کد خبر: ۶۹۳۹۱۰
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۱

حیف از سبزوار؛ نَماینده هم باشند، نُماینده نیستند!

می‌توان ادعا کرد که چه نماینده سیلی‌زن و چه شعبان‌بی‌مخ گو ولو نمایندۀ آن شهر در مجلس باشند نمایندۀ فرهنگ و تمدن و تاریخ سبزوار نیستند و از این رو می‌توان گفت: حیف از سبزوار.
حیف از سبزوار؛ نَماینده هم باشند، نُماینده نیستند!
آفتاب‌‌نیوز :

انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران در اعتراض به سخنان «بهروز محبی نجم‌آبادی» در حمایت از همکار سیلی‌زن خود (علی اصغر عنابستانی) که روزنامه‌نگاران را به «شعبان‌بی مخ»‌هایی تشبیه کرده که «از کاه، کوه می‌سازند» خواستار رسیدگی فوری به سخنان او در «هیأت نظارت بر رفتار نمایندگان» شده است.

البته نیاز به این درخواست نبود. چون از نمایندگانی که در مشارکت حداقلی شهروندان و در فضای غیر رقابتی به مجلس راه یافته‌اند، جز این انتظار نیست. ضمن این‌که خبر سیلی زدن او بر چهرۀ یک سرباز راهور را ابتدا رسانه‌های رسمی منتشر نکردند. بلکه نخست در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی انتشار یافت و بدین ترتیب در واقع به مخاطبان آنان که شمارشان هزاران برابر مجموع آرای او و جناب عنابستانی است توهین کرده است.

از سوی دیگر قرار بود نمایندگان مجلس، خود ناظر بر کار دیگران باشند و اگر بنا باشد هیأتی بر رفتار آنان و هیأتی دیگر هم بر رفتار اینان و هیأت سومی هم بر رفتار ایشان نظارت کند وضعیتی طنزآمیز پدید می‌آید.

جدای این اگر رسانه‌ها و شبه رسانه‌های منتشر کنندۀ خبر مقاومت سرباز در مقابل درخواست غیرقانونی (عبور از خط ویژه و برداشتن راه‌بند)، شعبان‌بی‌مخ‌اند سرباز بیچاره از نگاه او کیست و جناب عنابستانی از کی عذرخواهی کرد، نهایتاً؟

رهبر فقید انقلاب، در نخستین دیدار با نمایندگان مجلس اول که بدون اِعمال نظارت استصوابی تشکیل شده بود آن را «عصارۀ فضایل ملت» توصیف کردند.

عصاره یعنی افشره. طعم افشرۀ یک میوه با طعم میوۀ اصلی یک‌سان و چه بسا بهتر است چون از تفاله خبری نیست.

حال اگر نماینده‌ای چنان رفتاری و نمایندۀ دیگر چنین گفتاری دارد از دو حال خارج نیست: یا خدای ناکرده مردم نیز چنین‌اند یا اینان نمایندۀ واقعی آن مردم نیستند. از حیث اداری و اتکا به شماری از آرای لازم در غیاب اکثریت واجدان شرایط، هستند اما از حیث فرهنگی نیستند. چرا نیستند؟

چون سبزوار را طی هزار سال تاریخ و قدمت با نام‌هایی ماندگار می‌شناسیم و اگر اخیرا علی اصغر عنابستانی، محبی نجم آبادی و پیش از این ابوالفضل میر‌علی – متولد روستای کلاته میر علی سبزوار و رییس مؤسسه مالی اعتباری ثامن‌الحجج که از دهداری «کیروز» با پول مردم به بانک‌داری رسید و دو سال پیش به 15 سال حبس محکوم شد- پیش‌تر سبزوار یادآور بزرگ‌ترین چهره‌های فرهنگی و سیاسی و مذهبی این سرزمین بوده است.

با این وصف می‌توان ادعا کرد که چه نماینده سیلی‌زن و چه شعبان‌بی‌مخ گو ولو نمایندۀ آن شهر در مجلس باشند نمایندۀ فرهنگ و تمدن و تاریخ سبزوار نیستند و از این رو می‌توان گفت: حیف از سبزوار.

