آفتابنیوز : آمریکا با موفقیت بر رقبای خود غلبه می کند و اوضاع و شرایط را در کشورهای تبعه انگلیس و فرانسه بهتر از خود لندن و پاریس کنترل می کند. در این کشورها آمریکا را دوست ندارند اما از آن به عنوان وزنه مقابل حامیان خود استفاده می کنند. این بدان معنی است که مسئولیت کلیه حوادثی که در منطقه رخ می دهد بر دوش واشنگتن است.
مشکل در این جاست که منافع و تمایلات آمریکا جهانی هستند، اما ارتش و منابع مالی آن نا محدود نیست. آمریکا کشوری ثروتمند است، اما اشغال افغانستان و عراق سوالی را مطرح می کند چرا که یا آمریکا باید در آینده ای نزدیک قانون نظام وظیفه را ایجاد کند و یا نیروهای نظامی سایر کشورها را بیش از پیش به سمت خود جذب کند و سوال این است که اعضای آینده این ائتلافات چه نیازی بدان دارند؟
مشکل می توان علاقه متفقین را که با تکبری نمایشی به منافع خود بی اعتنایی می کنند، حفظ کرد و در صورتی که تحت فشاری بی وقفه قرار داشته باشند مشکل تر نیز خواهد بود.
دومین جنگ در خلیج فارس موضع مخالف فرانسه و آلمان را در ارتباط با اقدامات آمریکا برانگیخت. سیاست آمریکا در رابطه با کردها به میزان قابل توجهی سبب سرد شدن روابط ترکیه و آمریکا شد.
آمریکا سعی دارد دموکراسی غربی را به خاور نزدیک و خاور میانه ای صادر کند که طبق قوانین خود زندگی می کنند. عدم درک این مطلب بدین معناست که آمریکا اوضاع این منطقه را غیر منطبق می داند.
موضع دولت آمریکا تا حد بسیاری با وجود سلاح کشتار جمعی و از آن جمله سلاح هسته ای در منطقه مغایرت دارد. صحبت درباره پاکستان نیز هست. کشوری که دارای ثبات نیست و دولت آن تحت فشار دائم از سوی روحانیت محافظه کار ، پیروان طالبان و رهبران قبایل پشتو است که سلاح هسته ای را در کنترل خود دارند. همین دانشمندان پاکستانی بودند که در روند گسترش سلاح هسته ای در جهان اسلام دستگیر شدند اما هیچ اقدامی علیه پاکستان انجام نشد.
در عوض توجه واشنگتن به ایران جلب شده است که در اثر فشار آمریکا با سرعت به سوی تبدیل شدن به قدرتی هسته ای می تازد.
نمونه پاکستان و کره شمالی و سرنوشت ناموفق عراق در فراهم کردن سلاح کشتار جمعی انگیزه بخش ایران برای ورود به "باشگاه هسته ای" به دنبال همسایه های اوراسیایی می باشد.
مبارزه با ترورییسم بین المللی که پس از 11 سپتامبر توسط جرج بوش اعلام شده بود، تا حد بسیاری یادآور تسویه حساب این کشور با مخالفین قدیمی خود یعنی ایران و عراق است.
در چهارچوب مشارکت علیه تروریسم، آمریکا مناطق استراتژیک در مسیر انتقال انرژی و نیز راهگذر چین، تنها کشوری که در مدتی متوسط می تواند آمریکا را به مبارزه بطلبد را اشغال می کند.
تمام این ها بیش از آن که همبستگی با آمریکا را سبب شوند ، سر هم بندی کردن پیمان ها و اتحادیه ها و متحدین را ممکن می کنند که می توانند تجاوز و توسعه طلبی آمریکا را متوقف سازند. در این امر دشمنان آمریکا شرکت نخواهند داشت ، بلکه شرکای آن به دلیل نگرانی از این بابت که در روند این تجاوزات نه منافع ملی آنها و نه وجود رهبران سیاسی آنها به حساب آورده نمی شود، شرکت خواهند یافت.
بدین ترتیب تصمیم سازمان همکاری های شانگهای سوال خروج نیروهای آمریکا از آسیای میانه را مطرح می کند، عواقب مستقیم انقلاب در گرجستان و قرقیزستان و نیز اعتصاب ازبکستان. این که در پشت این حوادث آمریکا ایستاده است و یا فقط از "انقلاب های توده" حمایت می کند، آن چنان مهم نیست.
بی ثباتی تحت شعار دموکراسی در شمال قفقاز و آسیای میانه کمتر از بی ثباتی در شمال آفریقا، مدیترانه و شبه جزیره عربی خطرناک نیست. نمونه عراق نشانگر این بود که آمریکاییان می توانند به سرعت هر رژیم منطقه را سرنگون سازند اما قادر به تامین امنیت برای مردم، پس از واژگون ساختن رهبران معتبر آنان نیستند.
واژگون ساختن طالبان، زندگی در افغانستان را بهبود نبخشید، اما آن را به مرکز اصلی و جهانی تولید مواد مخدر تبدیل کرد. اشغال عراق مردم آن را از رهبری دیکتاتور نجات داد تنها برای اینکه به آنها آزادی دهد تا یکدیگر را نابود کنند. عراق به صحنه جنگ داخلی و آزمایشگاه تولید تروریستان مسلمان تبدیل شد.
پیش از این آمریکاییان را در خاور نزدیک دوست نداشتند اما از آنان می ترسیدند و به آنان حسادت می کردند. سعی داشتند با آنها روابط طولانی مدت برقرار کنند و از آنها الگو می گرفتند. اکنون دیگر روش زندگی آمریکایی، نظام آموزشی، ساختار دولتی و اقتصاد آنان نمونه ای برای تقلید نیستند. امروز از ایالات متحده متنفر هستند، اما نمی ترسند، از آنان استفاده می کنند اما از آنان فاصله می گیرند.