آفتابنیوز : يعني آن هنگام كه جنبش همبستگي به رهبري «لخ والسا» در لهستان اوج گرفت و نيز آن زمان كه دولت سوسياليستي وقتي چكو اسلواكي سرنگون شد،«واتسلاو هاول» در غياب به موقع «الكساندر دوبچك» (باني ايده سوسياليسم انساني كه در سانحهاي كشته شد) برسر قدرت نشست. همچنين نبايد به قدرت رسيدن بوريس يلتسين در اتحاد شوروي سابق و سرنگوني «اسلوبودان ميلوشويچ» در «بلگراد» را از ياد برد.
اما آيا ميتوان در انتظار تكرار چنين تحولاتي در شرق اروپا (از جمله جمهوريهاي سابق اتحاد شوروي) بود؟
موضوع جالب توجه در اين است كه همزمان با تظاهرات نارنجيپوشها در خيابانهاي «كييف»، «لووف» و ... از كشورهاي قرقيزستان، بيلوروسي، ازبكستان و حتي قزاقستان بهعنوان ميهمانان بعدي اين انقلابها نام برده ميشد در همين ارتباط، برخي گزارشها حكايت از فعاليت زردپوشهايي دارد كه در مخالفت با حكومت «عسگر آقايف» فعاليت سياسيشان را آغاز كردهاند.
در اين ميان، نكته جالب توجه، حمايت بيقيد و شرط واشنگتن از حركتهايي از اين قبيل است، اين حمايت به دو شكل انجام گرفته و ميگيرد:
1- حمايت مالي از اعتصابكنندگان و تظاهركنندگان و نيز تأمين هزينه انتخاباتي نامزدهاي مخالف دولت.
2- حمايت سياسي به شكل پشتيباني از خواستهاي مخالفان و همچنين اعمال فشار بر دولت وقت جهت تأمين آن خواستها.
به موازات چنين حمايتهايي، آمريكا ميكوشد به تدريج، حركتهاي اعتراضي را تحت نفوذ خود در آورد. اين موضع به رغم آن انجام ميگيرد كه حركتهاي مزبور برپايه نارضايتي افكارعمومي شكل ميگيرند. مثال بارز در اين خصوص، گرجستان بود كه سياستهاي «ادوارد شواردنادزه» رئيس جمهوري سابق مورد انتقاد شديد مردم قرار داشت. از همينرو، هنگامي كه ميخائيل ساكاشويلي و متحدانش كه زماني خود، در جناح مرد سپيد موي كاخ رياست جمهوري در تفليس بودند، حركت سياسي خود را آغاز كردند، در نبود يك آلترناتيو ضددولتي جدي، توانستند سكان اعتراضات را در دست گيرند و به قدرت برسند.
در همين ارتباط، اشارههاي شواردنادزه درخصوص دخالت آمريكا در تحولات گرجستان به اندازه كافي، گويا و مشخص بود.
در عين حال، بايد اشاره كرد كه آمريكا در حالي ديپلماسي مداخله فعال در امور جمهوري هاي سابق اتحاد شوروي را پي ميگيرد كه از بهكارگيري آن در مورد كشورهاي عرب متحدش خودداري ميكند و بيشتر بر انجام اصلاحات تدريجي درون سيستمي تأكيد ميورزد.
اما دلايل شتاب واشنگتن براي انجام تحولات سريع در رأس هرم قدرت كشورهاي واقع در حوزههاي شرق اروپا و جمهوريهاي سابق اتحاد شوروي چيست؟ در پاسخ بايد گفت كه پشت پرده اين شتاب، عوامل نشأت گرفته از موقعيت ژئوپلتيك و ژئواستراتژيك حوزه هاي مورد اشاره است.
طي 14 سالي كه از فروپاشي اتحاد شوروي ميگذرد، آمريكا كوشيده است تا از طريق حضور اقتصادي و نيز برقراري و افزايش همكاريهاي نظامي موقعيت خود را در اين حوزهها افزايش دهد.
اين تلاش تا اندازه زيادي در حوزه شرق اروپا موفقيتآميز بود تا آنجا كه ميتوان آن دسته از كشورهاي اروپاي شرقي را كه قرار است به عضويت اتحاديه اروپا در آيند و تا آن اندازه به واشنگتن نزديك هستند، به مثابه اسبترواي آمريكا در اين نهاد سياسي – اقتصادي دانست. اما سياست آمريكا درخصوص جمهوريهاي سابق اتحاد شوروي تا اندازه بسياري متفاوت است. در مدت اين 14 سال، آمريكا روابط گستردهاي را با كشورهاي واقع در حوزه بالتيك (ليتواني، استوني، لتوني)، اوكراين، حوزه قفقاز (گرجستان، جمهوري آذربايجان و ارمنستان) و حوزه آسياي مركزي (قزاقستان، قرقيزستان، تركمنستان، تاجيكستان و ازبكستان) برقرار كرد، اما جز در مورد حوزه بالتيك، ساير كشورهاي مورد اشاره به همراه بيلوروسي و مولداوي به رغم گرايشهاي گريز از مركز (منظور مسكو) كه نشان ميدادند، اما در برعهده گرفتن نقشي كه واشنگتن براي آنان در جهت ايجاد كمربند امنيتي به دور روسيه درنظر گرفته بود، سستي به خرج ميدادند. مثال بارز اين موضوع، جمهوري آذربايجان است كه در زمان علياف پدر و نيز علياف پسر، هم به واشنگتن نظر داشته است و هم به مسكو.
در حقيقت، اين روند زماني كند و آهسته شد كه «ولاديمير پوتين» به رياست جمهوري روسيه رسيد و ضمن تقويت حكومت مركزي، كوشيد تا اقتدار ديپلماسي مسكو را بهويژه در «خارج نزديك» (عنواني كه روسيها براي جمهوريهاي سابق اتحاد شوروي بهكار ميبرند) احيا كند. اين در شرايطي بود كه هدف آمريكا، محدود ماندن روسيه در مرزهاي كنونياش است تا بدينترتيب، قادر به ايفاي نقش فرامنطقهاي و منطقهاي نباشد. در عين حال، اين نكته را بايد افزود كه شمار قابل توجهي از كارشناسان امور بينالملل در روسيه بر اين باورند كه واشنگتن با پيروي از دكترين دومينو، خواهان تكرار تجربه اتحاد شوروي براي روسيه است. فارغ از اينكه ديدگاه مزبور صحت داشته باشد يا نداشته باشد، بايد گفت كه سياست كنوني واشنگتن در قبال روسيه تا آن اندازه آشكار و عريان بوده كه «ولاديمير پوتين» را واداشت تا در جريان تحولات اوكراين، چندينبار به انتقاد از سياست خارجي آمريكا بپردازد.
نكته مهم ديگري كه در اين ميان بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه به نظر نميرسد روند تحولات صرفاً به محدود شدن روسيه در ميان كمربندي از كشورهاي همگرا با آمريكا باشد. يكي از اهداف ديگر اين موضوع، ممانعت از نزديكي روسيه و اتحاديه اروپا است. واشنگتن با آگاهي از حساسيت اروپاييان در قبال پرونده دموكراسي در مرزهاي شرقيشان، بهويژه در جريان تحولات اوكراين، اتحاديه اروپا و روسيه را رودر روي هم قرار داد تا آنجا كه نشست نمايندگان دو طرف به نتيجه درخوري دست نيافت. حال آنكه، نزديكي روسها و اروپاييان به يكديگر، ميتواند تأثير مهمي در سنگينتر كردن وزنه هر دو طرف در عرصه روابط بينالملل داشته باشد. گرچه به نظر ميرسد كه روسيه شديداً علاقهمند به گسترش مناسباتش با اروپا است.
اما آيا صرفاً اين موارد را ميتوان در مورد سياست آمريكاييها مورد بررسي قرار داد؟ در پاسخ، شايد بتوان به نظريات بدگمانانه كارشناسان روس اشاره و استناد كرد كه روسيه در معرض پيامدهاي دكترين دومينو قرار دارد. در توضيح اين موضوع بايد افزود كه اجراي چنين دكتريني به تضعيف حكومت مركزي نياز دارد. شايد از اين رو بود كه طي ماههاي گذشته شاهد اقدامات پوتين در جهت تقويت حكومت مركزي بودهايم؛ اقداماتي كه محافل غربي را به ابراز نگراني درخصوص دوري روسيه از روند دموكراسي وا داشته است؛ نگرانيهايي كه در زمان بوريس يلتسين و ضعف حكومت مركزي روسيه كمتر ابراز ميشد.
در هر حال، در شرايطي كه كرملين تقويت حكومت مركزي را راهحل مناسبي براي ادامه بقا ميبيند، شاهديم كه مسكو به توسعه همكاريهايش با چين و هند اميد بسته است. در همين ارتباط، «ولاديمير پوتين» حتي ايده محور روسيه، چين و هند را كه طراح روسي آن، «يوگني پريماكف» - نخستوزير اسبق – بود، (در «دهلينو») مورد بهرهبرداري قرار داد و آن را درجهت ايجاد جهان چند قطبي مؤثر دانست. البته در توضيح اين سخنراني بايد گفت كه مسكو با علم به ايجاد كمربند امنيتي آمريكا به دور مرزهاي روسيه ميكوشد تا با ايجاد مناسبات ويژه با كشورهايي در آن سوي كمربند مزبور، موقعيت فرامنطقهاي خود را حفظ كند.
با اين همه، پوتين نميتواند اين نگراني را از خود دور كند كه مخالفانش بهويژه اوليگاركها (سرمايهداران بزرگ) بخواهند با بكارگيري تجارب اروپاي شرقي، گرجستان و اوكراين و نيز شايد كشورهاي ديگري كه نامزد «وقوع انقلاب» هستند، در راه ايجاد دگرگوني هاي سياسي در روسيه تلاش كنند. اين مسأله هنگامي كه گزارشهاي خبري حكايت از تشديد فعاليت تجزيهطلبان چچن دارند، بيش از پيش اهميت مييابد و اين در شرايطي است كه اوليگاركها كه دستگيري و محاكمه يكي از اعضاي گروه خود – ميخائيل خودوروفسكي رئيس غول نفتي «يوكاس» - و همچنين برخورد كرملين با «موست گوسيفسكي» و «بوريس برزوفسكي» (دو ميلياردر روسي) را به ياد دارند، از اقدام عليه پوتين حمايت ميكنند. حال، بايد منتظر ماند و ديد كه آيا ديپلماسي آمريكا موفقيتآميز خواهد بود يا آنكه روسيه در اقدامات تدافعياش موفق خواهد شد؟