کد خبر: ۷۲۶۳۲۴
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۳
نجيب بارور، شاعر افغان در نشست صبح پنجشنبه مجله بخارا:

نگذارید فرهنگ فارسی درافغانستان به فراموشی سپرده شود

صبح پنجشنبه هجدهم شهریور ماه سال یکهزار و چهارصد، کتابفروشی «فرهنگان قریب» در تهران، میزبان یکصد و نود و هفتمین جلسه از سلسله نشست‌های صبح پنجشنبه‌های مجله بخارا بود؛ نشستی که مهمان اصلی آن نجیب بارور شاعر جوان افغان بود. قریب به ده روز پیش بود که خبر رسید پس از سلطه طالبان بر افغانستان و سقوط ارگ ریاست‌جمهوری در کابل، نجیب بارور موفق به ترک این کشور و مهاجرت به ایران شده است.
نگذارید فرهنگ فارسی درافغانستان به فراموشی سپرده شود
آفتاب‌‌نیوز :

شبه‌نظامیان طالبان پس از تکمیل دومینوی تسخیر شهر به شهر افغانستان در کابل به ادعای خود اعلام عفو عمومی کرده و تاکید کردند که محافظ جان و مال مردم افغانستان خواهند بود. ادعایی که با رفتار‌های جسته و گریخته شبه‌نظامیان این گروه در ولایت‌های متفاوت افغانستان در دو ماه اخیر همخوانی ندارد. علیرغم آنکه برخی از رهبران طالبان ادعا می‌کنند در بیست سال گذشته تغییر کرده‌اند، اما قتل یک کمدین افغان توسط طالبان در قندهار یا ضرب و شتم اهالی رسانه در کابل نشان می‌دهد که این گروه تا تغییرات ادعایی فاصله بسیار دارند. پس از سقوط ناباورانه کابل در نتیجه فرار اشرف غنی، رییس‌جمهور پیشین افغانستان بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی، نویسندگان، خبرنگاران، روزنامه‌نگاران و هنرمندان افغانستان از بیم جان خود تن به مهاجرت اجباری از وطن دادند. مهاجرتی که هیچ‌کدام نمی‌توانند تاریخ پایانی بر آن تصور کنند. نجیب بارور، ده روز پس از رسیدن به ایران در نشست روز پنجشنبه که به همت علی دهباشی برگزار شد بیش از آنکه از رنج شخصی ناشی از ترک اجباری وطن بگوید از دغدغه‌هایش برای فرهنگ و ادبیات افغانستان در سایه سلطه طالبان گفت.

در این نشست که استاد هوشنگ ابتهاج با ارتباط تصویری اینترنتی در جلسه حضور داشتند، مسعود عرفانیان، نجیب بارور و علی دهباشی سخنرانی کرده و پیامی از یامان حکمت، نیز قرائت شد.

علی دهباشی: تلاش بارور برای وحدت فارسی‌زبانان در شعرهایش

در ابتدای این نشست علی دهباشی مدیر مجله بخارا با اشاره به بخشی از زندگینامه نجیب بارور گفت: «نجیب بارور از مادر و پدر پنجشیری در سال ۱۳۶۴ در شهر کهنه کابل دیده به‌جهان گشود. کودکی او در دوران جنگ‌های داخلی و کشاکش‌های سیاسی سپری شده است. او پس از روی‌کار آمدن رژیم اول طالبان، مدتی از آموزش‌های ابتدایی به‌دور ماند، اما پس از شکست طالبان و آغاز دوره حکومت موقت در سال ۱۳۸۱، دوباره به تعلیم پرداخت و در سال ۱۳۸۸ از لیسه خواجه عبدالله انصاری سند فارغ‌التحصیل شد. پس از آن، تحصیلات عالی خود را در رشته علوم سیاسی تا درجه کارشناسی «لیسانس» در «دانشگاه مشعل» به‌پایان رسانید. نجیب بارور، مدتی را در وزارت تجارت وصنایع، مدتی را در کانون علمی و تحقیقات اسلامی افغانستان، مدتی را در مدیریت اجرایی فصلنامه علمی الارشاد، مدتی را به حیث مشاور فرهنگی ریاست اجراییه جمهوری اسلامی افغانستان و مدتی را در سمت ریاست فرهنگی بنیاد مارشال کار کرده است. مدیرمسوولی هفته‌نامه کابل که توسط احمدشاه مسعود بنیادگذاری شده بود، بر عهده وی است. او توانسته است با مطرح کردن وحدت فارسی‌زبانان و هم‌گرایی فرهنگی در شعرهایش حتی در میان مردمان کشور‌های ایران و تاجیکستان و شهر‌های سمرقند و بخارا نیز محبوبیت پیدا کند. به دلیل همین رویکرد فرهنگی است که شعر‌های او در بین فارسی‌زبانان خوانندگانی دارد. از او تا به‌حال کتاب‌های ۱- «نام دیگر کابل». ۲- «سه‌عکس جدا افتاده». ۳- «هندوکش بی‌اقتدار». ۴- «مرز‌ها دیگر اساس دوری ما نیستند»» منتشر شده است.

نجیب بارور: احمد شاه مسعود می‌گفت «عملیات ما برای ادبیات است»

نجیب بارور سخنان خود را با قرائت یکی از اشعارش آغاز کرد: شبی که قصه فانوس و باد می‌گفتند/ چراغ‌ها همگی زنده باد می‌گفتند! / به جای مرثیه، دستانگران بادیه‌ها/ سبکسرانه غزل‌های شاد می‌گفتند/ منادیان که ز آسیاب سنگ ترسیدند/چرا چکامه فتح چکاد می‌گفتند؟ /شناسنامه رویش به باد رفت آن روز/که آب‌ها سخن از انجماد می‌گفتند/شب شکستن فانوس در تهاجم باد/چراغ‌ها همگی زنده باد می‌گفتند!

به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد

این ملت من است که دستان خویش را / بر گرد آفتاب کمربند کرده است/ این مشت‌های اوست که می‌کوبد از یقین‌/ دروازه‌های بسته تردید قرن را...

امروز بیستمین سالیاد درگذشت قهرمان ملی افغانستان «احمدشاه مسعود بزرگ» است و در آستانه بیست سال نبودن آن مرد دلیر و مرد وارسته افغانستان، «گروه» سیاه، جهل، تروریسم و تروریست دوباره بر خاک و میهن او چیره شده‌اند و با همدستی یک تعداد سیاه کیشان منطقه‌ای و بین‌المللی دوباره افغانستان عزیز ما در چنگال شوم تروریست‌ها افتاد. من باید به عنوان یک سربازِ احمدشاه مسعود پیامی برای مردمان این سرزمین داشته باشم؛ در حالی که در کابل نمی‌توانم مثل سال‌های دیگر از او یادآوری کنم، اما متعهد هستم که آرمان‌های بزرگ او را در جبهه فرهنگی و هویتی ما که خود احمد شاه مسعود هم می‌گفت: «عملیات ما برای ادبیات است» همچنان ادامه دهم. ما معتقد هستیم که شاید طالبان سنگ، چوب، ساختار‌ها و نهاد‌های سیاسی افغانستان را بگیرند ولی هیچ‌وقت فکر، آزادی خواهی، مبارزه با مفهوم و مقاومت مردم افغانستان را نخواهند گرفت. من حدود شاید شش سال یا پنج سال پیش اولین‌بار به ایران دعوت شده بودم و این دعوت با همکاری دوستان عزیز ما بود و از شب‌های بخارا که در آن وقت آقای دهباشی عزیز ما میزبان آن برنامه بودند، خاطرات بسیار خوبی با خود به کابل برده بودم. سفر ما در آن روزگار چهره جدیدی از فرهنگیان افغانستان را در ایران به نمایش گذاشته بود و تأثیرات بسیار عمیقی بر جا گذاشت. ویدیو‌هایی که از آن زمان منتشر می‌شود تا امروز که من در ایران هستم، در فضا‌های مجازی و حقیقی در گردش هستند و مردم آن شعر‌هایی که در آن روزگار فریاد کشیده شده بود، می‌خوانند و با خودشان دارند. به عنوان یک فرهنگی و سرباز فرهنگ فارسی و ایرانی بودن و ایرانیت تعریفم از ایرانی و ایرانیتم یک تعریف وسیعی است. امروز زبان فارسی به عنوان یک زبان عمومی محور توجه ماست ولی قومیت‌ها و زبان‌های ایرانی و آیین‌های آن همگی خرده فرهنگ‌ها و خرده هویت‌هایی است که آن ایران کلان فرهنگی ما را تشکیل می‌دهند و من با همه قومیت‌ها و زبان‌ها و همه آن‌هایی که برای ایرانیت تعریف کلان دارند، احساس هم وطنی و همزبانی و احساس نزدیک انسانی دارم. در تعریف من هیچ‌کسی در بیرون از این جغرافیای ایران نیست. شاید ما امروز به زبان فارسی صحبت می‌کنیم ولی زبان‌های دیگر ایرانی هم برایمان به اندازه فارسی عزیز هستند و آرزو دارم یک روز همه این زبان‌ها را یاد بگیرم و همه این اقوام را از نزدیک ببینم.»

