بیماری افسردگی از آن دست بیماریهایی است که نسخههای غیرعلمی درباره آن زیاد وجود دارد. اغلب افراد هر نوع تغییر رفتار خود را به افسردگی تعبیر میکنند درحالی که این بیماری هم نشانههای خاص خودش را دارد. همانطور که نباید هر تغییر رفتار و خلق و خوی نامساعد موقت را به افسردگی تعبیر و آن را تبدیل به بحران برای خود و اطرافیان کرد، به همان اندازه هم باید حواسمان به تغییر خلق و خوی طولانی و یا رفتار نامتعادل اطرافیان خود مثل شادی در یک روز یا یک ساعت و غم در روز دیگر یا ساعاتی دیگر، باشد.
مهمترین کار در برخورد با افسردگی اطرافیان اول همه دانستن علائم و کشف این نکته است که آیا فرد در دام افسردگی گرفتار شده است یا نه. در مرحله بعد و درحالی که باید تلاش کنیم تا فرد افسرده با یک متخصص روانشناسی ارتباط بدهیم، باید نحوه صحیح رفتار با او به عنوان فرد نزدیک درجه یک یا دو را نیز بدانیم.
علائم شایع را بشناسید
شناختن صحیح علائم افسردگی هم باعث این میشود که سریع به کسی برچسب افسردگی نزنیم و هم اینکه در صورت ابتلای فردی به افسردگی از راه صحیح با او برخورد کنیم.
وقتی فردی مانند گذشته از انجام کارهای موردعلاقه خود لذت نمیبرد و یا به طور کلی رفتارش به طور طولانی مدت با گذشته متفاوت شده است یعنی افسردگی خودش را نشان داده است. برخی دیگر از علائم شایع افسردگی عبارتند از: احساس ناامیدی و یاس نسبت به همه موضوعات و مسائل، تغییر اشتها و وزن به صورت چاقی با لاغری، بیخوابی در شب و زیاد خوابیدن در طول روز، تحریکپذیری بسیار بالا و عصبانیت و خشم غیرمعمول، بدگویی از خود و رفتارهای خود و اعلام احساس انزجار از خود، عدم تمرکز و گاهی انجام کارهای ریسکی و عاری از حس مسئولیت نسبت به خود و اطرافیان؛ مثل سوءمصرف مواد مخدر، رانندگی پرخطر و... .
درمان افسردگی، «بیخیال باش» نیست!
برای فردی که افسردگی را تجربه نمیکند، خوب کردن حال خود با کمی تلاش، شدنی است. در واقع روان سالم، در صورت تجربه یک اتفاق بد میداند که زندگی ترکیبی از اتفاقات خوب و بد است، هرکس باید برای بیرون آمدن از وضعیت غمگین و مشکلات خود تلاش کند و این وضعیت گذرا خواهد بود.
به همین خاطر خیلی از اوقات فردی با روان سالم در مواجه با فرد افسرده، از گفتن جملاتی مثل «خودت باید به فکر خودت باشی»، «پاشو تفریح کن، انقدر تو خونه نشین»، « تو که چیزی تو زندگیت کم نداری، خیلیها حسرت موقعیت تورو میخورن» و جملاتی از این دست، سعی میکنند فرد افسرده را تهییج کرده و به او کمک کنند. در حالی که جملاتی از این دست به فرد افسرده مخصوصا در مراحل حاد آن کمک چندانی نخواهد کرد به جز اینکه بیشتر از شما فاصله بگیرد.
خلق و خوی فرد افسرده تحت تاثیر به هم ریختگی هورمونی است و این وضعیت به او اجازه درک حرفهای هرچند صحیح را نمیدهد. فرد افسرده بدون دخالت یک عامل بیرونی_ بسته به مرحله افسردگی- مثل یک انگیزه روانی، گفتاردرمانی و یا دخالت دارویی نمیتواند خودش حال خودش را خوب کند. این موضوعی است که همیشه باید در مواجه با یک افسرده بدانیم.
چه کاری از دست ما ساخته است؟
همراهی بدون قضاوت بهترین درمان برای افسردگی در کنار مداخله تخصصی است. اگر فرد افسرده دوست دارد صحبت کند به حرفهای او گوش بدهید. اگر از او سوالی میپرسید، جنبه همراهی داشته باشد. «چه کار میتونم برات انجام بدم؟»، « الان چی حالت رو بهتر میکنه؟»، «حتما روزهای سختی رو میگذرونی»
اگر تصور میکنید و حتی احتمال میدهید فرد افسرده در معرض آسیب زدن به خود است، در عین اینکه تلاش میکنید اعتمادش به شما از دست نرود، مراقب او باشید و حتی دورادور تنهایش نگذارید، حتما او را با روانشناس ارتباط بدهید، وسائل خطرساز مثل حجم زیاد قرص و دارو را از او دور کنید و برای رساندن خدمات و کمک اضطراری به او آمادگی داشته باشید.
مراقب خود هم باشید
ارتباط با فرد افسرده برای افراد دیگر میتواند فرسایشی باشد و حتی باعث افسرده شدن فرد مقابل هم بشود. فرد حمایتگر باید اول از همه مراقب سلامت روان خود باشد، وقت کافی برای کارهای موردعلاقه خود بگذارد و تمام ساعات روز خود را به مراقبت از دوست و یا عضو خانواده خود که دچار افسردگی شده اختصاص ندهد. فرد افسرده باید در اولین فرصت از کمک متخصص بهره بگیرد. به همین خاطر وقف تمام زندگی و ساعات همسر، والدین و یا دوستان برای فرد افسرده کار صحیحی نیست. در واقع مرز باریکی بین همراهی و حمایت از فرد افسرده و غرق شدن در مشکلات او وجود دارد که باید رعایت بشود.
گاهی لازم است افراد نزدیک فرد افسرده نیز تحت نظر روانشناس باشند.راهکارها برای درمان و مراقبت از فرد افسرده، برای هرکس بسته به شخصیت او متفاوت است. ارتباط با درمانگر و روانشناس هم به مراقب از روان فردی که در کنار یک فرد افسرده قرار دارد کمک میکند و هم بهترین راهکارها برای نجات او از افسردگی را در اختیارش قرار میدهد.