آفتابنیوز : آفتاب: نشست بررسی كتاب «نظریهی حكومت قانون در ایران» نوشتهی سیدجواد طباطبایی روز گذشته (یكشنبه) در محل دانشكدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.
به گزارش ایسنا، طباطبایی در این نشست با بیان اینكه علوم سیاسی در ایران روند نزولی طی میكند، گفت: من سالها قبل دانشجوی حقوق این دانشكده بودم و از آنزمان تاكنون تحولات علمی این دانشكده را دنبال میكنم. رشتهی علوم سیاسی نسبت به دهههای 40 و 50 و سالهای اول قبل از انقلاب نه تنها رشد نداشته؛ بلكه روندی نزولی طی میكند. بیهیچ تردیدی، دانشجویان این رشته، چه از مضمون و محتوای درس و چه از نظر بهكارگیری مفاهیم و نوع بیان استادان، احساس رضایت ندارند.
او در ادامه افزود: یونسكو 50 سال قبل علوم سیاسی را كه از تلفیق رشتههای مختلفی چون حقوق و فلسفه و... بود، مستقل اعلام كرد و نام علم سیاست را بر آن نهاد؛ اما در ایران هنوز این استقلال پذیرفته نشده است.
طباطبایی با اشاره به لزوم نظریهپردازی در رشتههای علوم انسانی، گفت: وقتی راه اجتهاد بسته باشد، هیچگاه نمیتوان به نظریهپردازی رسید. راه نظریهپردازی در ایران به كل بسته است. با وضعی كه دانشگاههای ما اداره میشوند و شیوهی ارایهی مطالب درسی نمیتوانیم به اجتهاد بپردازیم. دانشگاه ما سهمی در تولید علوم اجتماعی و انسانی ندارد و این امر ضایعهی بزرگی برای جامعهی دانشگاهی است. با توجه به شرایطی كه میبینیم، تا دو دههی دیگر نیز این اتفاق نخواهد افتاد.
او سپس به تشریح نوع ورود علوم سیاسی به ایران پرداخت و عنوان كرد: یكی از مهمترین علومی كه باعث شد تا علم سیاست در ایران حضور پیدا كند، جامعهشناسی است. با ورود نظریهی ماركسیسم و جامعهشناختی ماركسیستی، تلقی از مناسبات سیاسی در ایران متفاوت شد. دانشجویان فلسفه نیز كه با مبانی نظری صرف سروكار داشتند، به سوی جامعهشناسی متمایل شدند؛ به گونهای كه در سال 50 تقریبا همهی آنها كه مسائل سیاسی جامعه برایشان اهمیت داشت، به جامعهشناسی پناه بردند.
این نویسنده تأكید كرد: زمانی رسید كه متفكران متوجه شدند فقط با تحلیل كمی نمیتوان رفتار انسانها را پیشبینی كرد. زمانیكه اردوی سوسیالیزم دچار بحران شد و بلوك شرقی فروپاشید، بسیاری از محققان شگفتزده شدند؛ زیرا این اتفاق برایشان قابل پیشبینی نبود. اینجا بود كه در كنار روشهای كمی علوم اجتماعی، یك وجه مهم دیگر كه علم سیاست، آن را بررسی میكند، شكل گرفت و آن تحلیل همهجانبه و كیفی است. ماكیاول معتقد بود معلوم نیست انسان كاملا معقول عمل كند؛ بنابراین عمل و عكسالعمل وی قابل پیشبینی نیست.
طباطبایی تأكید كرد: بحث من، اندیشههای سیاسی نیست؛ بلكه اندیشهی سیاسی است. با بحثی كه ذیل این عنوان شكل میگیرد، میتوانیم ساحتهای غیركمی مناسبات اجتماع را مطالعه كنیم. موضوع اندیشهی سیاسی برشی از اجتماع است كه تولید و توزیع قدرت میكند. در اندیشهی سیاسی قرار نیست خلاصهی نظریات خوانده شوند. باید بفهمیم مثلا افلاطون چرا فلان حرف را زد؛ یعنی پرسش اولیهی فلسفی كه مبنای شكلگیری تز سیاسی میشود، برای ما مهم است؛ چیزی كه متأسفانه حتا در كتابهای ما به چشم نمیخورد، چه رسد به كلاسهای درسی. رسیدن به این پرسشهای آغازین در حوزهی علم سیاست راهگشای ما است. مجموعهی تاریخ اندیشه از این پرسشها آغاز میشود كه خاستگاه فلسفی دارند. تا زمانیكه علم سیاست به مبای خویش توجه نكند، نمیتوانیم در حوزهی مناسبات اجتماعی تأمل نظری انجام دهیم و بنابراین انباشت علم سیاست هم علمی نخواهد بود.
وی در ادامه عنوان كرد: هرچه پیش میرویم، میزان توجه به مقدمات كم میشود و این نقص بزرگی است. ما باید در درجهی اول، مواد خود را شناسایی كنیم. باید بفهمیم موضوع علم سیاست در ایران چیست؛ زیرا مناسبات قدرت در كشور ما با افغانستان و تركیه و اروپا بسیار متفاوت است و به هیچ عنوان از یك سنخ نیستند. در برخی موارد میشود با تحلیل علمی برخی از وجوه، موضوع را شناخت و با جدا كردن آن از محیط اثر، به بررسی مشغول شد. مسألهی "سنت" یكی دیگر از مسائلی است كه باعث تفاوت مناسبات ما با دیگران میشود و یكی از ساحتهای مهم اندیشهی سیاسی از دریچهی فلسفهی «سنت» است؛ البته نه در معنای علوم قدیم و نه در معنای علوم اجتماعی. تلقی از قدرت در همهجا یكسان نیست. این یك بحث در چارچوب اندیشهی سیاسی است. اگر بدانیم مناسبات قدرت ما در چه ساختی عمل میكند، آنگاه میتوانیم به موضوع علم سیاست در ایران پی ببریم و بحثهای ما در تعمیق این موضوع منجر به انباشت علم در این حوزه خواهد شد.
طباطبایی تأكید كرد: ما به ناچار باید مفاهیم جدیدی را از حوزههای دیگر وام بگیریم و با تنقیح، آن را برای مواد خویش به كار ببریم. اگر این مفاهیم را در نظامی وارد كنیم، به تعریفها و نظریههای جدیدی میرسیم. اینجاست كه علم شكل میگیرد؛ وگرنه با توصیف واقعیتهای متشتت روبهرو میشویم.