آفتابنیوز :
آفتاب: سریال «مرد هزار چهره» توصیف خوب و دقیقی از سیستم بی نظم و بیمار اجتماعی محیطی بود، که همه ما کم و بیش با آن آشنا هستیم. محیطی که هرچند ما به نادرست بودن راه ها و یا اهداف زندگی مان، پی برده ایم؛ ولی درمواقعی برای پیشبرد کار ها و برنامه هایمان از همان راه هایی استفاده می کنیم، که نادرست بودنش را باور کرده ایم.
این مجموعه نیز مانند کارهای قبلی «مهران مدیری و قاسم خانی » به توصیف مسئله ای اجتماعی پرداخته بود. به طوری که مسئله اجتماعی و راه های شناخت آن به دقت بیان شده بود، ولی خلا ناشی از نبود روزنه هایی برای ارائه راه حل مناسب به وضوح نمایان بود. می توان گفت که در پایان سریال این نتیجه گیری دور از تصور نبود که کار های «شصت چی »نادرست بوده ولی «شصت چی» آدم دوست داشتنی است، و گناهکاری که ناخواسته به خطا رفته، و عواقب نا مطلوبی به بار آورده است؛ یعنی گناه بد است ولی گناهکاری دوست داشتنی بود.
در قسمت آخر مجوعه « مرد هزار چهره » که در دادگاه به جریان محاکمه «مسعود شصت چی» اختصاص داشت،با دفاع شصت چی از خود، نه تنها شاکیان و مخاطبان تلویزیون نسبت به مجرم احساس انزجار نکردند بلکه به نوعی با وی همدردی هم کردند ؛ چرا که ارزش ها و هنجار های رایج بر این روابط اجتماعی را مورد محاکمه می دیدند. شصت چی در دفاع از خود گفت که "من اشتباهی بودم " و " من باید گناه دیگران و شیطنت خودم رو پس بدم".
به عبارتی وی آنجا که نباید باشد قرار گرفته بود. وآنچه بیشتر در فیلم و با توجه به قسمت پایانی بیشتر مورد نقد قرار گرفت ، همین روند نادرست حاکم بر این فضاها و سیستم های اداری-اجتماعی بود. انتقادات سریال را باید تجربه مغتنمی دانست که به تعریف مسائل اجتماعی پرداخته است.
نکته دیگر این که کسانی خواهان محاکمه مرد هزار چهره بودند، خود در به خطا انداختن وی نقش بسزایی داشتند و به نوعی قصد داشتند که با محکوم کردن وی، تاوان اشتباه آنها را نیز«شصت چی» بپردازد.
حال اگر رسالت طنز را اصلاح و آوای بیداری بدانیم ،شاید سوال اصلی « مرد هزار چهره» این است که با کسانی که در اجتماع به جای انجام درست امور و پیشبرد صحیح آن ها،در نابسامانی و در هم ریختگی اجتماعی دست داشته اند، چه باید کرد؟