خیلی که عقب برویم نام ابوالفضل بیهقی می‌درخشد. زادۀ حارث‌آباد بیهق- سبزوار قدیم. چند قرن که جلو می‌آییم با نام شیخ حسن جوری مواجه می‌شویم: رهبر معنوی سلسله سربداران در قرن هشتم. جور از توابع نیشابور بود و حسن جوری برای دیدار شیخ خلیفه به سبزوار می‌رفت و در سال 743 هجری قمری در مسجد سبزوار به دار آویخته یا گردن زده شد (و چه مناسبت فرخنده‌ای که این متن را درست در زادروز علی نصیریان می‌نویسم که یکی از بهترین نقش‌های خود را در سریال «سربداران» ایفا کرد: "قاضی شارح"، قاضی‌القضات باشتین/ برخی "قاضی شارع" آورده‌اند ).

یکصد و شصت هفتاد سال پیش هم نام سبزوار با ملاهادی سبزواری گره خورد و داستان دوربین عکاسی اگر هم راست باشد جالب است. نقل است که ملاهادی دربارۀ عکس گفته سایه بی‌صاحب سایه نمی‌تواند و ناصر‌الدین شاه قاجار در راه سفر در خانۀ او توقف می‌کند و از عکاس‌باشی می‌خواهد عکسی از ملا بگیرد تا بداند در این فقره قاعدۀ «ظل و ذی‌ظل» جواب نمی‌دهد و به جای بحث‌های فلسفی عکس می‌گیرند و می‌بیند و قانع می‌شود و مشاهده و تجربه را بر اکتفا به بحث‌های انتزاعی ترجیح می‌دهد.

در روزگار ما هم نام محمود دولت‌آبادی نویسندۀ نام‌دار ایرانی می‌درخشد. هم او که اگر داوران نوبل، فارسی می‌دانستند یک لحظه در اعطای این جایزه بدو تأخیر روا نمی‌داشتند. زادۀ دولت آبادِ سبزوار.

و البته دکتر علی شریعتی که متولد روستای مزینان در نزدیکی سبزوار است و در روایت دیگر دربارۀ زادگاه او نیز باز هم جواری با سبزوار قید شده است.

چون نام دولت‌آبادی و شریعتی آمد برخی شاید بگویند چرا حمید سبزواری نه؟ بله. از «حسین آقا ممتحنی» هم باید یاد کرد و بانگ چاووش او:

وقت است تا برگِ سفر، بر باره بندیم
دل، بر عبور از سد و خاره بندیم

گاهِ سفر آمد، نه هنگامِ درنگ است
چاووش می‌گوید که ما را وقت، تنگ است...

و کیست که این شعر را در قالب صدای زیبا بارها و بارها نشنیده باشد.

برای منتخبان مجلس شورای ملی ابتدا واژۀ «وکیل» به کار می‌رفت اما چون با وکالت حقوقی اشتباه گرفته می‌شد واژۀ «نماینده» به جای آن ساخته شد که البته به صورت «نُماینده» در فرهنگ های لغت ضبط شده است.

اما چرا نُماینده؟ چون نشان دهندۀ علاقه‌ها و سلیقه‌های مردمانی است که او را برگزیده‌اند.

سبزواری نیستم اما شک ندارم اینان اگر هم به لحاظ سیاسی و با همان آرای اندک و در انتخابات غیر رقابتی نماینده به حساب آیند، نُمایندۀ فرهنگ و تمدن آن خطه نیستند.

افسوس که نه اهل خواندن بیهقی‌اند تا بگوییم تاریخ بیهقی را بخوانید. نه رُمان‌خوان و فیلم‌بین‌اند تا بگوییم آثار دولت آبادی و سریال سربداران را باز ببینید. نه سن آنان چنان است که در سال انقلاب با شریعتی دمخور بوده باشند.

پس، فقط می توان گفت حیفِ سبزوار...

منبع: عصرایران/مهرداد خدیر

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین