کد خبر: ۷۹۴۷۰
تاریخ انتشار : ۱۸ شهريور ۱۳۸۷ - ۱۲:۰۱

جلال آل قلم

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: جلال آل احمد، در یازدهم آذر ماه 1302 شمسی، در تهران و در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد. پدرش سید احمد طالقانی، از روحانیان برجسته زمان خویش و مورد توجه علمای بزرگی چون آیت الله بروجردی، امام خمینی (ره) و آیت الله مرعشی نجفی بود.

 جلال، پس از دوره دبستان، برای آموختن زبان و ادبیات عرب به مدرسه خان مروی فرستاده شد و ضمن تحصیل ادبیات عرب، در دوره شبانه دبیرستان دارالفنون به تحصیل ادامه داد. او بعد از پایان دوره دبیرستان، در دانشگاه ادبیات تهران مشغول به تحصیل شد و در سال 1329، با خانم سیمین دانشور که از بانوان اهل قلم بود، ازدواج کرد.

جلال آل احمد از سال های جوانی تا پایان عمر کوتاهش، همواره در یک تکامل تدریجی فکری سیر میکرد و مانند رودی جاری، شکل ثابتی نداشت. او روشن فکری متعهد، نویسنده ای آگاه و مبارزی جسور در جامعه ای زیر سلطه، در روزهای خاموش و در میان مردمی ناآگاه بود که با قلمی شیوا و نثری گیرا و اندیشه ای روشن و قاطع، با فرهنگی آشنا، صداقتی کم نظیر، رویّه ای مردمی و با تکیه به غنای فرهنگی شرق و آشنا به فرهنگ غرب، درگیری های این فرهنگ را با جامعه تحت استیلا به روشنی نشان داد. هیچ مسأله با اهمیتی را نمی توان ذکر کرد که برای جامعه و دنیای زمان او مطرح شده باشد و آل احمد در مورد آن داوری پرشور، شجاعانه و انسانی نکرده باشد. کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» گزارش کاملی است از زندگی جلال که سیمای فکری اش را به روشنی می توان دید.

مذهب از مهم ترین دغدغه های فکری آل احمد است و او در خصوص آن نوساناتی در زندگی خویش دارد. جلال، دوران کودکی و نوجوانی را در محیط مذهبی و روحانی خانواده سپری کرد و در آغاز جوانی، سخت پای بند مذهب بود و حتی از مستحبات هم غفلت نمیکرد. در سال 1322 در مقطعی بحرانی از زندگی، رابطه اش را با مذهب قطع و بعد از آشنایی با عالمان بزرگی چون حضرت امام خمینی (ره) گرایش خاصی به روحانیت پیدا کرد.

جلال آل احمد در سال 1343 برای سفر حج به مكه رفت.پيش از اين سفر در ملاقاتی كه با امام خمينی داشت با وی آشنا شده بود و كتاب غرب زدگی مورد توجه امام خمينی قرار گرفته بود.

آل احمد از سفر حج نامه ای برای امام ارسال كرد كه بعدها ساواک اين نامه را در منزل امام خمينی پيدا كرد.جلال آل احمد در اين نامه به شخص امام خمينی اظهار اردت كرده بود. 

متن نامه او به امام خمينی ره: 
« «مكه روز- شنبه31 فروردین 1343- 8 ذی حجه 1383»
آیت اللها! وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظر الپرواز(!) بودند به سمت بیت الله، این است كه فرصت دست بوسی مجدد نشد. اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده كه دیدم اگر آنها را وسیله ای كنم برای عرض سلامی بد نیست. اول اینكه مردی شیعه‌ی جعفری را دیدم از اهالی احساء - جنوب غربی خلیج فارس، حوالی كویت و ظهران - می‌گفت 80 درصد اهالی احساء و ضوف و قطیف شیعه اند و از اخبار آن واقعه مولمه پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد كه اگر كسی از حضرات روحانیون به آن سمتها گسیل بشود هم جا دارد و هم محاسن فراوان. دیگر این كه در این شهر شایع است كه قرار بوده آیت الله حكیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته كه سعودیها دو تایش را پذیرفته اند و سومی را نه. دوتایی را كه پذیرفته اند داشتن محرابی برای شیعیان در بیت الله و تجدید بنای مقابر بقیع واما سوم كه نپذیرفته اند حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این جهت حضرت ایشان خود نیامده اند و هیأتی را فرستاده اند گویا به ریاست پسر خود. خواستم این دو خبر را داده باشم. دیگر این كه گویا فقط دو سال است كه به شیعیان در این ولایت حق تدریس و تعلیم داده اند، پیش از آن حق نداشته اند. دیگر این كه " غرب زدگی" را در تهران قصد تجدید چاپ كرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش كردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما. دیگر اینكه طرح دیگری در دست داشتم كه تمام شد و آمدم، درباره‌ی نقش روشنفكران میان روحانیت و سلطنت. و توضیح اینكه چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفته اند و نمی بایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم كرد و به حضرتتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می كنم نشان داده باشم.مقماتش در غرب زدگی ناقص چاپ اول آمده. دیگر اینكه امیدوارم موفق باشید. والسلام».
«همچنان كه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است كه از دستش بر آید. دیده شد كه گاهی اعلامیه‌ها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرات در می‌آید كه شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت" صدر" می‌داند و هم این جا می نویسم: تجریش آخر كوچه فردوسی. والسلام».

او در دهه آخر زندگی اش، با بازگشتی عمیق به مذهب، به دفاع از دین و دین داری پرداخت و دین را عامل نجات جامعه ایرانی قلمداد کرد. جلال آل احمد را بیش تر با غرب زدگی می شناسند، کتابی که هیچ گاه کهنه نمی شود و در هر عصر و دوره ای، برای خواننده اش ملموس و خواستنی است. او غرب زدگی را مهم ترین مسأله اجتماعی ایران می دانست و نخستین ریشه های غرب زدگی را روشن می ساخت. آل احمد وظایف فرهنگیان و دانشگاهیان را گوشزد میکرد و از تلخی ها و عوارض غرب زدگی سخن می گفت و پس از بررسی نمودهای غرب زدگی، به ارائه راه حل هایی برای رهایی از آن می پرداخت.

کتاب خسی در میقات (سفرنامه حج جلال) هم از لحاظ سبک نگارش و هم از لحاظ درون مایه، مهم تر از سفرنامه های دیگر آل احمد است. این کتاب، سفرنامه ساده ای نیست که فقط از مناسک حج سخن بگوید؛ بلکه تأملاتی است درباره سرنوشت مسلمانان جهان اسلام و مقابله شرق و غرب، اسلام و مسیحیت و جهان صنعتی و جهان سوم. جلال خواننده را در سفر درونی و برونی با خود همراه می کند و درباره خود نیز تأملاتی دارد. او که مدتی از آیین پدری دور مانده بود، در این کتاب با برگشتی عمیق به سوی آن روی آورده است.


خسی در میقات، سفر به ولایت عزرائیل، سفر روس، سفر آمریکا، سفرنامه های جلال است و سه کتاب اوزان، تات نشین های بلوک زهرا و دۥرّ یتیم خلیج یا جزیره خارک هم سفرنامه است، هم تحقیق اجتماعی و هم مطالعه زبان شناسی و آداب قومی.

نثر آل احمد، بزرگ ترین جنبه فرهنگی ادبی و همچنین بهترین سلاح اوست. نثر، بازتابی از ویژگی های جلال، پر جوش، مردمی و استوار، گزیده گو، صریح و تیزبین. نثر او آمیزه ای است از کلام ادبی و سنتی و زبان مردم امروز. بی گمان جلال در نثر، پایه گذار یا توسعه دهنده سبکی ادبی است؛ سبکی که بر خلاف سادگی اش، مشکل و ظریف است و تا زمانی که ظرافت های ان به خوبی درک و رعایت نشود، قلم زنی در آن، نوعی تقلید بیجاست.


جلال آل احمد، در غروب هفدهم شهریور 1348، در اسالم گیلان در بین مردمی که دوستشان داشت، از دنیا رفت و در امامزاده عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد. بر دیواری که جلال در پای آن آرمیده، فقط این جمله نوشته شده است:
«آرامگاه ابدی جلال آل احمد، مردی که در میقات خسی و در ادبیات کسی بود؛ همو که جلال آل قلم بود».

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین