امروز به جایی آمدهام تا دل بدهم به دل آدمهایی که به جای بازیهای کودکانه و شادی، سهمشان از دنیای ما آدم بزرگها، یک تخت است و مشتی قرص و دارو، نفسی که دیگر یاری نمیکند و دم و بازدمی که دردناک است.
اینجا بخش ICU کووید19 بیمارستان تخصصی کودکان اکبر است؛ کادر درمانی لحظهای آرام و قرار ندارند، دائم در حال سرکشی به بیماران کوچکشان هستند، مثل یک مادر مهربان دور تختها میچرخند و همه چیز را کنترل میکنند.
مرگ بیش از ۱۰ کودک کرونایی در بیمارستان اکبر مشهد
رئیس بخش ICUکووید ۱۹ کودکان، برایم توضیح میدهد: اسفند سال گذشته با شیوع بیماری کرونا، یکی از بخشهای ICU بیمارستان را به این موضوع اختصاص دادیم تا کودکان کرونایی بدحال را در این بخش بستری کنیم.
مجید سزاوار ادامه میدهد: متأسفانه طی یک ماه اخیر این بیماری رشد زیادی بین کودکان داشته، به طوری که اکنون از مجموع ۱۲ کودک بستری این بخش، تست کرونای ۸ نفر مثبت و قطعی شده است.
او که علت این رشد چشمگیر بیماری در بین کودکان را باورهای غلط در مورد مبتلا نشدن بچهها به کرونا و عدم مراقبت کافی خانوادهها میداند، میگوید: طی این مدت کودکانی دیدیم که هیچ بیماری زمینهای هم نداشتند اما به کرونا مبتلا و حتی بر اثر این بیماری فوت شدند.
رئیس بخش ICUکووید ۱۹ کودکان از اینکه میبیند بعضی خانوادهها نسبت به اقدامات پیشگیرانه مثل زدن ماسک، حفظ فاصله اجتماعی و پرهیز از رفت و آمدهای غیرضروری برای حفظ سلامت کودکان بی اعتنا هستند، گلایه دارد و تاکید میکند: کودکان هم مانند سایر گروههای سنی مصونیتی نسبت به این بیماری ندارند.
سزاوار از خانوادهها میخواهد جدا از بغل کردن و بوسیدن کودکان خودداری کنند.
در مورد آمار مرگومیر کودکان بیمارستان اکبر که میپرسم، میگوید: از اسفند تا کنون حدود ۱۰ کودک با تست PCR مثبت فوت شده اند اما اگر بخواهیم کودکانی که نتیجه سیتی اسکن ریهشان هم نشاندهنده ابتلا به کرونا بوده را به این آمار بیافزاییم، تعداد بیشتر میشود.
خانوادهها باور نمیکنند کودکان هم به کرونا مبتلا میشوند
سرپرستار این بخش برایم از فشار کاری میگوید و رنج و دردی که هر روز اینجا شاهد است، از غمی میگوید که هر روز بر جان خودش و کادر درمانی اینجا چنگ میزند؛ حق با اوست، تلخی دیدن این طفلهای معصوم در چنین شرایطی وصف ناشدنی است.
معصومه فریدار ادامه میدهد: از اسفندماه با شیوع ویروس کووید 19 در مشهد، بیمارانی که در این بخش بستری میکنیم شامل کودکانی شد که از نارسایی حاد تنفسی رنج میبرند؛ تعدادشان هم هر روز متغیر است اما الآن تمام 12 تخت ما پر است.
او میگوید: وقتی بچهها در اینجا بستری میشوند شرح حالی که از خانوادهها دریافت میکنیم یک شرح حال ناقص است، چرا که معمولا در شرایط اورژانسی به بیمارستان آورده میشوند یا زمانی که کار از کار گذشته و در نتیجه اول باید آنها را در این بخش بستری کنیم.
سرپرستار بخش ICUکووید ۱۹ کودکان از ابتلای همکارانش در این بخش میگوید و حجم کاری بالا که اغلب بهخاطر بیتوجهی خانوادهها به موضوع ابتلای کودکان است.
فریدار ادامه میدهد: این باور که کودکان به کووید 19 آلوده نمیشوند آنقدر در بین بعضی خانوادهها ریشه دوانده که حتی وقتی اینجا جواب آزمایشات فرزندشان ابتلای قطعی او به کرونا را نشان میدهد، این موضوع را نمیپذیرند و انکار میکنند.
او میگوید: متاسفانه در باب پیشگیری خانوادهها آن طور که برای خود رعایت پروتکلهای بهداشتی را دارند برای فرزندانشان انجام نمیدهند که علت هم همان باور اشتباهی است که قبلا اشاره کردم.
«شاید باورت نشود اما این باور آنقدر ریشهدار است که حتی وقتی به آنها گفته میشود نتیجه تست کرونای فرزندشان مثبت است باز هم کودک را درآغوش میگیرند و میبوسند و ما باید علاوه بر کارهایی که داریم این موضوع را هم مراقبت کنیم که از طریق این رفتارها خودشان آلوده نشوند»؛ اینها را که میگوید چشمهایش خستگی را فریاد میزند.
سرپرستار بخش ICU نگاهی به چهره دخترک کوچک زیر دستگاه میکند و میگوید: روند تشخیص کرونا در کودکان به خصوص در سنین پایین بهعلت اینکه قدرت تکلم ندارند و نمیتوانند والدین و پزشک را از مشکلاتی که دارند آگاه کنند، سخت و کمی زمانبر است و این موضوع اهمیت مراقبت از آنها توسط خانوادهها را چند برابر میکند.
کرونا حال و هوای «بهار» را بیقرار کرد
«بهار» دختر بچهای یک ساله است که طبق صحبتهای پرستار ریه چپش بهعلت درگیر شدن با کرونا باید عمل شود، ماسک اکسیژن سبزرنگی که روی دهان کوچکش را پوشانده به من میگوید این طفل معصوم با آن موهای سیاهی که روی بالشتش پریشان شده، دیگر رنگ و بویی از بهار ندارد.
پرستار از بیقراریهای بهار میگوید، او مشکوک به کروناست، ریهاش عفونت کرده و بیماری زمینهای هم ندارد.
کمی آن طرفتر نوزاد چهار ماههای خوابیده با لباسی به رنگ شکوفههای به، او هم با دستگاه نفس میکشد، یعنی اگر دستگاه نباشد آنقدر نفس در سینه کوچکش حبس میشود که...
آنقدر سیم و چسب به سر و صورت و دهانش وصل است که دلم را را به درد میآورد.
پرستار میگوید: ریههای سهند کوچک ما، بر اثر عفونت کووید 19 کاملا سفید شده است.
سرم را که میچرخانم، آخرین تخت سمت راست پسری با موهای فرفری خرمایی رنگ و ابروانی پرپشت و کمانی بین مرگ و زندگی دست و پا میزند، صدایم را که میشنود چشمهایش را به زحمت باز میکند و با نگاه بیرمقش انگار میخواهد بگوید فقط 9 بهار را دیده و برای رفتنش خیلی زود است.
حال مهدی اصلا خوب نیست، او هم با دستگاه نفس میکشد و هر چند دقیقه یک بار با صداهای عجیبی که از گلویش خارج میشود پرستاری به سمتش میدود و اخلاط و ترشحات جمع شده در لوله تنفسش را خارج میکند؛ کاری که غیر از پرستار فقط از مادری مهربان بر میآید و بس.
احساس خطر میکنم و کمی فاصله میگیرم، اما میبینم در همان حال هم پرستار با او حرف میزند، زمزمههایی پر از مهر که نمیدانم برای یک کودک فلج مغزی چه مفهومی دارد اما برای من یک دنیا معناست.
«نفس» به سختی نفس میکشد
با یکی دیگر از پرستارها همراه میشوم و به بالین یک فرشته کوچک دیگر میرویم، نفس را هفت روز قبل با علامت تب، آبریزش بینی و سرفههای خشک به اینجا آوردهاند.
پرستار میگوید: سابقه آلرژی و حساسیت فصلی نداشته، اما به علت تنگی نفس بستری شده و پس از دو مرحله آزمایش هنوز مشکوک است، سی تی اسکن ریه که انجام شود مشخص میشود کرونا دارد یا نه، نفس که الآن باید در دنیای کودکانه خود عروسکهایش را تر و خشک کند، حالا به سختی نفسش در میآید و بیحرکت روی این تخت خوابیده است.
