کد خبر: ۸۰۰۷
تاریخ انتشار : ۰۴ مرداد ۱۳۸۴ - ۱۱:۱۱
گفتگو با کارگردان جوان سینمای ایران

نیکی کریمی و یک شب

آفتاب‌‌نیوز : فيلم يک شب داستان دختری است که بخاطر مادرش که با مردی قرار ملاقات دارد و نمی خواهد کس ديگری در خانه باشد، مجبور شده است شب را بيرون از خانه بگذراند.

دختر که دوستش را پيدا نمی کند که به منزل او برود، سرگردان در خيابان های تهران، شهری که گويی خواب ندارد، سه بار سوار اتومبيل سه مرد می شود که پيشنهاد می کنند او را به مقصد برسانند. در اين سوار و پياده شدن ها و در گفتگوهايی که در خلوت درون اتوموبيل ميان دختر و مردها می گذرد و با آنچه که در حاشيه اتفاق می افتد، فيلمساز از بسياری مفاسد اجتماعی پرده برمی دارد.

از فريبکاری ها، فساد مالی، پارتی بازی، نوکيسگی، خيانت های خانوادگی و رذالت ها و پستی ها و خشونت ها.

سه نفری که دختر با آنها بر خورد می کند، يک تاجر بازار، يک دکتر تحصيل کرده آمريکا و يک به روشنفکر هستند.

نيکی کريمی درباره انتخاب شخصيت های فيلمش گفت: "همراه يکی از دوستانم حدود چهار ماه به خيابان های تهران می رفتيم. دوست من با يک ضبط صوت کوچک سوار اتوبوس آقايان می شد و من هم برای اينکه خطری به وجود نيايد پشت سر آنها رانندگی می کردم. بعدا گفتگو های آنها را پياده می کرديم."

خانم کريمی افزود: "ما فهميديم در جامعه فعلی ايران بسياری از مردان زن دار، يک زندگی دوگانه دارند و معمولا يک آپارتمان [اضافی]. در چهار ماهی که تحقيق می کرديم، نود درصد کسانی که بعد از هفت بعد از ظهر از سرکارشان برمی گشتند، پيشنهاد هايی به دوست من می دادند که واقعا برای ما عجيب بود."

در پاسخ سئوال من که آيا اين سه شخصيت، مشخص ترين آدم های امروز ايران هستند، نيکی کريمی گفت: "من تصميم داشتم که مرد اول يک بازاری باشد که زندگی دوگانه ای دارد. اصلا نمی داند که چه می خواهد. در نهايت شايد از همه غمگين تر و تنها تر است، چون همه زندگی اش مصنوعی است."

"مرد دوم تحصيل کرده است که سعی می کند خود را آدم خيلی خوبی نشان دهد. مثلا می گويد که من ديگر به خيلی از چيزها اعتقادی ندارم و چون عشق از دست رفته ای دارم بنابراين عشق را در درون خودم و حتی در همين لحظه پيدا می کنم. ولی، صدای تلفن همراه او را می شنويم و بعدا که صدای تلفن تکرار می شود می فهميم که اصلا اين آدم زن دارد و تمام چيزهايی که می گويد دروغ است و فقط می خواهد اين دختر را فريب دهد."

"و مرد آخر روشنفکری است که دم از دموکراسی و آزادی و برابری زن و مرد می زند و اين شعارها را می دهد و حتی سعی می کند همين گونه زندگی کند، اما وقتی زنش عاشق يک مرد ديگر می شود اين را نمی تواند تحمل کند و زن را می کشد. يعنی در حقيقت آزادی و دموکراسی را از او می گيرد."

شخصيت های سه گانه فيلم به خوبی پرورده شده اند و در فيلمنامه ای که نوشته نيکی کريمی و کامبوزيا پرتوی است گفتگو ها مناسب با شخصيت های فيلم و بسيار روان است.

کار حسين جعفريان به عنوان مدير فيلمبرداری، استادانه و درخشان است و برای فيلمی که تمام صحنه های آن در شب و اکثرا در حين رانندگی فيلمبرداری شده، می توان فهميد که چه مقدار نيرو و به پشتوانه چه مقدار تجربه صرف آن شده است.

صحنه پايانی فيلم که سپيده می زند و تهران را در دوردست می بينيم که دارد روزی ديگر را آغاز می کند از صحنه های بياد ماندنی سينمای ايران خواهد بود. و مرد روشنفکر دارد زندگی اش را برای دختر تعريف می کند: "ديروز صبح وقتی اومد خونه من نشسته بودم تو اتاق. بهش گفتم کجا بودی که گفت پيش مرجان. گفتم به من نگاه کن. نمی تونست به من نگاه کنه. بعد يک دفعه گفت پيش محمود. پيش محمود فهميدی؟ من دوستش دارم. بيچاره شده بودم. نمی دانستم چکار کنم. خواستم يک جوری حاليش بکنم که بخشيدمش. رفتم طرفش بغلش کنم. منو زد کنار و شروع کرد به بد و بيراه گفتن... ديگه نفهميدم دارم چکار می کنم...همينطور از ديروز دارم تو شهر می چرخم. همه چيز از اول زندگيم اومده جلو چشمم...من ديروز کشتمش. الان اينجاست. پشت ماشينه. پيچيدمش تو يک پتو. گذاشتمش پشت ماشين."

گفتنی است که از ميان تقريبا 35 فيلمی که امسال از طرف نهادهای دولتی و موسسات فيلمسازی ايران به جشنواره کن عرضه شد، مسئولان جشنواره فقط فيلم يک شب را پذيرفتند، در حاليکه جشنواره فجر تهران که سه ماه پيش برگزار شد فيلم را رد کرد و برای تهيه کننده آن پس فرستاد.

ماجرا را نيکی کريمی اينگونه تعريف کرد: " وقتی ميکس فيلم تمام شد، به موقع آن را به دفتر جشنواره [ فيلم فجر] فرستاديم. آنجا يک شورا دارند که فيلم ها را انتخاب می کنند. بعد به ما زنگ زدند و گفتند فيلم رد شد و ما گفتيم چرا؟ گفتند توضيحی وجود ندارد. فيلم رد شده است."
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین