مهرداد خدیر نوشت: مدیرکل دفتر موسیقی صدا و سیما اعلام یا افشا کرده «مهران مدیری تنها یک روز پیش از صحبتهای نالانش در واکنش به فوت مهسا امینی مبنی بر عدم پخش برنامه دورهمی، ۳۰ میلیارد تومان از صداوسیما دستمزد دریافت کرده است.»
علیرضا قزوه که بیشتر به شاعری شهرت دارد تا موسیقی (در ادامۀ سنت سپردن مدیریت موسیقی در رادیو و تلویزیون به یک شاعر که با هوشنگ ابتهاج در رژیم شاه شروع شد و بعد از انقلاب با علی معلم دامغانی ادامه یافت) اکنون رییس بخش موسیقی صدا و سیماست و در توییتی نوشته است: «آخرین دریافتی آقای برره یک روز قبل نطق تاریخیاش، سی میلیارد تومان از صدا و سیما بوده؛ بعضیها از روی شکمسیری چه نطقهایی میکنند.»
او در توئیت دیگری هم نوشته است: «طرف آن قدر از همین صدا و سیما خورده که افعی شده حالا درآمده که من با صدا و سیما همکاری نمیکنم. تو گوشت و پوست و استخوانت از صدا و سیماست. اگه صدا و سیما نبود تو الان در برره پایین باید نخود میخوردی و بز میچراندی.»
میدانیم که مناقشه بر سر ان است که این کمدین/شومن/بازیگر در پی درگذشت مهسا امینی در بازداشتگاه گشت ارشادخواستار لغو پخش دورهمی از تلویزیون شده است.
با فرض صحت عدد و رقمی که آقای قزوه گفته چند پرسش قابل طرح است:
۱. اگر مهران مدیری چنین موضعی نگرفته بود هم آیا باز هم این عدد و رقم مطرح میشد؟ مثلا اگر میگفت "از مرگ مهسا ناراحت نشدم و گشت ارشاد باید ادامه یابد و چند تا هم روبه روی برج محل اقامت من بگذارند و همسایههای مرا هم بیندازند توی ون. "
دربارۀ عدد نجومی هم اگر مطابق قرارداد با صدا و سیمای متبوع و مطبوع شاعر گرانمایه دریافت کرده پرداخت کننده باید مورد نقد و اعتراض قرار گیرد و چه بسا افشای آن قابل پیگرد باشد. اگر هم غیرقانونی و زیاده از حد بوده به طریق اولی میتوان پرسید چرا پرداخت کردهاند و چرا بر سازمان خرده نمیگیرد؟ چون منحصر به آقای مدیری که نیست. اگر مطابق نظر مدیران صدا و سیما حرف بزند هر چه دریافت کند حق اوست و اگر نه، نه؟
۲. آقای قزوه مشخص نکرده این عدد را مهران مدیری دریافت کرده یا تهیه کننده یا بابت اجرا از تهیه کننده؟ اگر خود او دریافت کرده و تهیهکننده بوده چرا دیگری به عنوان تهیه کننده توضیح داده؟ اگر خود او به عنوان دستمزد از تهیه کننده گرفته به قزوه چه ربطی دارد؟
۳. اگر فلان مبلغ گرفته باشد و بیش از آن با آگهی تولید درآمد کرده باشد و مالیات آن را هم پرداخته باشند چه تفاوتی با برنامههای دیگر دارد و چرا به این ایراد میگیرد و به بقیه نه؟
۴. مهران مدیری یک شومن/ کمدین است و بعد از انقلاب تنها یک نفر شومن/کمدین مانند او داشتهایم: مرحوم منوچهر نوذری. (نام شومن/ کمدین مشهور پیش از انقلاب را هم به دلیل روشن نمیآورم)؛ بنابراین مدیری را باید در این ژانر و به نسبت تعدادشان سنجید. طبیعی است که اگر دنبال پول نبود و به صرف هنر میاندیشید همچنان در رادیو باید قصه شب میخواند و نمایش رادیویی اجرا میکرد و حقوق بخور و نمیری میگرفت و معلوم است که به خاطر پول وارد این فضا شد. اما آیا مسیر طنز ایران را تغییر نداد؟ یادمان رفته قبل از او یگانه ژانر، کمدی عبدلی و اوستا بود؟! اگر هم بیش از حد دریافت کرده از صدا و سیما باید اننقاد کرد.
علیاصغر پورمحمدی رییس پیشین شبکه سه که گاه از رییس صدا و سیما بیشتر نفوذ داشت برای جلب مخاطب به فرمول مجری و برنامهساز محبوب باور داشت و به همین خاطر به مهران مدیری، عادل فردوسیپور، مهران غفوریان، رضا رشیدپور و در شبکه دیگر رامبد جوان میدان دادند تا در ساعات پربیننده مخاطب داشته باشند نه مثل حالا که خیال میکنند تلویزیون را با برنامههای شعاری و ارزشی پر کردهاند، اما عملا به ایران اینترنشنال و بیبیسی فارسی سوق دادند یا اصلا خاموش کردند و نشستند پای سریالهای شبکه نمایش خانگی.
۵. سؤال کلیدی این است در سال ۸۲ وقتی به سفارش تن داد و در جریان تحصن مجلس ششم یک قطعه در هجو آنان ساخت مهران مدیری خوب بود و حالا بد شده؟ البته روال مدیری این است به یک خواست تن میدهد تا به بیشتر از آن ندهد.
پس مشکل آقایان در این نیست که چقدر میگیرد. این است که چه میگوید. از یاد نبردهایم بعد از سیل نوروزی ناگهان از او دعوت شد دورهمی فوقالعاده بسازد و به دولت روحانی طعنه بزند، اما زیادهروی کرد و کل مقامات شلوار بالازده در آب را نقد کرد و طبعا ادامه نیافت، چون قرار فقط مقامات دولت روحانی بود. خود او بعدتر توضیح داد ضد روحانی نیست، اما سراغ غیر دولنیها برود اجازه نمیدهند. از ۱۴۰۰ به این طرف البته دولتیها هم مقدس شدهاند، چون از همان نهادها وارد دولت شده اند و جای ابهام داشت که میخواهد به کی گیر بدهد.
۶. در این که مهران مدیری آدم زرنگی است البته شکی نیست. پولی که بابت کار فرهنگی میگیرد هم با درآمد دیگر تولید کنندگان محتوای فرهنگی و هنری مطلقا قابل قیاس نیست. اما بهتر است بگوییم رند است. در این مملکت اصلا اگر رند نباشی کلاهات پس معرکه است. حالا هم رندی کرده، چون اگر دورهمی جدید را تلویزیون پخش نکند در واقع به خواست او تن دادهاند. به عبارت دیگر پول دادهاند و در جدول برنامهها هم پیشبینی شده و نسبت به آگهیهای دریافتی هم متعهدند و اگر هم پخش کنند عملا باز او را تبلیغ کردهاند و با این رندی صدا و سیما را در مخمصه قرار داده، چون هم چوب را خوردهاند و هم پیاز را. همان سازمانی که دیگران را به هیچ میانگارد و زمین و زمان را تحقیر میکند و ۵۰ شبکه دارد تا ثابت کند همه بدند و فقط ما خوبیم حالا احساس تحقیر میکند. ضمن اینکه در این فضا امکان ادامه همکاری هم نبوده و صدا و سیما هم که مدام نمیتواند عزاداری پخش کند و این همه شبکه به خوراک و به جلب مخاطب نیاز دارد و به جای مدیری یکی مثل میثاقی را هم نمیتوانند بتراشند.
۷. قرارداد مدیری با صدا و سیما به علیرضا قزوه و بخش موسیقی چه ربطی دارد؟ نکند ایشان سخنگوی سازمان هم هستند؟ وقتی روابط عمومی سکوت کرده به او چه ارتباطی دارد؟
۸. با این روحیه و چنین ادبیات سخیفی دل آدم به حال هنرمندانی که میخواهند با جناب قزوه همکاری کنند نیز میسوزد. چون وقتی در علن این واژهها را به کار میبرد در خفا چه میگوید؟
۹. آقای قزوه گفته اگر صدا و سیما نبود مدیری باید در همان برره بز میچراند. برره، اما مخلوق خود اوست و وجود خارجی ندارد. باز خوشا به حال او که در جایی که خود آفریده باید روزگار بگذراند، اما اگر صدا و سیما نبود دیگرانی که بیرون این سازمان هنری ندارند یا قبلا داشتند و حالا خشک شده و اسیر مناسبات اداری و میز شان شدهاند چه میکردند؟
۱۰. هر از گاهی دور شدن از صدا و سیما برای هنرمندان لازم است. چون زیاد ماندن در آن استعدادشان را زایل میکند و آنان را گرفتار مناسبات پیچیده مالی و ایدیولوژیک میسازد و نزد در و همسایه باید پاسخ گوی عملکرد دیگران باشند و به لحاظ هنری هم از اظهار خود واقعی شان بازمیدارد و به خاطر همین زیاد که میمانند همه شبیه به هم میشوند.
جملات نقل شده از علیرضا قزوه در مقام مدیر کل صدا و سیما با آن واژگان زشت را مقایسه کنید با زمانی که شاعر مستقلی بود و چنین شعری سرود:
در وجود خویش نالیدم چو برّی بیقرار
گفتمای باران که میکوبی به طبلِ بادها
هین بکوب، اما به آن عاشقترین عاشق بگو
زندهای ای زندهتر از زندگی در یادها
سخت گمناماید، اماای شقایقسیرتان
کیسه میدوزند با نام شما شیادها
با شما هستم که فردا کاسۀ سرهایتان
خشت میگردد برای عافیتآبادها