در نخستین مقاله با عنوان «دانشگاه در دموکراسی- دموکراسیسازی دانشگاه»، هابرماس به مناسبت انتشار یک خبر با این مضمون که بنا است برای آباد کردن یک کویر و بهرهبرداری از آن، یک دانشگاه تأسیس گردد، به بحث موضوع رسالت دانشگاه میپردازد و اینکه آیا تنها رسالت دانشگاه تولید علم برای فناوری است یا وظایف دیگری نیز بر عهده دارد، او سه رسالت مهم را برای دانشگاه برمیشمارد. در مقالهٔ دوم با عنوان «اعتراضات دانشجویی در جمهوری فدرال آلمان» نویسنده تلاش میکند این فرض جامعهشناختی را زیر سؤال ببرد که در جوامع صنعتی جنبشهای دانشجویی دیگر اهمیت خودشان را از دست دادهاند، این مقاله با بررسی اثرگذاری اعتراضات دانشجویی در سرنگونی حکومتها در طول تاریخ آغاز میشود. در مقالهٔ سوم «جنبش در آلمان: تحلیلی انتقادی» اعتراضات دانشجویی در آلمان و جایگاه آن در فضای سیاسی مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و برخی از تلقیهای آنان از خودشان به ویژه نگرشهای چپگرایانهشان را زیر سؤال میبرد. در مقالهٔ چهارم «پیشرفت فنّی و زیستجهان اجتماعی» هابرماس به ارتباط میان پیشرفت فناورانه و اعمال سلطه سیاسی میپردازد. در مقالهٔ پنجم «علمیسازی سیاست و افکار عمومی» به تلاش سیاستمداران برای بهکارگیری علم و نقش دانشگاه در این زمینه میپردازد. در آخرین و طولانیترین مقالهٔ این مجموعه با عنوان «فناوری و علم بهمثابهٔ «ایدئولوژی» که نویسنده به مناسبت هفتادمین سال تولد مارکوزه آن را به وی تقدیم کرده است، به تحلیل مفاهیم عقلانیت نزد وبر و تحلیل برداشت مارکوزه از سلطهٔ فناوری میپردازد. برخی از مقالات این کتاب مضامین مشترکی دارند.
این مقالات در اواخر دههٔ شصت و برخی در بحبوحهٔ اعتراضات دانشجویی می ۶۸ نوشته شده و عمدتاً به مباحث مربوط به دموکراتیک نمودن نهاد دانشگاه پرداخته است. اعتراضات دانشجویی نیز مورد توجه یورگن هابرماس بوده است، او ضمن برشمردن برخی از قابلیتهای این جنبش و آثار مثبت دموکراتیک آن، به نقد مواضع گروههای دانشجویی میپردازد. موضوع دیگری که مورد توجه هابرماس در این مقالات بوده است تأثیرات متقابل سلطه و فناوری در جوامع سرمایهداری است.
«در این مجموعه مقالات، هابرماس نه فقط چگونگیِ تبدیل شدن دانش و پژوهش به محور اتکای نظام سرمایهداری را بررسی میکند، بلکه به نقد و بررسی آثار دیگر همفکرانی میپردازد که آنها نیز تغییر و تحولِ جایگاه علم را در حوزههای مختلف حیات اجتماعی مهم دانستهاند. او همچنین از همین منظر، به ارزیابی سویههای مثبت و منفیِ جنبش دانشجویی که از یکی از مرسومترین حوزههای تولید دانش –یعنی دانشگاه- در همین دوران سر بلند کرده میپردازد. جنبشی که به نظر او این امکان را داشت –و دارد- که به مسئلهٔ واقعیِ گفتوگوی میان علم و سیاست بپردازد و از این رهگذر، آن صورتبندیهای سیاستگذاری تحقیقاتیای را که بهواسطهٔ آنها نظام سرمایهداری از جامعهٔ سیاستزدایی میکند شناسایی کرده و جایگزینهایی متکی بر گفتوگوی اجتماعی برای آن پیشنهاد دهد.» (بخشی از یادداشت ناشر کتاب)
هابرماس فیلسوفی متعلق به مکتب فرانکفورت است، ایدهٔ مشهور او کنش ارتباطی است که در برخی از این مقالات نیز بدان اشاره شده است، او فرایند دموکراسیسازی را وارد نمودن هرچه بیشتر موضوعات سیاسی در گفتگویی عاری از سلطه و عمومی میداند.
ترجمهٔ این کتاب را ابراهیم اسکافی انجام داده است که پیشتر، کتابهای چندسالاری اثر رابرت دال و شهروندی چندفرهنگی اثر ویل کیملیکا را نیز ترجمه کرده بود.