برای من ایران همان پنجشیر است

نجیب بارور در ادامه سخنانش به بخشی از دوران کودکی و خاطرات شاهنامه‌خوانی پدرش اشاره داشت و گفت: «من در خانواده‌ای متولد شدم که پدرم یکی از شهنامه و مثنوی پژوهان بود و ما با شعر، ادبیات و فرهنگ از کودکی ارتباط ناگسستنی داشتیم. بابای من که سواد نوشتن الف را نداشت و وقتی که این حرف را نشانش می‌دادیم نمی‌دانست این کج نوشته می‌شود یا راست! ولی وقتی کسی شهنامه را نادرست می‌خواند اصلاحش می‌کرد و مثل قاریانی که قرآن را در سینه دارند شهنامه را در سینه‌شان داشتند و از همان روزگار تا امروز شهنامه‌خوانی در پنجشیر و دیگر جغرافیا‌ها ادامه یافته است. شهنامه‌ای که آنان می‌خواندند با تمام شهنامه‌هایی که امروز در اختیار ما هست، متفاوت بود. حتی در بسیاری از نسخه‌های امروز آن ابیات به صورت بی‌معنا جا گذاشته شده‌اند. وقتی پدرم شهنامه چاپ روسیه را خواند در یک صفحه حدود پانزده جا برایم نشان داد که این‌ها چیز‌هایی هستند که در شهنامه‌هایی که ما می‌خواندیم، نبودند و بیت‌هایی که پدرم می‌خواند بسیار نزدیک به گفتمان محیطی و زبانی فردوسی بود و با منطق برایم می‌گفت این مصرع‌ها برای این بی‌معنا هستند و آن مصرع‌ها برای این معنا دارند. به هر حال شاید مثنوی‌خوانی‌ها و شهنامه‌خوانی‌های آنان بر من تأثیر بسیار وافر گذاشت که توانستم درک کنم که در آن روزگاران که برای ما می‌خواندند: «چو ایران مباشد تن من مباد!» چه معنا می‌داد و امروز که پنجشیر در مقابله با اهریمنان است می‌فهمم که برای من ایران همان پنجشیر است که امروز نیست و من آرزو می‌کنم که تن من هم نباشد!»

زبان فارسی پای من را به عنوان یک آواره به ایران کشاند

نجیب بارور در بخشی دیگر از سخنانش درباره زبان فارسی و سرنوشتی که بر این زبان در تاریخ معاصر افغانستان گذشته گفت: «یکی از اهداف آمدن من به ایران پرداختن به این مساله بوده و رسالت خود دانستم که مسئله فرهنگ و زبان فارسی را در یک پاره تن دیگر ایران فرهنگی ادامه دهم و آنچه که در آنجا بر سر فارسی گذشته است با فارسی‌زبانان این طرف در میان بگذارم. زبان فارسی برای من اهمیت دارد اهمیتی که به جای کشور‌های اروپایی و امریکایی و غربی پای مرا به عنوان یک آواره به ایران کشاند. (یکی از حاضران در جلسه در واکنش به این سخن نجیب بارور گفت: شما در ایران بر سر ما جا دارید و آواره نیستید.)

