آفتابنیوز : مذاكرات ايران و اتحاديه اروپا در مورد برنامههاي هستهاي ايران، به مراحل نهايي نزديك ميشود. آيا موفقيت اين مذاكرات ميتواند باعث بسته شدن پرونده هستهاي ايران شود؟ در حال حاضر حتي محمد البرادعي، دبيركل آژانس بينالمللي انرژي اتمي تأييد كرده است باتوجه به عدم كشف هيچ فعاليت مخفي كه در گذشته در حوزه برنامههاي هستهاي ايران صورت گرفته باشد، احتمال اعمال فشاري مشابه آنچه پيشتر از سوي اين آژانس در مورد پرونده هسته اي ايران اعمال ميشد، وجود ندارد.
در حقيقت او در حال حاضر به اين موضوع تلويحاً اشاره كرده است كه در مورد اغلب تأسيسات هستهاي اعلام شده ايران، آژانس به بازرسيهاي عادي اكتفا خواهد كرد. در همين ارتباط ميتوان تصميم اخير ايران در رابطه با صدور مجوز بازرسي از پارچين را گامي مثبت تلقي كرد.
پارچين آخرين مركز هستهاي است كه ايران آن را اعلام كرده است. هنگامي كه بازرسي از اين محل به پايان برسد، افرادي كه از برنامههاي تسليحات هستهاي ايران ابرازنگراني مي كنند، در موقعيت دشواري قرار خواهند گرفت. ابراز نگراني از چيزي كه امكان اثبات وجود فيزيكي آن نيست، چندان راحت نيست! بنابراين حتي اگر بار ديگر مواردي جديد فاش شود، به نظر ميرسد پرونده ايران از لحاظ تطابق با الزامات آژانس، در وضعيت مناسبي باشد.
مشكلي كه اكنون آژانس با آن مواجه است و به نظر ميرسد همچنان ادامه داشته باشد، اين است كه ميان ايران (عدم توانايي خود در اثبات نقض تعهدات اين كشور) و ايالات متحده و اروپا از سوي ديگر گرفتار شده است. به همين دليل است كه آژانس وظيفه ديگري را نيز ميپذيرد. بدينترتيب وظيفه آژانس تنها به حصول اطمينان از تبعيت ايران از NPT محدود نشده بلكه بايد از تداوم تعليق غنيسازي از سوي ايران نيز اطمينان حاصل كنند. در اينجاست كه با ابهام روبهرو ميشويم. اروپاييها به وضوح اعلام كردهاند كه خودمان دايمي شدن تعليق اورانيوم هستند. البرادعي نيز معتقد است كه غنيسازي در سطح جهاني بايد تحتكنترل قرار گيرد. ايرانيها نيز همزمان بر موقتي بودن تعليق فعاليتهاي غنيسازي خود اصرار ميورزند. با وجود چنين نظارتهايي، در مورد احتمال رسيدن به توافقي كامل نميتوان با قاطعيت صحبت كرد.
انتظار بسته شدن پرونده ايران در آژانس بينالمللي انرژي هستهاي، اما دور از ذهن است. اما همزمان بايد توجه داشت كه حتي در صورت شكست مذاكرات ميان ايران و اروپا نيز تا زماني كه آژانس قادر به ارائه شواهدي دال بر تخطي ايران نباشد، امكان ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت – چه از سوي رياست متحده و چه اروپا – وجود نخواهد داشت.
در شرايط فعلي، بهترين سناريو، رسيدن به تعاملي فراگير با اتحاديه اروپاست و بدترين سناريوي ممكن نيز تداوم كشمكش برسر پرونده هستهاي ايران در آژانس است. اين امر همانطور كه پيشتر اشاره كردم منوط به افشاي جزئيات اعلام نشدهاي از برنامههاي هستهاي ايران است.
ايران چگونه ميتواند جهانيان را نسبت به صلح آميز بودن برنامههاي هستهاي خود و عدم تعقيب برنامههاي تسليحاتي متقاعد كند؟
اين امر ممكن نيست. از لحاظ علمي غيرممكن است كه بتوان امري سلبي را اثبات كرد.