مصطفی هم ۶ سال بیشتر ندارد، تا همین چند روز پیش سرحال بوده اما به دنبال یک زنبور گزیدگی و تب و تشنج به بیمارستان اکبر آورده میشود و حالا مشکوک به کروناست، حال و حوصله حرف زدن ندارد، نگاه بیرمقش را پشت پلکهایش پنهان میکند، شاید نگران جواب تست کروناست که تا چند ساعت دیگر میرسد، شاید هم دلتنگ خواهر برادرش شده، هرچه هست و نیست نمیدانم اما حوصله حرف زدن ندارد او را با آرزوی سلامتی ترک میکنم و به عیادت کودکی که در تخت کنار مصطفی است، میروم.
دم و بازدمهای نازنین درد میکند
نازنین هم دختری ۹ ساله است که با درد قفسه سینه تهوع و استفراغ از شهرستان به بیمارستان اکبر مشهد اعزام شده، او هم دم و بازدمهایش دردناک است و با کمک دستگاه نفس میکشد، امروز جواب تستهایش میرسد، چشمهایش بسته است، شاید خواب عروسکها را میبیند شاید هم رویای شیرین نفس کشیدنهای بدون درد.
حسین هم سرماخورد اما مثل پدرش خوب نشد
به داخل بخش میروم، حسین پسری 8 ساله است که طبق گفته مادرش اصول بهداشتی را رعایت میکرده اما این بیماری از پدرش به او منتقل شده است.
مادر حسین میگوید: همسرم کارگر است خودش رعایت میکرد و ماسک میزد، اما زمانی که به خانه میآمد فاصلهای که دکترها در تلویزیون میگویند رعایت نمیکرد، از سر محبت پدری گاهی هم حسین را بغل میکرد.
همانطور که سر پسرش را نوازش میکند، ادامه میدهد: چند روزی بود شوهرم علائم سرماخوردگی و بدن درد داشت که با استراحت خوب شد، این را فراموش کردم بگویم چند تا از همکارانش هم کرونا گرفته بودند اما گفت نه من سرماخوردم و خوب هم شد، بعد از یک هفته حسین هم سرماخورد اما مثل پدرش خوب نشد بدن درد داشت و گاهی هم تهوع، جواب آزمایشها که آمد گفتند بچهتان کرونا دارد.
به مادرها بگویید این ویروس به بچهها هم رحم ندارد
مادر جوانی را در اتاق ایزوله میبینم که مشغول عوض کردن لباسهای دختر کوچکش است، وارد میشوم و سر حرف را باز میکنم، طفل او هم نامش «بهار» است، حالش اما پاییزی؛ مادر پشیمان است از رفت و آمدهایی که میتوانست محدود کند اما نکرد، حالا باید کنج این اتاق بنشیند و نفس زدنهای دردناک «بهار»ش را ببیند و اشک حسرت بریزد.
اشکهایش را پاک میکند و میگوید: به مادرها بگویید این ویروس به بچهها هم رحم ندارد، خیلی مراقب بچههایشان باشند، این بیچارهها هنوز خیلی کوچکند تحمل این همه درد را ندارند.
پنج سال سن دارد، دختر بچهای که اگرچه چشمهایش به گودی نشسته و رنگ بر چهره ندارد، اما به حکم دختر بودن شیرین زبان است و اگر نفسش یاری کند، قند در دلت آب میکند، ولی سارای گزارش ما اصلا حال خوشی ندارد، دم و بازدمهایش آنقدر سخت و کند است که هر کلمهای که از دهان کوچکش خارج میشود صد بار میمیرم و زنده میشوم و نفسم بند میآید از دیدن این همه رنج.
مادرش میگوید: باید مادر باشی تا حالم را بفهمی، حاضرم همه دردهایش یک جا به جانم بریزد اما ببینم او حالش خوب است و مثل همین هفته قبل میدود، بازی میکند و با سروصدایش خانه را روی سرش میگذارد، بغضش میترکد، اما ادامه میدهد، کلماتی که دیگر نمیفهمم اما جانم را میگدازد، دلم میخواهد بغلش کنم و در گوشش آرام بگویم مادر نیستم ولی حالت را خوب میفهمم، دوست دارم اشکهایش را پاک کنم و دلداریش بدهم و بگویم چیزی نیست خوب میشود، اما سایه وحشتی که کرونا بر سرمان انداخته نمیگذارد.
در فضای مجازی خوانده بودم ویروس کرونا با بچهها مهربان است
«در فضای مجازی خوانده بودم ویروس کرونا با بچهها مهربان است، هنوز هم باورم نمیشود پسرم مبتلا شده، خودمان رعایت میکردیم اما در مورد بچه خیلی حساس نبودم، خاطرم جمع بود بچهها کرونا نمیگیرند، ماسک نمیزد و خب بهخاطر بچه بودن خانواده او را میبوسیدند، نمیدانم از کی و چگونه مبتلا شد، فقط یک شب دیدم، بد نفس میکشد و تب بالایی دارد، اولش فکر کردم سرما خورده، اما او مبتلا شده بود؛ هنوز باور نمیکنم»، اینها واگویههای دردناک مادر دیگری است که بالای سر کودکش نشسته و چشمهایش خیره به لولهای است که از دهان کوچک و لطیف نوزادش داخل شده تا هوا را به ریهها برساند.
کودکان ناقلین خاموش کرونا هستند
به اتاق رئیس بیمارستان میروم، سید علی جعفری هم از بیتوجهی خانوادهها بهخاطر رعایت نکردن پروتکلهای بهداشتی برای کودکان گلایه دارد و میگوید: افزایش شمار کودکان مبتلا به کرونا طی یک ماه اخیر افرایش چشمگیری داشته است.
او ادامه میدهد: نگرانی ما در مورد ابتلای بچهها از این جهت است که آنها یک فاز بدون علامت را پشت سر گذاشتهاند که احتمالا در آن مدت با بزرگسالان زیادی ارتباط نزدیک داشتهاند، پدر و مادر به خصوص پدر بزرگها و مادربزرگها که بیشتر در سنین بالا هستند و امکان ابتلایشان بالاست در اثر تماس با کودک ناقل کرونا خیلی آسیب پذیر هستند.
از نظر جعفری، همه افراد ناقل بالقوه هستند و این ربطی به سن و سال و شرایط دیگر ندارد.
طبق گفته رئیس بیمارستان اکبر، کرونا با علایم خارج دستگاه تنفسی در بین کودکان خیلی شایع است.
او میگوید: کرونا در بسیاری از بزرگسالان با علایم دستگاه تنفسی بروز میکند اما در کودکان بیشتر با علایم گوارشی مانند اسهال و استفراغ همراه است، از طرفی شیوع موارد بدون علامت در کودکان بیشتر از بزرگسالان است و همه این مسائل کنار هم باعث میشود ما به کودکان بگوییم «ناقلین خاموش» که در عین حال که ممکن است خودشان مبتلا و دچار مشکل شوند باعث ابتلای بزرگسالان هم هستند.
جعفری پیشنهاد میکند که اگر کودکی نسبت به ماسک زدن مقاومت دارد، خانوادهها از شیلد استفاده کنند و در عین حال حفظ فاصله اجتماعی و در خانه ماندن خیلی مهم است.
با پاهایی که سنگین از غم است و چند تک سرفه خشک که نمیدانم کروناست یا حساسیت، بیمارستان اکبر را ترک میکنم، هوای داغ تابستان و چراغ قرمزی که هوای سبز شدن ندارد، فکرم را دوباره به بیمارستان اکبر میبرد، حالا کنار تخت هر کدامشان لحظهای مکث میکنم، دستهای نحیفشان را در دست میگیرم و با خود میگویم سهم این بچهها کودکی کردن بود و بلند بلند خندیدن، مادری کردن برای عروسکها و دویدن دنبال توپهای رنگارنگ، سرازیر شدن از سرسرهها و تاب بازی و خواندن شعرهای کودکانه اگر ما سهممان را در مراقبت از این موجودات لطیف و دوست داشتنی درست ایفا میکردیم، اگر به جای اعتماد به حرفهای بیاعتبار فضای مجازی، اطلاعات درست درباره این بیماری را از مراجع ذیصلاح و معتبر دریافت میکردیم.
با صدای بوق ممتد خودروها به خودم میآیم چراغ سبز شده اما وضعیت مشهد همچنان قرمز است.