زمین های خشک، چاه های خشک، دست های پینه بسته و گالون های گازوئیل، پشت نخلستان روستاها، بیش از آنکه بوی آفتاب خورده رطبهای سرخ به مشام برسد، بوی گازوئیل از دیوارهای گلی روستاها بالا میرود.
نه افزایش نرخ بنزین، نه افت و خیز دلار و نه شلیکهای شبانه، مانعی برای کسب وکار خانوادگی قاچاق گازوئیل نمیشود. گرچه اهالی روستاها خود را دامدار و کشاورز میخوانند اما با خشکسالیهای پیدرپی، بیکاری و غیاب هر شکلی از زیرساخت های اشتغال، تنها منبع تامین معاش اهالی روستاها حالا وابسته به قاچاق گازوئیل است، امری که گرچه مشکلات و دشواریهای زیادی برای اهالی روستا بوجود آورده است، اما در غیاب فرصت های قانونی اشتغال و از بین رفتن کشاورزی منطقه بر اثر خشک شدن هامون، حالا مردم زندهاند به بوی گازوئیل و اسکناسهایی که از این طریق برای سفره آنها نان و نمک میشود.
مردم مظلوم بلوچ
کلی رویا داشتم که دانشگاه میرم
برایه خودم کسی میشم
پیش دانشگاهی که گرفتم
بعد مجبور شدم ترک تحصیل کنم
گازوئیل کشی کنم خرج ۷نفر در بیارم از این راه
اگه محبور نبودیم واقعا اینکار خطرناک نمی کردیم
مثل این میمونه اینکار که بمب کنار خودت بذاری که هر لحظه با کوچیکترین جرقه برخوردی
یه مثقال گوشت برات نمونه که خاک کنن
بهتر هست همه روستاهای مناطق کویری در چند شهر ادغام شوند تا مشکلات فرهنگی حذف شوند
هیچ کدومشون از سر خوشی دنبال قاچاق نبودن و نیستن...نبود کار و مخارج زندگی مجبورشون میکرد به کاری که از نظر ما قاچاقه
کاش ذره ای قدمی بر میداشتیم برای رفع محرومیت این مردم...حق اونها این حال و روز نبوده و نیست