لحظاتی بعد مأموران به محل رسیدند و جسم غرق در خون پسر جوان را مشاهده کردند. جوانی که مرتکب این قتل شده بود نیز در فروشگاه حضور داشت و پلیس او را بازداشت کرد.
بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی تحقیقات برای روشنشدن جزئیات ماجرا آغاز شد. پلیس در گام اول کارمندان را مورد بازجویی قرار داد. یکی از کارمندان فروشگاه زنجیرهای به پلیس گفت: ما مشغول کار بودیم و مشتریان هم در فروشگاه بودند. یکباره جوانی خونآلود خودش را از در فروشگاه به داخل پرت کرد و روی زمین افتاد. سعی میکردیم به او کمک کنیم. من از همکارانم خواستم با اورژانس تماس بگیرند. یکدفعه مرد جوان بسیار عصبانی با یک چاقو وارد شد و ضربات پشت سر هم به سر و گردن مقتول وارد کرد. آنقدر سرعت این کار بالا بود که ما نتوانستیم جلوی او را بگیریم.
با انتقال متهم به اداره آگاهی او مورد تحقیق قرار گرفت. مرد جوان که سینا نام دارد اتهام را قبول کرد و گفت: من و احمد با هم دوست بودیم. وقتی داشتیم با هم صحبت میکردیم احمد به من فحش داد و من هم خیلی عصبانی شدم و او را زدم.
متهم در توضیح کاری که کرده بود، گفت: احمد من از پول خواسته بود. ما با هم در میدان قرار گذاشتیم که پول را به دستش برسانم. وقتی با هم روبهرو شدیم با احمد جروبحث کردیم و او به من فحش ناموسی داد. من که خیلی ناراحت شدم او را با چاقو زدم اما احمد فرار کرد. چند متر آنطرفتر فروشگاه زنجیرهای بود. احمد خودش را به داخل آن فروشگاه انداخت من هم دنبالش دویدم و ضربات بعدی را زدم تا حتما بمیرد.
ادعای مرد جوان درباره اینکه اصرار داشت حتما احمد را بکشد مأموران را به شک انداخت و از او خواستند تا بیشتر درباره انگیزهاش توضیح دهد. این مرد گفت: احمد به من فحش داد و من هم او را زدم. اگر زنده میماند بیشتر از دست من عصبانی میشد و به من حمله میکرد و میخواست انتقام بگیرد، به همین خاطر تصمیم گرفتم او را بکشم و از مرگش مطمئن شوم که دیگر به من آسیبی نزند.
پلیس به دستور بازپرس متهم را برای بررسی روانی به پزشکی قانونی منتقل کرد و خواستار تشکیل پرونده شخصیت برای متهم شد. نظریه پزشکی قانونی حاکی از این بود که مرد جوان دچار بیماری روانی است اما این بیماری رافع مسئولیت کیفری او نیست.
وقتی متهم درباره اینکه آیا میداند که دچار مشکل روحی و روانی است مورد سؤال قرار گرفت داستان زندگیاش را بازگو کرد و گفت: سالها قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند و مادرم به آلمان رفت و آنجا زندگی میکند. من هم همراه مادرم به آلمان رفتم و از 11سالگی در آنجا زندگی میکردم تا اینکه به اتهام سرقت من را گرفتند و مدتی تحت نظر پلیس آلمان بودم. در آنجا شستوشوی مغزی شدم اما هنوز حالم خوب بود. یک روز در آلمان با پلیس درگیر شدم و پلیس را کتک زدم. مدتی در زندان بودم. در آنجا کتکزدن پلیس جرم سنگینی است. من را به روانشناس معرفی کردند و هر هفته جلسات مشاوره داشتم. مشاور آلمانی بهطور کامل ذهن من را شستوشو داد و من کاملا شستوشوی مغزی شدم. آنجا بود که فهمیدم اگر به کسی آسیب زدم حتما باید او را بکشم چون اگر نمیرد و زنده بماند من را اذیت میکند همانطور که پلیس آلمانی من را اذیت کرد.
متهم گفت: من مدتی در آلمان بهخاطر جرمی که مرتکب شده بودم زندانی شدم و بعد هم که آزاد شدم من را دیپورت کردند و به ایران فرستادند و من از همان زمان در ایران پیش پدرم زندگی میکنم. پدرم من را چندباری دکتر برد ولی میدانم بیمار نیستم و حالم خوب است.
این در حالی است که پدر متهم مدعی شد پسرش تحت نظر روانپزشک است و دچار اختلال شخصیت است. او گفت: به دلیل مشکلی که پسرم داشت او را از آلمان دیپورت کردند. او حتی نمیتواند درس بخواند و فقط در حدی که بتواند بخواند و بنویسد بلد است. من سعی کردم او را در ایران به مدرسه بفرستم اما بهخاطر مشکلاتی که بیماری برایش درست کرده است امکان اینکه بتواند درس بخواند، وجود نداشت. در آلمان هم با اینکه سالهای زیادی در کنار مادرش زندگی کرد اما نتوانست آلمانی یاد بگیرد. من هر ماه پسرم را نزد روانپزشک میبرم و دارو برایش میگیرم. او در خانه هم فردی خشن است و فقط من میتوانم کارهایی را که میکند، تحمل کنم و رفتارهای پرخاشگرانه زیادی دارد. او در آلمان به خاطر اینکه مردم را کتک میزد اخراج شد. پزشکی قانونی هم مشکل روانی پسرم را تشخیص داده است و من خواستار آزادی او هستم تا بتوانم درمانش کنم.
با این حال با توجه به اینکه پزشکی قانونی متهم را مسئول اعمال خودش تشخیص داده بود کیفرخواست علیه متهم صادر شد و پرونده وی بهزودی مورد بررسی قرار میگیرد، این در حالی است که اولیای دم خواستار صدور حکم قصاص شدهاند.