نجیب بارور در ادامه افزود: احمدشاه دُرّانی (احمد خان ابدالی) یا بنیانگذار جغرافیای امروز افغانستان خودش را شاه خراسان می‌نامید و زبانش زبان فارسی بود. او با فارسی شعر سروده بود. پسرش تیمورشاه دیوان شعر فارسی دارد و او کسی بود که پایتخت را از قندهار به کابل انتقال داد. شاه شجاع پسر احمد شاه ابدالی شعر معروفی که خیلی از هنرمندان آن را خوانده‌اند و یک شعر فارسی است، سروده: «صبح دمید و روز شد یار به این بهانه رفت»؛ و در زمان حاکمیت این‌ها زبان فارسی زبان‌حاکم اجتماعی افغانستان بود. ورود مسائل فرهنگی به گفتمان‌های سیاسی در زمان امان‌الله خان و پیشتر از آن در زمان عبدالرحمن‌خان شروع شد ولی در زمان امان‌الله خان و محمود طرزی این مسائل فرهنگی، هویتی و زبانی ما وارد گفتمان‌های سیاسی شد و برای فرهنگ و زبان فارسی خط‌کشی‌های عجیب و غریبی صورت گرفت. تعدادی که هوای سلطه فرهنگی، زبانی و قومی بر افغانستان داشتند که امروز طالبان هم برآیندی از کارکرد‌های آنان در گذشته است، نیت‌شان این بود که در واقع ما پشتون‌ها در منطقه دارای جغرافیای مستقل نیستیم، تاجیک‌ها در تاجیکستان، فارس‌ها در ایران، ازبک‌ها در ازبکستان، پنجابی‌ها در پاکستان و ... این‌ها حاکمیت و سرزمین دارند ولی برای پشتون‌ها هیچ جایی سرزمین نشد و اینان تلاش کردند که یک روایت فرهنگی و قومی بسازند که بتواند جایگزین روایت فرهنگ فارسی در افغانستان شود. آن‌ها با تحمیل و با راهکار‌های بسیار خصمانه در اول تلاش کردند که فارسی را به نام دری از بدنه این فرهنگ کلان ما جدا بسازند که قابلیت مقایسه و مقابله با پشتو شود. این کار را کردند هرچند مقاومت‌هایی هم در افغانستان شکل گرفت که ما به عنوان نسل امروز تا همین لحظه در برابرشان ایستاده‌ایم و از یگانگی و فرهنگ مشترک خود می‌گوییم و خواهیم گفت. آمده در مقطعی از تاریخ یک هدایتگر بزرگی برای ادبیات ما پیدا شد به نام «واصف باختری» که توانست یک مقدار ساز و ساخت‌های سیاسی فرهنگی را با کارکرد‌های بزرگش سست بسازد و در روزگاران او شاعران بسیار نامداری از افغانستان سر بلند کرده و کار کردند و به ادبیات پرداختند. ولی متأسفانه با آغاز جنگ‌های داخلی و کشمکش‌های سیاسی شعر افغانستان از درون بستر جغرافیا و شعر مقاومت و مهاجرت پراکنده شد. ما از بستر اجتماعی افغانستان یک‌بار دیگر پراکنده و متواری شدیم و در آن روزگار شعر مهاجرت و مقاومت به هیچ عنوان نتوانست خلأ گسسته و انقطاع یافته ادبیات و فرهنگ فارسی را در افغانستان پر کند.

وقتی پنجشیری بودن جرم بود

نجیب بارور در ادامه سخنانش با ارجاع به شرایط افغانستان در دوره پیشین سلطه طالبان گفت: در حضور اول طالبان به‌طور کل فرهنگ و شعر و ادبیات فارسی ممنوع شد و در آن روزگار من که کودکی بیش نبودم وقتی با فارسی صحبت می‌کردیم طالب با شلاق می‌زد! ما آن روزگار را هم تجربه کردیم. پنجشیری بودن به تنهایی خودش جرم بود و طالبان اگر از کسی می‌پرسیدند که از کجایی و می‌گفتی که از پنجشیر، زندانیت می‌کردند! یک‌بار که ۱۶ سال بیشتر نداشتم در جایی طالبان مرا دستگیر کردند و گفتند که از کجا هستی؟ گفتم که من از پنجشیر هستم! گفت بسیار خب سلاح‌تان کجا هست؟ من گفتم اگر من سلاح می‌داشتم در کابل زیر حاکمیت تو نمی‌نشستم بلکه می‌رفتم در پنجشیر و بر علیه‌ات می‌جنگیدم! در آن روزگار یک طالبی که از تخار بود پادرمیانی کرد و نگذاشت مرا زندانی کنند وگرنه به پسری که ۱۶ سال داشت هم رحم نمی‌کردند.

