بطلمیوس، پدر جغرافیای یونان، نام «آرپفانا» و «آپفادانا» را برای آبادان به کار میبرد. واژه «عَبّادان»، که در دورههای اخیر به آبادان استناد میشد، معرّب همان واژه بوده است. آبادان در ۵۳ کیلومتری خلیج فارس قرار دارد. در قبل از انقلاب پرجمعیتترین شهر استان خوزستان بوده و اگرچه اهواز مرکز استان بود؛ اما آبادان مرکز اقتصادی استان بود. بعدها با کشف نفت در خوزستان پالایشگاه آبادان در سال ۱۲۸۷ برای تصفیه نفتی که در مسجدسلیمان کشف شده بود، تأسیس شد و در قبل از انقلاب با ظرفیت تولیدی ۶۰۰ هزار بشکه نفت بزرگترین پالایشگاه جهان به شمار میرفت.
درحالحاضر پالایشگاه آبادان ۴۰۰ هزار بشکه نفت تصفیه تولید میکند که کماکان بزرگترین پالایشگاه کشور محسوب میشود. در سال ۱۳۴۳ نیز اولین شرکت پتروشیمی در آبادان ساخته شد. قبل از جنگ به علت امکانات فراوان اقتصادی و محیط فرهنگی آن به «پاریس خاورمیانه» معروف بوده است. دبیرستان رازی آبادان شانه به شانه دبیرستان رازی تهران بود. با این تفاوت که رازی تهران براساس سلیقه فرانسوی و رازی آبادان به سبک انگلیسی ساخته شده بود. آبادان تنها شهر چندفرهنگی مختلط و ترکیبی از اقوام مختلف ایرانی از لر، ترک، بوشهری، دوانی، عرب، اصفهانی و شیرازی بود که بعد از کشف نفت برای ساخت پالایشگاه به آنجا مهاجرت کرده بودند.
رشد و توسعه شهری در آن دوران باعث شده بود آبادان مأمن و محل سکونت ورزشکاران، هنرمندان و سیاسیون بسیاری ازجمله ناصر تقوایی، امیر نادری، خسرو شکیبایی، نجف دریابندری، صفدر نقیزاده، محمدعلی صفریان، مجید پیرزاد، بهزاد امیریدوان، بهنام امیریدوان، منوچهر آتشی، نسیم خاکسار، فیروزه جزایری، زویا پیرزاد، پرویز دهداری، حمید جاسمیان، منوچهر سالیا، غلامحسین و پرویز مظلومی، احمدرضا عابدزاده، حمید فرخنژاد، مهدی هاشمینسب، حسین نسیمناصری، پرویز مظلومی، علیرضا عزیزی، مجید توفیق، سروش نگهبان، حمید برمکی، منوچهر سالیا، عبدالرضا قاسمپور و سیروس مقدم باشد. شهری با دارابودن ۲۸ سینما و ۱۳ باشگاه که بعد از تهران در ردیف دوم قرار داشت و ما آبادانیها برخلاف سایر شهرستانیها هیچگاه در مقابل تهران خود را نباختیم؛ بلکه به طنز مدعی بودیم تهران حومه آبادان است؛ درحالیکه با عملکرد بیکفایت مسئولان شهر مدتهاست با مشکل آب آشامیدنی و فاضلاب مواجه هستیم؛ آنهم در شهری که در گرمای ۴۵ درجه در تابستان تفریحگاه ایرانیان در ایام نوروز و بازار خرید اجناس خارجی قبل از انقلاب بود. بازار کویتیها بهعنوان مرکز خرید لوکسترین البسه خارجی در منطقه به شمار میرفت و آرزوی شیوخ کویتی (که در آن روزگار گل سرسبد کشورهای حاشیه خلیج فارس بود) مسافرت به آبادان بود. شهری که شبکه آبرسانی مناطق نفتی از دو مجرای جداگانه آب شط (برای مصارف باغ و دستشویی) و آب شیرین برای آشامیدن برخوردار و شبکه فاضلاب آکو در آن استقرار یافته بود.
آبادان مهد فرهنگ و ورزش و مهارتهای انسانی و ظهور پدیده ثروت انسانی به نام «نفت گران» و کارگران پروژهای بود که دارای مهارتهای بینالمللی فنی بودند و از هندوستان تا آفریقای جنوبی در پروژههای نفتی مشغول کار بودند و عموم پالایشگاهها و پتروشیمیهایی که قبل و بعد از انقلاب ساخته شدهاند، به دست توانای همان نسل بوده است. آبادان تجسم آمال و آرزوی دانشآموختگانی بود که به امید استخدام در شرکت نفت و پالایشگاه به کار و درس چسبیده بودند و به این جهت شهر آبادان دارای کمترین آمار فساد اجتماعی بود. نخلستانهای بریم و دیری فارم و شطیط در شهریور پر از سبدهای خرما، چمری و خارک بود و در فصل بهار منازل نفتی پر از گل و شکوفه. ما آبادانیها تا بعد از انقلاب اسم دوبی را نشنیده بودیم؛ چون هم همجوار آبادان نبود و هم آبادانیها خود را با پیشرفتهترین شهرهای صنعتی مقایسه میکردند و آن روزگار دوبی خرابهای بیش نبود. اگرچه تقسیمبندی طبقاتی محض در مناطق نفتی حاکم بود؛ اما ورود به طبقات بهسادگی امکانپذیر بود. دانشکده نفت آبادان که خشت بنای آن از همان سال ۱۲۸۸ گذاشته شده بود، بهعنوان نماد دانش خاورمیانه در سطح بینالمللی شناخته شده بود و عموما رؤسا و مدیران ارشد نفت از این دانشگاه تأمین میشدند. در این دانشکده استادانی مانند آقایان هارلیسون «بعدها وزیر انرژی» انگلستان و هالیدی «نویسنده کتاب معروف فیزیک هالیدی» تدریس میکردند.
آبادان تنها شهر ایران بود که در آب آشامیدنی آن به علت تصفیه آب شط ماده فلوراید که در خمیردندان به کار میرفت، استفاده میشد تا مزه آب را تلطیف کند و اینک با کمال تأسف مدتهاست آب و فاضلاب شهر یکی شده و بیکاری و اعتیاد در شهری که اولین پالایشگاه و پتروشیمی کشور در آن وجود داشت، موج میزند.
راستی ما را چه میشود؟! جایگزین دکتر نراقی و عقیقی و مهندس لطیف رمضاننیا اسطورههای آموزش و پرورش و مهندسی چه کسانی شدهاند؟! غصه آبادان را به چه کسی بگویم که مراکز آموزشی آن در بهترین نقاط شهر به همت شرکت نفت تأسیس شده و دبیرستانها عموما دارای کتابخانه، زمین ورزشی، زمین پرش سهگام و پارکینگهای مخصوص دوچرخه بودند. شهری که روزگاری دروازه اصلی پالایشگاه (مینگیت) شاهد ورود و خروج ۱۳ هزار نفر کارگر بود و ناقوس پالایشگاه (فیدوس) نقش خروس وقتگاهی شهر را داشت. آن روزگار یکی از سینماهای خوب شهر متروپل نام داشت که زمین آن با رانت و امتیاز در اختیار نوکیسهای که جنگ را ندیده بود، قرار گرفت تا برج متروپل را بر سر مردم آوار کند؟! کجایند مسئولان که مقایسه کنند ساختمان ۸۰ساله سینما تاج و دانشکده نفت را که با وجود بمباران و صدمات سنگین هنوز استوار و پابرجا هستند و ساختمان متروپل با تکانهای به باد فنا رفت. ریزش دیوار و برج میتواند در هر کشوری صورت گیرد؛ اما در کدام کشور میتوان برجی را ساخت که رئیس سازمان نظام مهندسی آن به شهردار وقت و نمایندگان مجلس شهر نامه رسمی نوشته باشد و اعلام کند این ساختوساز بیضابطه با جان مردم بازی میکند؛ ولی قدرت باند عبدالباقی آنچنان باشد که حتی در صبحگاه حادثه هم که کارگران چندین بار به او تلفن کرده و لرزش ساختمان را یادآور شده بودند، بگوید شما توهم برتان داشته است؟! اینک موسم حمایت از مردمی است که در طول دهه جنگ همه مصیبتها را به جان خریدند و پالایشگاه تا آخرین روز جنگ از نفس نیفتاد تا جبهه را تأمین مالی کند. به خود بیاییم و آب در لانه مورچگانی که به جان ستون اقتصاد کشور افتادهاند، رها کنیم. با مردن یا فرار عبدالباقی، سایر عبدالباقیها میمانند؛ مگر آنکه سیستم پاسخگویی و حسابدهی در این مصیبت خاص بتواند به دادخواست واقعی شهروندان که همانا برخورد و محاکمه همه مسئولان استان و شهر است که یکصدا وقت و بیوقت با مراسمهای کذایی، کارآفرین فاسد رانتخواری را وجهالمصالحه رشوه و حق حساب قرار داده و به هر نحو با حمایت از فساد عبدالباقی در صدور مجوز و عدم نظارت عامدانه بر ساخت برج برآمدهاند، پاسخ دهد. بدونشک آب رفته به جوی بازنمیگردد و دیوار اعتماد شهروندان به مسئولان آنچنان فروریخته که اگر جسد عبدالباقی را در ملأعام به تماشا بگذارید، ملت میپندارند که توهم است؛ بنابراین راهی مگر برخورد سریع با عاملان حادثه وجود ندارد. برای یک بار هم که شده اجازه ندهید خود مردم دستمایه سوءاستفاده کسانی شوند که خود در این فساد شریک بودهاند.