کد خبر: ۶۱۶۷
تاریخ انتشار : ۳۰ خرداد ۱۳۸۴ - ۱۲:۰۶
به مناسبت بیست و هشتمین سالگرد در گذشت دکتر شریعتی

شریعتی ؛جان جاویدان

آفتاب‌‌نیوز : آن زمان که جامعه ایران در برهوت استبداد بود و فضای جامعه در درک معانی و مفاهیم جدید دین در تنگا بود، ظهور اندیشمندانی چون شریعتی ، به مثابه درخشش خورشید ناگهانی در برزخ تاریکی هاست .

وی شاید از نادر دردمندانی بود که شدیدا درد دین داشت . در قاموس اندیشه شریعتی ، دین محور و مدار هستی است. دین می تواند راه رستگاری را به روی همه حقیقت خواهان بگشاید و دریچه ای را باز کند، که در آن سوی رهایی و رستگاری، ارمغان آن است .

او مذهب را از حصار تنگ تقید و محدودیت هایی که برای آن ساخته بودند ، بیرون آورد و دین را وارد حوزه های مختلف اجتماع کرد.

اگر دین را از نگاه شریعتی بنگریم ، در آن می توان دنیایی داشت که هستی به بهترین شکل می تواند رنگ حقیقت بگیرد. یقینا بیراه نخواهد بود که بگوییم شریعتی زیبا ترین نگاه را از دین داشت. دین زیبا ، زندگی را هم زیبا می سازد، البته این زمانی میسر است که اندیشه ای زیبا وجود داشته باشد. شریعتی حامل اندیشه زیبایی از دین بود که در پرتو آن انسان آزاد، انسان رها و انسان رستگار معنا می یابد.

شریعتی با نگاهی جدید به دین، در حقیقت نگاهی جدید به اخلاق را هم مطرح کرد و آن زمانی است که دین نه آنکه گرفتار قبض هایی شود و هاله ای از خرافات و اوهام بر روی آن باشد، بلکه زمانی است که زنگار از چهره آن زدوده شود، اخلاق به واقع انسانی و آرمانی می شود.

شریعتی منادی آگاهی بود، در نگاه او مهمترین چیز برای انسان آگاهی و شناخت است. هنگامی که این مولفه وجود داشته باشد، هیچ انسانی در دام ظلم و ستمی گرفتار نمی آید. انسانی که به شناخت برسد، هم حجاب از جان خویش می زداید و هم اندیشه او به روشنایی می رسد. راه رسیدن به شناخت واقعی ، شناخت ویژگی های حقیقی دین است. در نگاه او دین متعالی هم ، هیچ دینی نبود مگر دین اسلام.

نگاه شریعتی به خدا، دین ، زندگی و همه مولفه های هستی نگاهی خردمندانه و در عین حال عاشقانه است، شریعتی بنیان گذار جریانی نو و اندیشه ای دینی بود، که سعی کرد همه پیرایه ها و پرده ها را از پیکر دین بزداید و آن را چنان که هست ، معرفی کند.

دعوت شریعتی به دین ، چنان ظریف و راز آمیز است که برخی – خاصه خام اندیشان – به اشتباه گمان می کنند که شریعتی در دین بدعت گزاری کرده است، در حالی که شریعتی نه اینکه در دین بدعت گزاری کرده باشد ، بلکه در شناخت دین و راه رسیدن به حقیقت دین اسلام بدعت گزار بود، به گونه ای که می توان گفت دغدغه ای که شریعتی از دین داشت ، کمتر کسی در سلک و ویژگی های اجتماعی آن زمان مانند او، برای دین فداکاری می کردند.

عده ای دیگر بدون آنکه از فحوای سخن شریعتی و عشق حقیقی او به دین آگاه باشند، بجای آنکه از شریعتی یک الگو بسازند ، از او یک تابو و اسطوره ساختند، به گونه ای که هر تصور و برداشتی غیر از برداشت او را مجاز نمی شمر دند ، این عده در حقیقت همان پیرایه ای را بر چهره شریعتی می زدند ، که اتفاقا خود او از آن بیزار بود.

همین عامل حجاب و پرده ای شد که راه شناخت از شریعتی را مسدود کند. شریعتی متعلق به طیف و گروهی خاص نبود، او به همه قشرهای اجتماعی تعلق داشت ، به همه کسانی که درد دین داشتند و دین را برای رهایی و رستگاری بشریت می خواستند ، نه آنکه دین را وسیله ای برای امرار معاش تلقی می کردند.

دین از نظر او چنان ایده آل و راهگشاست که عوام و خواص می توانند از آن به بهترین شکل بهره گیرند، نه آنکه از دین به عنوان حربه ای برای تحمیق و استثمار انسان ها استفاده کنند، ویژگی دین آزادی و رهایی است ، نه اسارت و بردگی .

اسلام بعد از 1400سال آن قدر پویا، بالنده و قوی است که بتواند جامعه ای متشکل و حکومتی مقتدر داشته باشد. با آنکه در زمان حیات دکتر شریعتی و یا قبل از آن حکومت دینی تجربه نشده بود، اما شریعتی دین را فقط برای انجام فرایض روزمره تعریف نمی کرد، بلکه او در عین حال دینی را تبلیغ می کرد که بتواند با در دست گرفتن حکومت ، وظیفه و رسالت واقعی آن که رهایی مردم است ، چهره دیگری از دین ارائه دهد.


او روشنفکری به معنای دینی بود، که آن چیزی که باعث تنویر و روشنایی فکر او شده بود، اسلام و مذهب شیعه بود.عشق او به همه نمادها و سمبل های اسلام ، بالاخص شیعه، چنان است که ذره ای نمی توان تردید کرد که حکومت دینی که شریعتی به آن می اندیشید حکومت شیعی بود.

علی (ع) و فاطمه (س) از الگوهای بلامنازع شریعتی بودند، فاطمه مظهر پاکی و روشنایی و علی مظهر عدالت و آزادگی.

مهمترین مولفه ای که دکتر شریعتی به آن می پرداخت عدالت بود. زیرا هنگامی که عدالت وجود داشته باشد، یقینا قید و بندهایی که باعث گرفتاری بشریت می شود هم وجود نخواهد داشت. شریعتی ، اگر چه به ظاهر در قالب طبقاتی اجتماعی دیگری غیر از اکثریت افراد اجتماع بود، اما سخن ، رفتار و منش و عقیده او به گونه ای بود که شبیه همه مستمندان و گرفتاران عالم بود.

در هنگامه ای که گروه ها و برخی نحله های فکری به شکل شعاری و سطحی دم از قشر مستضعف می زدند، شریعتی پرچمدار مبارزه ای شد که با هر چه زر و زور و تزویر بود به مقابله بر می خاست او یک تنه نهادها و نمادهای مثلثی را به باد استهزاء گرفت و همچنین با آنان به مبارزه بر می خاست که همه طرفداران این مثلث شوم – مثلث زر و زوز وتزویر – در مقابل او ایستادند، اما تاریخ ثابت کرد ونشان داد که هر کس که علم عدالت را بر افرازد سر انجام او پیروز است.

زرمداران شریعتی را دشمن خود می دانستند ، زیرا گمان می کردند که تفکرات او سبب می شود تا افکار عمومی با روشن شدن و آگاه شدن چون سیلی خروشان به حریم نامقدس آنان وارد می شوند و کاخ آرزوهایشان را در هم می ریزند.

زور مداران نیز چون همه چیز را در قدرت شوم خود می دیدند ، قدرتی که ضلع زرمداران آن را تقویت می کرد ، با اندیشه های شریعتی به مبارزه برخاسته تا مبادا، دکتر شریعتی چون مولای خود علی (ع) بنیان های آنها را از بن بر کند.

و ضلع سوم مثلث شوم ، یعنی ریا کاران و تزویر ورزان که شاید بدترین دشمنان دین و عدالت علی (ع) هستند ، چون نوک پیکان حملات اندیشه های شریعتی را کاملا به سوی خود می دیدند که نشانه رفته بود ، با حمایت زور مندان و زرمداران ، تفکرات شریعتی را التقاطی وبدعت معرفی کرده و سعی داشتند که او را در میان عامه مردم به بدترین شکل معرفی کنند، اما روند تاریخی حرکت عدالت خواهی مردم نشان داد عدالتی را که شریعتی از آن سخن می گفت ، جز عدالتی که مولای متقیان منادی آن بود، چیز دیگری نبود، و به همین دلیل حامیان مثلث منحوسی که دشمنان واقعی دین هستند ، از دین شریعتی که شریعتی از آن سخن می گفت سر جنگ و ناسازگاری داشتند.

شریعتی معتقد است که شیعه حقیقتی بسیار مترقیانه دارد که می تواند جامعه ای آرمانی را در پرتو اصول و قواعد آن داشت. وی در نامه ای که د ر سال 1347 به مهندس بازرگان نوشت ، آورده است :"من هیچ مذهبی را در عالم نمی شناسم که تا این حد حقیقتش مترقیانه ، روشنفکرانه ، انسانی و بسیار منطقی و هوشیارانه باشد و واقعیتش چنین زشت و منحط و خرافی و از پایه موهوم."

دکتر شریعتی سعی کرد تا حقیقت تشیع را برای ایرانیان و حتی غربی ها بازگو کند و آن وجه خرافی که به ناحق و از سر نادانی به شیعه نسبت دادند را از بین ببرد.

شریعتی معتقد است :" اگر مکتب و تاریخ و فرهنگ شیعه شناخته می شد ، شناساندن امام و روح و فلسفه قیام وی بسیار آسان بود، خود به خود هر کسی آن را می فهمید و همه درست می فهمیدند ." وی در حقیقت برآن بود تا درست فهمیدن را بیاموزد ، زیرا اگر دین و یا هر تفکری به شکل نادرست و ناقص آن فهمیده شود ، یقینا به ضد خودش تبدیل می شود.

شریعتی از اولین کسانی بود که " دموکراسی دینی " و " مردم سالاری " دینی را از تشیع درک کرده و اتفاقا آن را از سیره و آموزه های علی ( ع) برداشت می کرد.

تردید نمی توان کرد که امروز تفکرات شریعتی چه مخالفان بخواهند و چه نخواهند بعد از 27 سال به گونه ای آرام و روان و جاری در ذهن و تفکر جامعه رسوخ کرده و به نوعی رهگشا و راهنمای آیندگان است . اگر بگویم سخن از شریعتی توصیف دریاست بیراه نگفته ام و دریا را به سختی می توان وصف کرد و یا به راحتی آن را شناخت، نه آنکه بخواهم او را اسطوره ای دست نیافتنی معرفی کنم و هاله ای و پیرایه ای بر او ببندم که وی در آن پیدا نباشد، بلکه هدف عظمت و بزرگی اندیشه و آرای اوست ، که سعی داشت دریا گونه در تلاش و جستجو باشد تا به حقیقت دست یابد.

شریعتی ، رهروی عاشق دین ، تشیع و خاندان نبوت بود و شناخت او ما را در پیروی از دین اسلام شایق تر و شجاع تر می سازد.

سخن را با شعر زیبایی از او به پایان می برم:

نزدیک تر به خدا
من باید فرود آیم
نباید بنشینم
سالهاست از آن لحظه که پر بر اندامم رویید
و از آشیان از بام خانه پرواز کردم
همچنان می پرم . هرگز ننشسته ام...

جاویدان
همواره من و زندگی با هم خواهیم بود
و خواهیم ماند
جاویدان جاویدان
تا ابد.






بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین