آفتابنیوز : آقای دکتر یزدی از آنجا که مسئولیت این بمب گذاری های را دو گروه وابسته به القاعده از طریق شبکه های اینترنتی برعهده گرفته اند، به نظر شما اساسا هدف از اینگونه اقدامات تروریستی چه می تواند باشد؟ این بمب گذاری ها از چند جنبه قابل بررسی است. اول اینکه باید بررسی شود چه گروه هایی این کارها را انجام می دهند. تا به حال هیچ گونه اطلاعات و گزارش رسمی دراین زمینه وجود ندارد. گروه هایی با نام های مختلف خودشان را وابسته به القاعده می دانند و القائده نیز سازمانی است که ادعا می کند سراسری و جهانی است. اگرچه افرادی مانند زرقاوی و بنلادن را به عنوان پایه گذار و رهبر القاعده معرفی می کنند، اما معلوم نیست که چه کسانی مسئولش هستند. درنتیجه قضاوت نهایی درباره اینکه این بمب گذاریها کار چه گروهی است بسیار مشکل می باشد. مطالبی همن که برروی شبکه های اینترنتی منتشر شده اند برای جمع بندی و قضاوت کافی نیستند.
دوم اینکه باید بررسی شود این کارها با چه هدفی انجام می گیرد. هدف هایی وجود دارد که تروریست ها به عنوان بهانه از آن ها استفاده می کنند. مثلا می گویند انگلیس و آمریکا درعراق و افغانستان کارهایی را انجام می دهند و ما نیز همان اعمال را در اروپا یا آمریکا انجام می دهیم. باید پرسید آیا انگیزه و هدف همین است و یا آنچه در عراق و افغانستان می گذرد تنها بهانه ای است برای این کارها.
درجریان 11 سپتامبر، آمریکایی ها نه درافغانستان حضور داشتند و نه درعراق و تنها ایرادی که می توانست مطرح شود حمایت از اسرائیل علیه مردم فلسطین بود. اگر کسانی دارای چنین امکاناتی هستند که می توانند در نیویورک به تاسیسات بزرگی مانند ساختمان سازمان تجارت جهانی حمله کنند، چرا از امکاناتشان در خود اسرائیل استفاده نمی کنند و یا چرا به کمک خود فلسطینی ها نمی روند؟ این ها مسایلی است که باید پاسخ داده شود؛ با این حال تروریست ها می گویند بمب گذاریها را در واکنش به اعمال آمریکا ییها درعراق و افغانستان انجام می دهند.
سومین مسئله این است که آیا این کارها که به نام اسلام می کنند، توجیهی از نظر دینی و اسلامی دارد یا ندارد؟ آیا به عنوان مسلمان با هرگرایش و هرقرائتی از دین آیا ما حق ارتکاب چنین اعمالی را داریم یا نداریم؟ آیا یک گروه اسلامی می تواند به عنوان جنگ صلیبی علیه مسیحیان به افراد غیرمسلح و غیرنظامی حمله کند و این گونه اعمال را مرتکب شود یا نه؟ این به شدت مورد سوال است.
هم درقرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که ما را از انجام این اعمال پرهیز می دهد، هم رویه و سنت خود پیامبر درجنگ ها این چنین بوده است و هم برای ما که خود را شیعیان علی می دانیم درنهج البلاغه دستورات فراوانی وجود دارد که مسلمانان حق ندارند درهیچ شرایطی به زنان و مردان غیرنظامی و کسانی که درشهرها و درون سرزمین دشمن زندگی می کنند، حمله کنیم. اما با این حال شاهدیم که این گونه اعمال صورت می گیرد. به مردمی که هیچ گناهی ندارند ولو اینکه دولتهایشان مرتکب جنایت شوند، اجازه حمله داده نشده است.
اگر ما منطق حمله به مردم عادی را بپذیریم باید تسلیم این منطق هم بشویم که اگر انگلیسی ها و آمریکایی ها از رفتار حکومت های اسلامی مانند جمهوری اسلامی ایران ناراحت هستند، ایرانی ها را درهرکجا که گیر بیآورند مورد ضرب و شتم و شکنجه قراردهند. اگر دولت انگلیس درعراق مرتکب جنایت می شود که می شود، ما نباید این را تعمیم بدهیم به مردم غیر نظامی در خود امریکا یا انگلستان.
در ادبیات دینی ما از این نوع دستورات بسیار وجود دارد که ما حق انجام چنین اعمالی را نداریم، از نمونه های تاریخ می توان به جنگ های صلیبی اشاره کرد. در آن جنگها یکی از فرماندهان مسلمانان و کرد با نام صلاح الدین ایوبی بود که در پیروزی مسلمانان در آن جنگ ها نقش کلیدی داشت. کتاب های معتبر تاریخ دررابطه با جنگ های صلیبی، اعتراف می کنند که هنگامی که مسیحیان بر بیت المقدس غلبه پیدا می کردند، همه مردم را از دم تیغ می گذراندند، به طوری که درخیابان های بیت المقدس جوی خون راه می افتاد. اما هنگامی که صلاح الدین ایوبی بربیت المقدس تسلط پیدا کرد، دستوراتی صادر نمود مبنی بر اینکه هیچ غیرنظامی کشته نشود، به حیوانات لطمه نزنند، به باغ ها و محصولات مردم آسیب نرسانند و غیره. مجموعه این دستورات بعدها منجر به آن شد که مقررات و قوانین بین المللی درباره نحوه اداره جنگ ها، مشارکت درجنگ و رفتار با مردم غیرنظامی شکل بگیرد و این قوانین ریشه در دستورات صلاح الدین دارد.