یامان حکمت استاد یک نسل ادبیات افغانستان است

نجیب بارور در ادامه با اشاره به نقش یامان حکمت در ارتباط فرهنگی و ادبی میان ایران و افغانستان در سال‌های اخیر گفت: «در آغاز سال ۲۰۰۱ تا امروز دوباره فرهنگ و ادبیات و زبان فارسی در افغانستان جان گرفت و جا دارد از حضور و نقش آفرینی یکی از استادان عزیز من که نه تنها استاد من بلکه استاد یک نسل ادبیات افغانستان است، آقای دکتر یامان حکمت عزیز یاد کنم که در واقع جایگاهی را برای ادبیات و شعر افغانستان ایجاد کرد و خلأ استاد واصف باختری بود که پر شد.‌ای کاش در کنار ما بودند و خودشان صحبت می‌کردند ولی اکنون که نیستند این را بگویم همان‌گونه که رضا براهنی شعر معاصر ایران را مسیر داد، همان‌گونه که استاد واصف باختری پیش از یامان حکمت در افغانستان هدایتگری می‌کرد، یامان حکمت عزیز هم یک هدایتگر بزرگ برای همه اهالی فرهنگ و ادبیات افغانستان بود. او با تلاش‌های فردی‌اش توانست مشارکت فرهنگی که ما از ایرانیان و از ساختار‌های فرهنگی توقع داشتیم با تنهایی فردیت خود انجام دهد و نه تنها در محیط ادبی افغانستان که در محیط دانشگاهی نیز کار‌های بی‌شماری کرد که نسل امروز ادبیات افغانستان مدیون کارکرد‌های او خواهند بود. یامان حکمت عزیز نه‌تن‌ها راهنما بود و در مورد شعر‌های تمام شاعران افغانستان نوشت و تحلیل و منابعی معرفی کرد بلکه زمینه‌ساز شد تا یک تعداد فرهنگی به ایران بیایند و چهره نو و ادبیات افغانستان را در ایران به نمایش بگذارند.

فریاد‌های یک نسل متواری شده امروز افغانستان را بشنوید

نجیب بارور با اشاره به فعالیت‌های ادبی و فرهنگی نسل جدیدی از افغان‌ها در دو دهه اخیر گفت: ما در بیست سال گذشته پر جنب و جوش‌تر از قبل روایت فرهنگی و شعر و ادبیات‌مان را مسیر می‌دادیم و داشت این تلاش‌های چند جهتی تبدیل به یک جریان می‌شد ولی دوباره این گسست و این خصومت قومی و فرهنگی در افغانستان اتفاق افتاد که اگر به آینده ادبیات و شعر فارسی توجه نشود چالش‌برانگیز‌تر از تمام دوره‌های تاریخی خواهد بود چراکه این‌بار طالبان با یک رویکرد سیاسی آمده‌اند و این خطرناکترین حضور قومی این‌ها در افغانستان خواهد بود. به هر حال من در حالی که از چهار کشور امریکایی و اروپایی درخواست برای پناهندگی کرده بودم ولی ترجیح دادم به ایران بیایم و در اینجا تلاش کنم و از فرهنگیان و کارگزاران فرهنگی ایران بخواهم که در قبال مسئله فرهنگی افغانستان بی‌تفاوت نمانند. ما را با مسائل سیاسی این مناسبات منطقه‌ای کاری نیست ولی ما را با فرهنگ و زبان و هویت فارسی کار است و کار خواهد بود. امیدوارم که فریاد‌های یک نسل متواری شده امروز افغانستان در اینجا شنیده شود. دیدیم که کشور‌های گوناگون ظرفیت‌های کلان فرهنگی، رسانه‌ای، مدنی و علمی افغانستان را تاراجگرانه با خود بردند و من می‌اندیشم که این طالبان با کدام امکانات و ظرفیت در اینجا حکومت خواهد کرد.»

بارور افزود: طرح ایجاد یک مرکز فرهنگی در ایران را با خودم آورده‌ام و اگر ممکن باشد با برخی از دوستان فرهنگی شریک خواهم کرد. در این طرح ما پیشنهاد کرده‌ایم که هم در فضا‌های آکادمیک دانشگاهی و هم در فضا‌ها و محیط‌های فرهنگی، مراکز افغانستان‌شناسی و پرداختن به هویت فرهنگ و فارسی در این جغرافیا ادامه پیدا کند و نگذاریم که شمع شعر فارسی در افغانستان خاموش شود. مهم نیست که امروز کابل در اختیار ما نیست؛ مهم این است که امروز تهران و دوشنبه را داریم مهم این است که ما امروز بخارا و سمرقند را داریم. ما امروز از این پاره‌های جدا افتاده هرات، پنجشیر، بلخ و کابل می‌توانیم ادبیات افغانستان را دوباره سر و سامان دهیم و من به عنوان یک سرباز کوچک فرهنگی این اراده را دارم و از تمام شما فرهنگیان و بزرگان اهالی فرهنگ ایران تقاضا می‌کنم که نگذارید مثل گذشته فرهنگ فارسی در افغانستان به فراموشی سپرده شود. این‌بار هم اگر ما خسته شویم و این‌بار هم اگر به صدای ما گوش داده نشود، مجبور هستیم از اینجا به یک جای دیگری برویم. فرهنگ و شعر و ادبیات افغانستان را مسیر بدهیم و این اراده در من هست و خواهد بود.»

شعر نجیب بارور برای هوشنگ ابتهاج

در ادامه این جلسه، استاد هوشنگ ابتهاج با ارتباطی تصویری در جلسه حضور یافتند و نجیب بارور شعری که در مدح ایشان سروده بود خواند. وی قبل از شعرخوانی از خاطره دیدار خود با استاد سایه چنین گفت: «من بار گذشته که به تهران آمدم یکی از کار‌های خوبی که در آن زمان صورت گرفت این بود که با جناب هوشنگ ابتهاج عزیز از نزدیک دیدار داشتم و نسل امروز ادبیات افغانستان درحقیقت پیشگامان شعر فارسی را رهنما‌های بزرگ خود می‌دانند و من قبل از اینکه آقای سایه را از نزدیک ببینم از طریق شعرشان ایشان را دیده و حس کرده بودم. در آن زمان که با دل خوشتر به ایران آمده بودیم، جسارت کردم که در حضورشان شعر بخوانم. یادم می‌آید که در آن روزگار آقای سایه عزیز ما صحبت کرد و در قسمتی از صحبت‌هایش گفت: به نظرم همان شکلی که یک پرنده وقتی در آسمان پرواز می‌کند خط‌های مرزی را نمی‌شناسد، از روی درختی بلند می‌شود و روی دیگری می‌نشیند، یک درخت آن طرف خط هست و یک درخت طرف دیگر مرز. برای آن پرنده مرزی وجود ندارد، آدم‌ها همین هستند. ما پرندگان زبان فارسی هستیم» و این جمله بر من تأثیر عمیقی گذاشت. این‌بار که تهران آمدم اولین چیزی که به خاطرم خطور کرد این بود که دوباره آرزو کردم که در مقابل آقای سایه بنشینم و درد‌های کابل را برایش بگویم، اما صد افسوس که نبودند. ولی من آنچه را که می‌خواستم بگویم در شعری گرد آوردم که امیدوار هستم آن را بشنوند:

بابای سالخورده ولی پهلوان من/‌ای آرزوی پیر و شعر جوان من/ می‌خواستم بگویم از آن سوی مرز‌ها / از آن درخت سوخته در آشیان من/ باز آمدم که شعر بخوانم برایتان/ از زخم‌های کابل و از بامیان من/ ضحاک ماردوش به همدستی شغال / خاموش کرده کوره آهنگران من/ یک عده بی‌شناسه و یک مشت بی‌خدا/ آن دشمنان دینی و ضد زبان من/ سنگر گرفته‌اند به نام خدا ولی/ ابلیس را نشانده به تخت کیان من/ بابا دوباره آمده‌ام سوی سیستان / تا از هرات گویم و مازندران من/ بابا دوباره کابل‌مان را فروختند/ هی درد می‌کند سخن خون چکان من/ دردی است در گلویم و فریاد می‌کشم/ نشنیده مانده آه من و هم فغان من/ بابا کجاست شانه البرز کوه تو/ تا تکیه‌ای کند سر زخمی نشان من/‌ای بازمانده سخن پیر توسیان/ از شعرِ تازه تیر بده در کمان من/ امروز پنجشیر همان کچکن قدیم/ بانگ قیام می‌دهد از آسمان من/ رستم دوباره آمده از زابل قدیم/ تا شاهنامه‌ای بسراید دهان من/ از کابل آمدم که کمی درد و دل کنم/ ناگفته مانده شرح من و داستان من / تهران بدون سایه بدون ستاره‌هاست/ هوشنگ ابتهاج‌ترین همزبان من /، چون یادواره‌های بخارای رودکی / بویی که می‌رسد ز تو بر مولیان من/‌ای سایه‌سار سرو بلندای فارسی/ حرفی بزن تو در غم این دوستان من/ شعری بخوان که مرحم دردی شود مرا/ در کاروان درّ دری ساربان من/ بانگی برآر تا که بلرزاند آفتاب / آواز تازه‌ای بدمان بر اذان من/‌ای پیر دردمند خراسانیان پاک/ نطق جسارت آمده‌ای در بیان من/ شعری بخوان که پل بشود بین فارسی/ مرزی است در میان تو و در میان من. استاد هوشنگ ابتهاج در سخنانی کوتاه با تشکر از شعر نجیب بارور گفت: «این روز‌ها هر چه حرف بزنیم ذکر مصیبت خواهد بود. روز‌های بدی برای دوستان افغانی و منطقه ما و دنیای ما است.»

