دو سال بعد از زلزله کرمانشاه، برخی از مردم هنوز دستشویی و حمام ندارند. اهالی در کانکس زندگی می کنند؛ اغلب کانکس ها اجاره ای هستند برخی توانایی پرداخت اجاره کانکس را هم ندارند. مردم نمی توانند وام بگیرند چون توانایی بازپرداخت آن را ندارند. وام ها کفاف ساخت یا بازساخت خانه را به هیچ وجه نمی دهند. بیکاری در استان کرمانشاه بیداد می کند. با افزایش قیمت بنزین این نگرانی برای اهالی زلزله زده به وجود آمده که کانکس هایشان را هم از دست بدهند. دیوار خانه هایی که یکسری خیّر می خواستند بسازند، تا نیمه بالا آمده و رها شده. سالم ماندن مساجد در آسیب دیده ترین محلات شهری یا روستاها از این حکایت داشت که اگر مسئولین بخواهند خانه های محکم بسازند می توانند این کار را انجام دهند و دلیل ساخت خانه بر زمین های سست کشاورزی یا ساخت و سازهای بی نظارت و غیر اصولی و مجوزهای بی اساس در دست بررسی هم نیست.
به دو سال گذشته اگر بازگردید و قدم بر ویرانه های شهرها و روستاهای کرمانشاه اگر بگذارید یادتان می آید زنانی را که چیزی نمی خوردند تا نیاز به دستشویی رفتن نداشته باشند خصوصا در دوره های قاعدگی؛ آن موقع اهالی هنوز همین دستشویی و حمام دست ساز را هم نداشتند و اهالی از موش هایی حرف می زنند که با آمدن زلزله از زیر خاک بیرون آمدند و هنوز تو نرفته اند و همین طور لا به لای کانکس ها می چرخند.
اسم این دختر کانیا است؛ عکس سمت راست در زمان زلزله گرفته شده و عکس سمت چپ دو سال بعد از زلزله را نشان میدهد، در حالی که همچنان در کانکس زندگی میکند
آغاز کلام و شاید مخلص آن این باشد که؛ مردم زلزله زده چشم اندازی برای آینده خود ندارند و روحیه کودکان در شرایط بسیار نامساعدی است.
یک تصویر هراسناک
خیلی پیشتر از آنکه آوارها را از روستا بیرون ببرند، مردم خودشان دست به کار شده و با حصیر، خانه هایی ساخته بودند تا بعد با نایلون هم آن را بپوشانند؛ باران در راه بود و نمی شد چشم انتظار کمک نشست و معلوم نبود چه وقت، کانکس ها برسند.
اوضاع شهر هم بهتر از روستاها نبود؛ خسارات، بیشتر در سرپل ذهاب، متمرکز شده و مسکن مهرها و محله فولادی بیشتر از همه در آتش زلزله ذوب شده بودند. در میان مسکن های غول آسای نیمه ویران، سیاه و بی در و پیکرِ مهر، که راه می رفتید، ترس برتان می داشت. به هر کسی اجازه ورود به محوطه را نمی دادند. می گفتند احتمال ریزش ساختمانها وجود دارد. با این حال ساکنین، کم کم از طبقات لغزان بالا می رفتند و قابلمه و آبکش و کاسه و بشقاب بیرون می آوردند و می چیدند دور چادرهایشان. محل چادرها هم طوری بود که به آپارتمان دید داشته باشد و باد بوزد و لولای دری که جایش قبلا وسط هال یا پذیرایی بود، وسط آسمان و زمین، باز و بسته شود. اهالی می گفتند تعداد کشته هایشان کم است مثل آقایی که شغلش خیاطی بوده و حدودا ۵۰ ساله؛ موقع زلزله جایی از خانه ایستاده که ریزش کرده و چون دور تا دور آپارتمان ها ریخته و فقط وسطش مانده، خیاط هم از طبقه پنجم پرت شده و مُرده.
ناراحتی سکنه مهر از این بود به زحمت وام گرفته بودند تا صاحب خانه شوند و حالا که هنوز قسط های وامشان تمام نشده بود خانه خراب شده بودند.
حال خراب روحِ کودکان
شاید قدم زدن در کوچه خرابه های محله مصیبت زده فولادی، اندازه مسکن مهر ترسناک، مرموز، پر اضطراب و پر از سکوت باشد اما تعداد کشته شده ها آن قدر بالا هست که غم از دست دادن خانواده بر خانه خرابی بچربد.
اینجا کوچه و خیابانها؛ خانه ها و مدارس و نانوایی ها و همه ساختمانها(الا مساجد) شخم زده و یکدست شده بودند. انگار که انفجاری عظیم رخ داده یا خانه ها را جملگی بمباران کرده باشند. ترسناک است تماشای آواری فرورفته در عمق زمین که پیشتر خانه ای دوطبقه بوده و زمان زلزله جشن تولدی هم در آن، برپا و حالا صدایی دور از گذر آب و بادی که در تاریکی شب در مزارع آنسوتر خانه ی به گل نشسته می وزد.
پسربچه ای که چندتایی از همکلاسی های مدرسه اش در زلزله مرده اند، از آواری بالا رفته بود که قبلا سقف خانه ی دو طبقه یک آقای سرهنگ بود. کارشناسانه توضیح می داد که این از محکم ترین خانه های محله بوده. فعلا از مدرسه خبری نیست؛ آنجا هم خراب شده مثل روح و روان کودکانه ای که وسعت مرگ را خیلی زود درک کرده اند.
آنجا خانواده ای پرجمعیت هم بود؛ سه قهرمان کُشتی گیر که نامشان را با عرض تسلیت به باقیمانده ها در کنار سایر زنان، مردان و کودکان خانه، به تکه دیوار باقی مانده از بخش بیرونی حیاط، بر پارچه نوشته ای آویخته بودند؛ کدام بازمانده را می گفتند مشخص نبود.
توالت هایی با پتو و قوطی های آهن
در روزهای منتهی به هفتم زلزله، مردمِ از زیر آوار، زنده بیرون آمده ی فولادی، هنوز حمام نرفته بودند و می گفتند حسابی کلافه اند. دستشویی رفتن هم به معضلی بزرگ تبدیل شده بود خصوصا در روستاها. زنی در یکی روستاهای زلزله زده می گفت اصلا چیزی نمی خورد تا نیاز به دستشویی رفتن نباشد مخصوصا در دوره های قائدگی.
می بایست در محلی دورتر از چادرها روی خاک، قضای حاجت می کردند و کودکانشان به بیماری های عفونی مبتلا شده بودند. حالا بعد از دو سال همان زن می گوید که اهالی خودشان با پتو و میله ها و قوطی های آهن، دستشویی ساخته اند.
ما هنوز توی کانکسیم
کانیا آن موقع دو سال و نیمش بود. یک لباس سفید گیپور با دامن پف دار، تنش بود. از یک سمت کانکس به سمت دیگر می دوید و از دیدن میهمانهای متنوعی که از همه شهرهای ایران به روستای زلزله زده تپانی، آمده بودند کیفور می شد. در میانه اسباب و اثاثیه نجات یافته از آوار زلزله، به عروسکی می مانست که گمان می کرد ماندن در آن خانه آهنی کوچک، موقتی است.
حالا که دو سال از آمدن زلزله می گذرد، مادرش می گوید: «ما هنوز توی کانکسیم؛ یک عده خیر و پیمانکار و اینها که ما نمی دانیم برنامه ها و روابطشان چیست آمدند یکسری دیوار بالا بردند و بی هیچ سقفی گذاشتند رفتند.»
اهالی روستای تپانی که شغل اصلی شان کشاورزی بوده، حالا دو سال است دُعا می کنند زمستان که می شود باران نبارد که توی کانکس اذیت نشوند.
کانکس های اجاره ای
دو سال از زلزله کرمانشاه که کانونش ازگله بود و در سرپل ذهاب به سطح زمین نزدیک شد، می گذرد. در محله فولادی همان جایی که زلزله آمد؛ همان زمین نرم کشاورزی، دارند خانه می سازند. البته خانه ها تکمیل نشدند؛ یک عده که مستاجر بودند یا به شهرهای دیگر رفته اند یا در کانکس های اجاره ای زندگی می کنند؛ نرخی حدود ۳۰۰ هزار تومان در ماه.
دو سال پیش در مناطق زلزله زده کرمانشاه، بحث وام های ۵۰، ۲۰ و ۳۰ میلیونی مطرح بود؛ یک عده وام را گرفته بودند و شاید به عنوان کمک هزینه برای ساخت خانه از آن استفاده کرده بودند چون با این ارقام حتی دو سال پیش و قبل از این که تحریم ها و گرانی به اوج برسد نمی شد خانه ساخت، چه برسد به حالا.
در این مدت، مسکن مهرها را کم و بیش دستی کشیده اند تا دوباره اهالی بروند و زندگی کنند و یک عده هم هنوز توی کانکس هایشان نشسته اند.
آتشسوزی در کانکس و معضل موش
اهالی روستاهای زلزله زده می گویند خودشان حمام و دستشویی درست کرده اند و الان تنها مشکلشان خانه است؛ آنها دیگر خسته شده اند و دلشان می خواهد در خانه زندگی کنند. کانکس نشینی در سرما و گرما مشکلات زیادی را برایشان به همراه داشته. می گویند سابقه داشته در سرما به دلیل استفاده از بخاری برقی، برق روستا دچار مشکل شده و آتش سوزی راه افتاده. برای همین از چراغ علاء الدین استفاده می کنند. آنها از موش هایی حرف می زنند که با آمدن زلزله از زیر خاک بیرون آمدند و هنوز تو نرفته اند و همین طور لا به لای کانکس ها می چرخند.
مدرسههایشان کانکس است اگر کپر نباشد
اهالی روستا که مدرسه شان هم خراب شده، صبح به صبح بچه هایشان را روانه کانکس می کنند و البته این مشکل اصلی شان نیست؛ برای نمونه، بخشهایی از ایران مثل بلوچستان، خیلی وقت است مدرسه هایشان کانکس است اگر کپر نباشد.
کارشناسان شهری تايید می کنند در شهر بَم که زمستان ۸۲ زلزله آمد، مردمی هستند که هنوز در کانکس زندگی می کنند و این کانکس نشینی چند دهه ای می شود که اصلا به سبکی از زندگی بدل شده.
مردمانی که به نظر می رسد برای مدتهای طولانی و شاید برای همیشه کانکس خواب شده اند، می گویند ندارند قسط وام هایی را بدهند که قرار است به آنها تعلق بگیرند. آمار بیکاری پیش از زلزله هم در کرمانشاه بالا بوده. با افزایش تورم و بالارفتن قیمت بنزین و به دنبال آن قیمت سایر اقلام، حتما اجاره بهای کانکس ها هم افزایش خواهد داشت و شاید نگرانی کانکس نشین های اجاره این روزها این باشد که همین چهارپاره آهن را هم از دست بدهند!