بین علمای اسلام، چه شیعه و چه سنی، اجماع وجود دارد که این کارهایی که به نام اسلام انجام می شود هیچکدام ربطی به اسلام ندارند. بنابراین کسانی ک این بمب ها را منفجر می کنند، به ناحق خود را به دین و اسلام نسبت می دهند.
متاسفانه جو عمومی درکشورهای غربی به گونه ای است که اگر یک مسلمان مرتکب ترور شود، همه مسلمان ها را تروریست تلقی می کنند و تعمدا می گویند « تروریست های مسلمان» یا « مسلمانان تروریست»؛ درحالیکه ما هیچگاه نشنیده ایم که مثلا اگر بریگاردها سرخ در ایتالیا و آلمان دست به بمب گذاری می زدند، یک رسانه خبری بگوید مسیحیان تروریست یا تروریست های مسیحی این کار را انجام داده اند. یا اگر در اوکلاهاما که یک گروه آمریکایی یکی از ساختمان های با عظمت ایالتی را منفجر کرد و بیش از 200 نفر را کشت، کسی نگفت که آن ها مسیحیان تروریست بودند. اما متاسفانه نوعی از پیش داوری درمیان برخی از نویسندگان غربی وجود دارد که این اقدامات نسنجیده و خلاف دین و اسلام را به پای اسلام می گذارند و تبلیغات می کنند که مسلمانان تروریست هستند و ناخود آگاه و یا آگاهانه چه درانگلستان، آلمان، اسپانیا و یا آمریکا به مردم عادی مسلمان و به مساجد حمله می کنند.
اینگونه اعمال هم از نظر آموزه های دینی خلاف هست و هم خلاف مصالح عمومی مسلمانان می باشد. به نظر من مسلمانان در هرکجای دنیا هستند چه شیعه و چه سنی باید علیه این گونه حرکت ها موضع بگیرند و آن ها را محکوم بکنند. و اگر کسی می خواهد با امپریالیسم و تجاوز خارجی بجنگد، این کار قاعده دیگری دارد.
در رابطه با اظهارات تونی بلر مبنی بر « لزوم نبرد ایدئولوژیک برای ریشه کن کردن تروریسم»، اولا منظور ایشان از نبرد ایدئولوژیک چیست؟ و ثانیا آیا فکر می کنید انفجارهای مادرید و لندن مانند انفجارهای نیویورک به اتخاذ تصمیماتی سرنوشت ساز برای برخی از کشورها منجر شوند؟
منظور از نبرد ایدئولوژیک را البته آقای تونی بلر توضیح ندادند اما اشارات در اینجا کامل تر ازصراحت است. وقتی نخست وزير انگلستان می گوید ایدئولوژی، به معنی آن است که باید خود اسلام را مورد تهاجم قرار داد. من اینطور احساس می کنم که وقتی بلرمی گوید نبرد ایدئولوژیک، یعنی به جای اینکه تروریست ها را پیدا کنند، باید علیه خود اسلام موضع بگیرند. و این بسیار خطرناک است. درواقع به این معناست که اگر جمع کوچکی از مسلمانها کار خلافی کردند، شما به یک میلیارد و 300 میلیون مسلمان دردنیا اعلان جنگ بدهید. برعلیه اسلام اعلان جنگ بدهید. مثل این می ماند که اگر ما با آمریکا اختلاف داریم، این اختلاف تبدیل به نبرد میان مسلمانان و مسیحیان بکنیم. طبیعی است که این امر با هیچ عقل و منطقی قابل قبول نیست. در باره سخنان بلر باید گفت که این دستورات یا اقدامات پیشگیرانه، بیش از همه برمسلمانان این مناطق اثر منفی می گذارد.
واقعیت آن است که زمانی اسلام یک اندیشه و دین بعیدی در اروپا بود. درمکانی بسیار دور افتاده نسبت به لندن جایی بود که به آن مکه می گفتند و دربیابان ها مسلمان هایی بودند. در آن زمان اسلام درزندگی روزمره اروپایی ها و آمریکایی ها وجود نداشتند. اما امروز اسلام درمتن فرهنگ غربی حضوردارد. امروز اسلام درهمسایگی آقای تونی بلر ساکن است. دراروپا حدود 27 میلیون مسلمان زندگی می کنند و دربرخی از کشورها مانند فرانسه، اسلام مذهب دوم به شمار می رود.
درانگلستان، مسلمانان اقلیتی تعیین کننده درانتخابات محسوب می شود. درامریکا 7 میلیون مسلمان وجود دارد و اسلام مذهب دوم است. مسلمانان به جهت ادبیات و روش زندگی تاثیرگذار هستند و امروز دیگر اسلام چیزی نیست که فرسنگ ها دور و آنسوی دنیا قرار داشته باشد. اسلام درخود زندگی مردم اروپا و آمریکا حضور دارد و نهادهای دینی اروپایی و آمریکایی خودشان از این حضور احساس ترس می کنند. این احساس ترس نشات گرفته از دینامیسم و پویایی اسلام است.
ممکن است ما مسلمانها کارها یی بکنیم که خلاف باشد. ممکن است ما مسلمان ها نمونه های خوبی از اسلام نباشیم. اما پرونده اسلام را به عنوان یک دین و ایدئولوژی باید از رفتارهای مسلمان ها جدا کرد. اسلام در ذات خودش یک نوع جاذبه و پویایی دارد و کسانی که درامریکا یا اروپا ادیان جهان را مطالعه می کنند براین باورند که اسلام همچنان مانند یک کوه آتشفشان حرکت می کند و هنوز پتانسیل زیادی برای تاثیرگذاری بر فرهنگ جهانی دارد. بنابراین نهادهای دینی اروپا از وجود خود اسلام احساس ناراحتی می کنند.
به رغم اینکه ما مسلمان ها الگوها و نمونه های خوبی از دینمان نیستیم، اما می بینیم که درکشوری مانند فرانسه بزرگان و فرهیختگانی مانند روژه گارودی از طریق مطالعات خودشان مسلمان می شوند. و این سلسله پیام هایی برای دنیا و به خصوص نهادهای مذهبی اروپایی می فرستد.
اخیرا و در زمان تنظیم قانون اساسی اروپا، پاپ ژان پل دوم به مسئولان تنظیم پیش نویس قانون اساسی نوشت که درباره تاثیر و حضور مسیحیت دراروپا درقانون اساسی چیزی را بگنجانند. آن ها جواب دادند که اگر ما بخواهیم چنین چیزی را درقانون وارد کنیم، لاجرم باید ازتاثیر و حضور فرهنگ یهودی و اسلامی هم نام ببریم. به عبارت دیگر اروپایی ها دیگر نمی توانند حضور اسلام را درقاره خودشان نادیده بگیرند. درآمریکا نیز همین گونه است. درآمریکا هنگامی که رییس جمهور جدید انتخاب می شود برطبق یک سنت قدیمی نمایندگانی ازطرف مسیحیان، یهودیان و مسلمانان مراسم هایی را در آنجا اجرا می کنند. بنابراین آنها نمی توانند اسلام را درآمریکا نادیده بگیرند. این ها که گفتم ریشه های واکنشی است که علیه اسلام و مسلمان ها صورت گرفته است.
یکی از مفسرین در توجیه سخنان بلر گفته است که خشونتی که مسلمانان از خود نشان می دهند خشونتی در خود قرآن است. درواقع می خواهند خود قرآن را مورد بحث قرار دهند. قربانیان این ایده، مسلمانان آمریکا و اروپا خواهند بود. پس از 11 سپتامبر کسانی که عرب بودند و یا خاورمیانه ای بودند و حتی اسامی شان اسامی خاورمیانه ای بود مورد تعقیب قرار می گرفتند و بازداشت می شدند.
اما درپاسخ به این سوال که آیا این سیاست بریتانیا تاثیری درسرنوشت کشورهای اسلامی خواهد گذاشت یا نه، باید بگویم که به نظر من تاثیری نخواهد گذاشت. دولت های کشورهای اسلامی بیش از هرچیز با مردم خودشان مشکل دارند. اگر این دولتها بتوانند مشکل شان را با مردم حل کنند سیاست های خارجی نمی توانند کاری بکنند و لطمه ای بزنند.
آیا انفجارهای لندن و مادرید باعث نزدیکتر شدن شدن مواضع کشورهای اروپایی و آمریکا خواهد شد و درنهایت شکاف پدیدآمده در زمان جنگ عراق را پر خواهد کرد؟ قطعا وقتی چنین اتفاقاتی رخ می دهد کشور هایی که آسیب می بینند با هم احساس نزدیکی خواهند کرد. بخشی از این احساس نزدیکی مربوط به ضرورت مبادله اطلاعات است. اگر درمادرید بمبی منفجر شد و اسپانیا توانسته است مسببین را شناسایی و بازداشت کنند و نوع بمب ها را شناسایی نماید، امروز اسکاتلندیارد هم مجبور است با اسپانیا هماهنگ شود و از تجارب آن استفاده کند. این خود سبب نزدیکی امنیتی این کشورها می شود. اما چون کسانی که دست به اینگونه اعمال می زنند به نام اسلام عمل می کنند قطعا به عنوان مثال میان اسپانیا و بریتانیا یک نوع همکاری های فرهنگی به وجود خواهد آمد تا مسئله را از زاویه دیگری که آقای تونی بلر اسمش را نبرد ایدئولوژیک گذاشته است مورد بررسی قرار دهند. در نهایت باید گفت که این مسایل باعث نزدیکی آمریکا و اروپا نیز خواهد شد.