بهخاطر ميآورم كه مدتها پيش يكي از دوستانم نتوانست ويزاي ورود به ايالات متحده را كسب كند چرا كه از او خواسته شده بود اثبات كند، پس از ورود به آمريكا، ازدواج نخواهد كرد! طبيعي است كه او نميتوانست هيچ نوع اثباتي براي آنچه كه در آينده ممكن است روي بدهد، ارائه كند. همين وضعيت براي ايران هم صادق است چرا كه بخش عمدهاي از اتهامات متوجه ايران، مربوط به فرضياتي است كه به اهداف آتي اين كشور مربوط ميشود؛ تعابيري چون «ايران قصد دارد در چارچوب NPT، فناوري هستهاي خود را آنچنان توسعه دهد كه در صورت اتخاذ تصميمي براي دسترسي به تسليحات هستهاي به راحتي از NPT خارج شده و به ساخت تسليحات هستهاي بپردازد.» ا
يران به هيچ شكلي نميتواند ديگران را در مورد اينكه چنين هدفي را در آينده تعقيب نخواهد كرد، متقاعد كند.
اين موضوع منحصر به ايران نيست. هيچ كشور ديگري هم نميتواند ديگران را نسبت به اهداف آتي خود متقاعد كند. آنچه كه ايران اكنون ميتواند انجام دهد، اعتمادسازي تدريجي و جلب اطمينان جامعه جهاني در مورد صداقت و رفتار مناسب خود در عرصه بينالملل است. مشاركت خارجيان در برنامههاي هستهاي ايران نيز ميتواند در اين روند نقش مهمي داشته باشد.
هيچيك از اين موارد يك شبه امكانپذير نيست بلكه نيازمند صبر و درك اين موضوع است كه بياعتمادي به رفتار ايران يكشبه به وجود نيامده، بلكه ناشي از برخي رفتارهاي اين كشور بوده است.
و چگونه ميتوان ايالات متحده را متقاعد كرد؟
همانگونه كه پيشتر گفتم، امكان متقاعد ساختن ايالات متحده وجود ندارد. به دشواري ميتوان شخصي را در درون ساختار دولت آمريكا يافت كه معتقد باشد ايران قصد دستيابي به تسليحات هستهاي و يا توانايي ساخت آن را ندارد. اين افراد نه فقط شامل محافظهكاران نوين دولت بوش ميشوند بلكه تندرويان ليبرالي نيز كه با تكثير تسليحات هستهاي در هر نقطهاي از جهان، به شدت مخالف هستند، دربر ميگيرد.
سياستگذاران آمريكايي غالباً بر اين باورند كه نوع فناوري هستهاي كه ايران به آن دست يافته است، فراتر از نيازهاي اين كشور است بنابراين بايد انگيزههاي ديگري در كار باشد. از نگاه آنان اگر هدف ايران ساخت تسليحات هستهاي نباشد، قطعاً دستيابي به توانايي ساخت تسليحات هستهاي مدنظر تهران است.
در حال حاضر مباحثات صورت گرفته پيرامون ايران در واشنگتن را ميتوان به سه حوزه تقسيم كرد:
1- جمهوري اسلامي به دنبال ساخت تسليحات هستهاي است و تنها راه بازداشتن تهران از تعقيب اين روند، تغيير حكومت و يا حملات نظامي گزينشي است.
2- هرچند ايران به سرعت به توانايي ساخت تسليحات هستهاي دست خواهد يافت، اما هنوز قصد ساخت آن را ندارد. ارائه مجموعهاي از تضمينهاي امنيتي در اين شرايط عامل بازدارنده ايران از تعقيب برنامه ساخت تسليحات هستهاي تلقي ميشود.
3- ايالات متحده بايد با ايراني مجهز به تسليحات هستهاي كنار آمده و تلاش خود را معطوف به بازداشتن ايران از بهكارگيري اين تسليحات با اهداف تهاجمي كند.
آيا ممكن است واشنگتن در مذاكرات جاري ايران و اروپا، نقش ايفا كند؟
اين موضوع امكانپذير است هرچند در شرايط فعلي احتمال آن چندان قابل توجه نيست. اين امر نيز ناشي از تضاد دروني و در هم ريختگي دولت بوش در اتخاذ سياستي هماهنگ براي تعامل با ايران است.
در درون دولت و حتي محافل محافظهكار نوين نيز مباحثي شديد و موضعگيريهايي متناقض در مورد نحوه تعامل با ايران وجود دارد. تداوم شرايط بحرانزاي عراق نيز اين ابهام را تشديد كرده است. چنين ابهامي باعث شده است كه تاكنون دولت بوش از اتخاذ سياستي همگن در قبال ايران ناتوان بماند.
در مورد اين كه آيا بوش در دور دوم موفق خواهد شد چنين سياستي اتخاذ كند يا خير، نميتوان پيشبيني دقيقي داشت. تاكنون، انتصاب «رابرت زوليك» را به سمت معاون وزير امور خارجه و استعفاي قريبالوقوع جان بولتون- چهره به شدت ضد ايراني دولت بوش- را ميتوان گامي مثبت و نشانهاي مطلوب دانست.
آيا حضور آمريكا در مذاكرات ميتواند منافع طرفين را دربر داشته باشد؟ اگر نظر شخصي من را بخواهيد بايد بگويم بله. اما واقعيت چيز ديگري است.
در هر دو كشور گروههايي وجود دارند كه خواهان تداوم خصومت و دشمني ميان دو كشور هستند. در پرتوي اين خصومت برخورد با ناراضيان داخلي و اعمال سياستهاي توسعهگرايانه در خارج، امكانپذير شده است.
اگر آمريكا در مذاكرات نقشي نداشته باشند آيا خود را ملزم به تأييد توافقنامه حاصل ميان ايران و اتحاديه اروپا خواهد دانست؟
آمريكا اگر گزينه ديگري فراروي خود نبيند، به تأييد اين توافق تن در خواهد داد.
به باور من، با توجه به اختلاف شديدي كه بر سر تعامل بر ايران وجود دارد و نيز تمركز دولت بر امور عراق، دولت بوش همچنان در قبال ايران منفعل و غيرخلاق عمل خواهد كرد.
واشنگتن به اتحاديه اروپا، از روي اجبار و به ناچار اجازه ميدهد كه رهبري اين مذاكرات را در دست بگيرد، اما خود در اتخاذ سياستهايش محتاطانه عمل ميكند. واشنگتن گامهايي در جهت مثبت برخواهد داشت اما همزمان گامهايي در جهت منفي نيز حركت خواهد كرد.
اين حركت متناقض الزاماَ به معناي وجود سياستي از پيش تعيين شده نيست بلكه متأثر از سياستهاي پيشين ايالات متحده است. براي نمونه، ايالات متحده از ايده گشايش دموكراتيك و ليبراليزه شدن ايران، به صورت لفظي حمايت ميكند، اما به دليل سياستهاي حامي تحريم، اين روند تنها با حمايت لفظي محدود شده و عملي نميشود.
ايالات متحده خود آگاه است كه سياستهاي تحريم عملاً نتيجهاي معكوس در بر داشته است اما حاضر به حذف آنها نسيت.
اگر فرض كنيم پرونده ايران به شوراي امنيت ارجاع شود، آيا ايالات متحده در شكلدهي به تحريم عليه ايران موفق خواهد شد؟
همان گونه كه پيشتر بيان كردم، اين سناريوي بسيار دور از ذهني است مگر اين كه مواردي جدي و جديد از برنامههاي هستهاي ايران فاش شود، به عبارت ديگر اگر ايران در دو سال گذشته و در جريان تعامل با آژانس بينالمللي انرژي اتمي، صادقانه رفتار كرده باشد حتي ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت نيز بسيار دشوار خواهد بود.
انتخابات عراق براي ايران و ايالات متحده داراي اهميت مشابهي است. آيا چنين منافع مشتركي ميتواند باعث نزديك شدن دو طرف و يا برقراري تماسهاي رسمي شود؟ آيا در ميان سياستمداران آمريكايي ارادهاي براي استفاده از اين فرصت و يا فرصتهاي مشابه حركتي وجود دارد؟
دو كشور منافع مشتركي با يكديگر دارند. براي نمونه در حال حاضر ايالات متحده و ايران تنها كشورهايي هستند كه خواهان برگزاري انتخاباتي آرام در 30 ژانويه- موعد از پيش تعيين شده- هستند. اما همزمان بايد در نظر داشت كه عراق عرصه آشكار شدن تضادهاي ميان ايران و ايالات متحده نيز محسوب ميشود.
تاكنون ايالات متحده به ايران هيچ انگيزهاي براي حضور مؤثر در عراق نداده است. به عبارت ديگر ايران هيچ انگيزهاي براي كمك به آمريكا در عراق ندارد.
دلايل ايران براي استقبال از بازگشت امنيت به عراق كاملاً مرتبط با منافع ملي ايران و همزمان برخي ارتباطات و پيوندهاي موجود ميان ايران و نيروهاي تأثيرگذار عراقي چون حزب الدعوه و يا مجلس اعلاي شيعيان عراق است. اين واقعيت كه اين نيروهاي تأثيرگذار عراقي، با ايالات متحده همكاري داشته و دارند تاكنون در عرصه سياست خارجي ايران مورد توجه قرار نگرفته است. دليل اين عدم توجه، ناتواني كاخ سفيد در تعقيب سياستي منسجم و همگن در قبال ايران و حتي عراق است.