اثری ترجمه مجدد شود یا نه.»
با این تفاسیر، ترجمه «گتسبی بزرگ» از چه نظر باارزش است؟ رضایی به ترجمه کریم امامی انتقادهایی داشته و معتقد است در این ترجمه، حق مطلب ادا نشده است: «در این ترجمه خطاهای قابلتوجهی چه در درک متن اصلی و چه در انتقال معنا به فارسی به چشم میخورد. اما با دیدن ترجمههایی که چهل و اندی سال بعد از ترجمه کریم امامی به بازار آمدند، متقاعد شدم که ترجمه کریم امامی در مقایسه با آنها سربلند از کار درآمده است. حدود پنجاه سال پیش کریم امامی با متن دشواری دست و پنجه نرم کرد و از پس آن برنیامد اما این مترجمان جدید اصلا دست و پنجهای نرم نکردهاند. منظورم این نیست که تسلط کریم امامی به زبان انگلیسی ضعیف بود، اما دقتهایی که امروزه میتوان به خرج داد، مترجمان پنجاه سال پیش نداشتند. نمیگویم ترجمه در ایران قویتر شده است. به صراحت میگویم که ترجمه نسبت به آن سالها خیلی ضعیفتر شده است. اما در مورد «گتسبی بزرگ» کافی است شما چند صفحه از هر دو ترجمه را مقابل هم بگذارید تا متوجه شوید چقدر تفاوت وجود دارد. از طرفی این کتاب بسیار مهم است. بیشترین حجم نقد در امریکا درباره گتسبی نوشته شده. چرا؟ انگار هر جملهاش مهم است. چرا از بعضی قسمتها تفسیرهای گوناگون میشود؟ مگر نویسنده چه نوشته که کارشناسان برجسته آن را از جنبههای مختلف بررسی میکنند؟ چرا گتسبی در دانشگاه متن درسی میشود؟ ظرایفی هست که باید در ترجمه دربیاید.»
مساله زبان و ترجمههای ناقص
چیزی که رضا رضایی درباره اهمیت ظرافت در ترجمه و توجه به مساله زبان میگوید، کاوه میرعباسی به شکل دیگری مطرح میکند. او که چندی پیش ترجمه مجددی از رمان «1984» روانه بازار کرده بود، چند دلیل را برای ترجمه مجدد خود عنوان کرده بود که اولین آن، کمتوجهی سایر مترجمان به زبان اورول و واژههای مندرآوردی اوست: «یکی از دلایلی که سبب شد من این کتاب را دوباره ترجمه کنم، کمتوجهی به مساله زبان و واژگان مندرآوردی اورول در کتاب بود. منظورم از مساله زبان، نوع نگارش اورول نیست بلکه مساله کاربرد زبان در کشور خیالی اقیانوسیه است. اینها دارند زبان جدیدی میسازند به اسم نوگفتار. یکسری واژههای مندرآوردی در این کتاب هست که به شکلهای مختلف در کتابها ترجمه شدهاند. من شخصا معمولا وقتی میخواهم کتابی را ترجمه کنم یک استراتژی اولیه بعد از خواندن و بررسی کتاب انتخاب میکنم.
دلیل دومش نیز علاقهای است که از سیوچند سال پیش، زمانی که این کتاب را به زبان انگلیسی خوانده بود، در دلش پدید آمده بود. اما مهمتر از علاقه، باید برای این کار دلایل منطقی موجود باشد: «قطعا اگر مترجم ببیند از اثری ترجمه بسیار درخشانی موجود است و این ترجمه تاریخ مصرفش هم نگذشته، منطقا دلیلی برای ترجمه مجدد وجود ندارد. ولی من در ترجمههایی که از 1984 دیدم، جز یک متن که آن هم از چاپ سیزدهم به بعد این کار را انجام داده بود، فهمیدم همه متنها ناقصند. یعنی آن ضمیمهای که جزو اصل کتاب است و حدود 10، 12 صفحه درباره نوگفتار یا آن زبان ابداعی توضیح داده، حذف شده است.
او در انتها مساله فروش را نیز مطرح میکند و یکی دیگر از دلایل خود را «بیرودربایستی» مساله فروش میداند، زیرا طی این سالها هر چند ترجمههایی از آثاری ارزشمند را به بازار کتاب عرضه کرده اما آنچنان که باید و شاید خوانده نشدهاند. میرعباسی معتقد است مساله فروش هم از حیث مالی و هم از حیث روانی برای مترجم قابل اهمیت است، چون هر کسی دوست دارد حاصل کار و زحمتش دیده شود.
خوانندگان را دستکم نگیریم
درست است که تاریخ ادبیات ثابت کرده ترجمههای بد و ضعیف راهی جز نابودی ندارند اما در همین عمر کوتاهی که در فضای ادبیات نفس میکشند، میتوانند لطمات زیادی وارد کنند. اگر میزان و مدیران آنها در روزگاری که افراد با یک کلیک ساده امکان دسترسی به هر مطلب و فیلمی را دارند، با خوانندگان کتاب به مثابه نابالغانی گمراه برخورد نکنند و تیغ سانسور کتابها را گردن نزنند، راه فریب مخاطب از برخی طرق بسته خواهد شد.
کاوه میرعباسی: یکی از دلایلی که سبب شد من این کتاب را دوباره ترجمه کنم، کمتوجهی به مساله زبان و واژگان مندرآوردی اورول در کتاب بود. منظورم از مساله زبان، نوع نگارش اورول نیست بلکه مساله کاربرد زبان در کشور خیالی اقیانوسیه است. اینها دارند زبان جدیدی میسازند به اسم نوگفتار. یکسری واژههای مندرآوردی در این کتاب هست که به شکلهای مختلف در کتابها ترجمه شدهاند.
رضا رضایی: در قرن نوزدهم رمانهای بسیاری نوشته شده ولی همه آنها از نظر ما کلاسیک نیستند. آثاری بودند که در بوته زمان سربلند بیرون نیامدند، یا شیوههای نقد ما عوض شدند و آثاری که زمانی مهم تلقی میشدند اهمیت خود را از دست دادند. حتی آثاری هستند که پیشتر مهم نبودند اما الان مهم تلقی میشوند. شیوههای نقد ادبی، تحقیقات ادبی و انواع بحثهایی که در محافل آکادمیک رواج دارد، روی دیدگاه ما اثر میگذارد و ممکن است نظرمان را در مورد آثار گذشتگان تغییر دهد.