عرفانیان: مرز‌های ساختگی هرگز نتوانسته‌اند ما پارسی زبانان را از یکدیگر جدا سازند

در ادامه این نشست مسعود عرفانیان، نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ، تمدن، فرهنگ ایران که کتاب‌هایش در تاجیکستان و افغانستان هم منتشر شده است. ضمن اظهار تأسف در مورد وقایع امروز افغانستان به بخش‌هایی از فعالیت‌های نجیب بارور در حوزه‌های فرهنگی این کشور اشاره کرد و گفت:

«وقایعی که امروز در افغانستان می‌گذرد دل همه ما ایرانیان را به دردآورده است و با امید چیرگی دلاورمردان پنجشیر که امروز کانون نور و روشنایی علیه ظلمات و تاریکی و تباهی و سیاهی هستند. نجیب بارور شاعر جوان از هم تباران همزبانان افغانی ماست که هنوز چهارمین دهه زندگی خود را سپری ننموده و در ۳۶ سالگی زندگانی پر از فراز و نشیب خود را می‌گذراند. او و دیگر هم‌تباران افغان ما سال‌هاست که درگیر دشورای‌هایی شده‌اند که سیاست‌پیشگان و سیاست‌ورزان به همراه مشتی کارگزاران قد و نیم قد و غالبا کوتوله برای آنان به ارمغان آورده و آسایش و آرامش را از آنان گرفته‌اند. در این باره سخن برای گفتن بسیار است، اما مصداق این سخن جایی و هر نکته مکانی دارد و شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر از بازگویی آن در می‌گذریم. بارور در هنگامی به دنیا آمد که جامعه پرفرازو نشیب و پرتلاطم زادگاهش نگذاشت که او و بسیاری از هم سن و سالانش به موقع به تحصیل علم و دانش بپردازند، اما همه این مشکلات نتوانست راه بر نجیب و هم‌سالانش ببندد و مانع رشد آنان شود. نجیب بارور تحصیل خود را پی گرفت و علوم سیاسی خواند، اما از شعر و ادبیات نیز غافل نشد و دور نماند و در همین حوزه اخیر بسیار خوش درخشید و خیلی زود سرودهایش در دل‌های بسیاری از فارسی‌زبانان جای گرفت و به یاری فضای مجازی سروده‌هایش بر سر زبان‌ها افتاد چرا که او از وحدت و همبستگی صلح و دوستی و پاسداشت زبان و ادب فارسی و تحکیم حلقه‌های پیوند میان فارسی‌زبانان ایران، افغانستان، تاجیکستان، شبه قاره و دیگر نقاط جهان با تکیه بر زبان فارسی به عنوان میراث مشترک همه فارسی‌زبانان سخن می‌گفت و می‌گوید. بارور از فردوسی و شاهنامه، سمرقند و بخارا، بدخشان و کولاب، هرات و تهران، درفش کاویان، حافظ، سعدی، مولانا، ایران، افغانستان و تاجیکستان و بسیاری دیگر از مظاهر فرهنگ و تمدن نیاکان‌مان در سروده‌هایش سخن گفته و اساس بن‌مایه‌های بسیاری از سروده‌هایش همین‌ها هستند و نیز رنج و آلام درد‌هایی که در این دهه‌های اخیر هم میهنانش شاهد آن بوده‌اند. نجیب بارور شیفته زبان فارسی و فرهنگ و تمدن نیاکان آریایی خود است. او به جغرافیای شاهنامه فردوسی باور دارد و مرز‌های سیاسی به وجود آمده کنونی را به هیچ گرفته و خواهان پل زدن بر این مرزهاست. نجیب بارور منادی همگرایی همه فارسی‌زبانان به ویژه سه مردم نژاده افغانستان و تاجیکستان و ایران است که هر سه شاخه‌های درخت تناوری هستند که دیری است درخاک کهنسال جغرافیای فرهنگی ایران عزیز ریشه دوانده است و این ریشه را نه می‌توان از خاک درآورد و نه می‌توان شاخه‌های پربار آن را برید و آنان کوشش در بریدن این شاخه‌ها دارند به گفته حافظ عزیز:‌ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست/ عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری. نجیب نیز با سروده‌هایش همین معنی را می‌رساند و ندای همگرایی میان پارسی‌زبانان سر می‌دهد و می‌سراید: لهجه‌ام درّ دری، اما زبانم پارسی است/ روح من شهنامه است و جسم و جانم پارسی است/ از تبار رستم و از زادگاهِ آرش‌ام /تیرهایم واژگان است و کمانم پارسی است.

عرفانیان افزود: آری! دل نجیب بارور سرشار عشق و مهر به حوزه تمدنی و فرهنگی ایران و محکم‌تر نمودن حلقه‌های ارتباط و دوستی میان خلق‌های پارسی زبان است که متأسفانه در همین آنی که ما سخن می‌گوییم هدف تیر‌های زهرآگین جهل و نادانی و واپس گرایی قرار دارد. اما نجیب بارور چه زیبا سروده است: گنگ اگر من خواب دیدم، ترجمانم پارسی است.

آری! او دلش برای فرهنگ و تمدن آریایی و بالندگی آن می‌تپد و خود گفته که من بیشتر به دنبال همگرایی فرهنگی هستم و به مرز‌های سیاسی که به وسیله کشور‌های استعمارگر در میان کشور‌های ما کشیده شده باور ندارم. تمام پارسی‌گویان جهان هم وطنان من هستند و ایرانی و تاجیکی و سمرقندی و بخارایی برای من فرق ندارند و یکی از راه‌های مبارزه با بی‌شعوری، بی‌فرهنگی و بی‌عدالتی حفظ زبان پارسی و همگرایی پارسی زبانان است و این از سروده‌هایش به روشنی پیداست. او همانطور که خود سروده است: «تیرهایم واژگان است و کمانم پارسی است» تیرهایش نیز نه زهرآگین بلکه آغشته به واژگان دوستی، برادری، صلح و صفا و همبستگی میان پارسی زبانان است و بوی انسانیت و صمیمیت می‌دهد.

برای نجیب بارور و دیگر هم تباران افغان‌مان آرزوی سلامتی و صلح و دوستی و سرافرازی می‌کنیم. تا از این پیکار نابرابر سهمگین سربلند بیرون آیند و برفراز پنجشیر آن خطه نور و امید داستان چیرگی بر جور و ستم خفاشان خون‌آشام را بخوانند، اما چه کنیم که یکی داستان است پر آب چشم.»

ما در بیست سال گذشته پر جنب و جوش‌تر از قبل روایت فرهنگی و شعر و ادبیات‌مان را مسیر می‌دادیم و داشت این تلاش‌های چند جهتی تبدیل به یک جریان می‌شد ولی دوباره این گسست و این خصومت قومی و فرهنگی در افغانستان اتفاق افتاد که اگر به آینده ادبیات و شعر فارسی توجه نشود چالش‌برانگیز‌تر از تمام دوره‌های تاریخی خواهد بود چراکه این‌بار طالبان با یک رویکرد سیاسی آمده‌اند و این خطرناکترین حضور قومی این‌ها در افغانستان خواهد بود. به هر حال من در حالی که از چهار کشور امریکایی و اروپایی درخواست برای پناهندگی کرده بودم ولی ترجیح دادم به ایران بیایم و در اینجا تلاش کنم و از فرهنگیان و کارگزاران فرهنگی ایران بخواهم که در قبال مسئله فرهنگی افغانستان بی‌تفاوت نمانند.

امیدوارم که فریاد‌های یک نسل متواری شده امروز افغانستان در اینجا شنیده شود. دیدیم که کشور‌های گوناگون ظرفیت‌های کلان فرهنگی، رسانه‌ای، مدنی و علمی افغانستان را تاراجگرانه با خود بردند و من می‌اندیشم که این طالبان با کدام امکانات و ظرفیت در اینجا حکومت خواهد کرد.

هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید
حرف «تهران» و «سمرقند» و «سرپُل» بزنید
هرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر او
حرف از پنجره رو به تحمل بزنید
نه بگویید، به بت‌های سیاسی نه، نه!
روی گور همه تفرقه‌ها گُل بزنید
مشتی از خاک «بخارا» و گِل از «نیشابور»
با هم آرید و به مخروبه «کابل» بزنید.

شاعر: نجیب بارور

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین