آذر ماه امسال اولین خبرها از مسمومیت دانش آموزان در مدارس دخترانه شهر قم به گوش رسید، ولی از آنجایی که گستردگی آن زیاد نبود، شاید خیلی افراد آن را جدی نگرفتند. اما حالا پس از گذشت حدود چهار ماه، نه تنها این قضیه در مدارس قم امتداد پیدا کرده، بلکه به شهرهای دیگر از جمله بروجرد و تهران نیز کشیده شده است.
برای اطلاع از عوارض این مسمومیتها بر سیستم جسمانی دانش آموزان، با مادر یکی از دانش آموزان دبیرستانی قم (از دبیرستان و مدرسه راهنمایی ملاصدرا قم) گفت و گویی داشتیم.
مادر این دانش آموز قمی این چنین گفت:
دختر خانم شما یکی از دانش آموزان دبیرستانهای قم است که ظاهرا دو نوبت به خاطر مسمومیت در مدرسه در بیمارستان بستری شده است. ماجرای این مسمومیتها و عوارضی که برای دختر شما داشته چیست؟
اولین بار که مسموم شدند، مدرسه به ما اطلاع ندادند و همکلاسی هایش از خانوادههای دیگر که بر حسب اتفاق آنجا بودند گوشی گرفته و تماس گرفتند؛ من خودم را به مدرسه رساندم و دیدم همه بچهها کف حیاط نشسته اند و مثل اینکه یک ساعت قبل هم به اورژانس زنگ زده اند و آمده گفته هیچ چیزی نیست و رفته است. دوباره که بچهها خیلی حالشان بد بوده و با تپش قلب و چشمان سرخ، عجیب زمین افتاده بودند و مشخص بود که بدنشان جان ندارد؛ و خودشان میگفتند بدنشان لمس شده بود.
سری دوم که اورژانس آمد، یکی از دبیران میگفت چیزی شان نیست و دارند تلقین میکنند. وقتی من رسیدم، بچههای همکلاسی دیگرشان که حالشان خوب بود، گریه میکردند و میگفتند دخترت کف بالا میآورد. بعد اورژانس آمد و به بیمارستان شهید بهشتی بردند. بعد یک سرم و دو آمپول به آنها زدند. بچههای دیگر حالشان خیلی بد بود و انگار جوّ روانی خیلی جالب نبود. با اینکه دخترم میگفت پاهایش جان ندارد، ولی وقتی دستش را روی شانه ام میانداخت، راه میرفت.
به زور او را به خانه آوردم؛ چون دکتر میگفت داروی خاصی ندارد و یک سرم و آمپول است و ما نمیتوانیم کاری برای آنها انجام بدهیم.
خودتان فرزندتان را از مدرسه به خانه آوردید؟
سری دوم اورژانس آمد، ولی انگار به مرور حالشان بدتر میشد. سری اول که گفته بود چیز خاصی نیست و رفته بود، انگار بعد از یک ساعت وضعیت بچهها بدتر شده بود؛ بهتر که نشده بود، به هم ریختهتر شده بودند. وقتی من آمدم اورژانس آنجا بود. دو تا ماشین پر کرد و من با ماشین خودم به بیمارستان رفتم و دیدم بچهها را بستری کرده اند. اکسیژن آنها افت کرده و جالب اینجا است که اکسیژن آنها ۸۰ بود.
انگار خودشان درمانش را میدانستند؛ یک سرم و دو آمپول تقویتی و یک ساعت اکسیژن. بعد از یک ساعت که برای آنها اکسیژن گذاشتند، اکسیژن دختر من بالای ۹۰ شد و دکتر گفت بالای ۹۰ دیگر مشکلی ندارد و کاری از دست ما بر نمیآید.
من دیدم یکی از بچهها از نیم تنه لمس شده بود و جیغ میزد. من دیدم خیلی بچه ترسیده و آرام او را به خانه آوردم، ولی تا دو سه روز راه رفتنش سخت بود. چند وقتی هم نگذاشتیم به مدرسه برود تا اینکه مدیرشان گفته بود باید بیایید و رضایتنامه کتبی بدهید که ما نمیگذاریم بچه ما به مدرسه بیاید، و یا اینکه بچه باید کلا به مدرسه بیاید. من به دخترم گفتم بهتر است بروی؛ چون آموزش مجازی به هیچ عنوان ندارند و عجیب بود که در دو سال کرونا آموزش و پرورش آموزش مجازی را سریع راه انداخت و یک ماه هم نشد که راه افتاد، ولی از آبان ماه این اتفاقات در قم دارد میافتد. من با معلم و مدیرشان صحبت کردم و گفتم حتی به صورت آفلاین یک سری از فیلمهای آماده که معلم میداند به درد بچهها میخورد را بگذارد و ما فقط دسترسی داشته باشیم؛ یا هر درسی که میدهد بگوید از کجا تا کجا و چه کار کنیم. ولی هیچ آموزشی در مجازی نداشتند و گفتند ما اصلا اجازه این کار را نداریم.
من به دخترم گفتم به مدرسه برود و همان موقع که رفته بود، دوباره مسمومیت شد. یعنی ساعت ۹ صبح بچهها را به بیمارستان بهشتی برده بودند و باز هم به ما اطلاع نداده بودند.
یعنی دختر شما هم جزو دانش آموزانی بوده که دو بار گرفتار این جریان شده است؟
بله؛ دو بار پشت هم مسمومیت در مدرسه آنها ایجاد شده است. حتی بار سوم هم ایجاد شده بود که خدا را شکر آن روز دختر من در مدرسه نبود.
میدانید هر بار چند نفر دچار مسمومیت شدند؟
دفعه اول که خود ما بودیم، ۵۰ دانش آموز از همان مدرسه آوردند؛ ولی، چون همان روز ترخیص میکردند، آمار بیرون نمیدادند. ولی سری دوم ۳۰ نفر بودند؛ کمتر بود. سری سوم هم، چون دانش آموزان خیلی کم رفته بودند، باز هم دو سه آمبولانس آنها را آورد و حداقل ۲۵ نفر میشدند که به بیمارستان آمدند.
از مدیر مدرسه نپرسیدید که چرا با من تماس نگرفته اید؟
اولین بار که رفتم، آنقدر صحنه بدی بود، زبانم بند آمد و نمیدانستم چه عکس العملی باید نشان بدهم. یک سری از خانوادهها ناراحتی و سروصدا میکردند و یکی از دبیران میگفت هیچ چیزی نیست و دارند تلقین میکنند. یکی از پدرها واقعا داشت خودش را میزد و میگفت اگر چیزی نیست چرا بچه من نمیتواند راه برود؟ چرا زمین افتاده؟ چرا بالا میآورد؟ من مانده بودم که چه زمانی این اتفاق افتاده و چطور شده و بعد که به خانه آوردم فهمیدم که یک سری اورژانس آمده و برگشته است؛ فکر میکردم همان که در مدرسه حالشان بد شده به ما اطلاع داده اند؛ که یکی از همکلاسی هایش گفت من از مادرها گوشی گرفته ام به شما زنگ زده ام.
سری دوم خود مدیرشان تماس گرفت. شاید دفعه اول مدیرشان هم دست و پایش را گم کرده بود، ولی سری دوم خود مدیر با ما تماس گرفت؛ البته بعد از اینکه در بیمارستان بودند. یعنی بعد از اینکه بستری شده بودند مدیر با ما تماس گرفت.
فکر میکنید دلیل خاصی دارد که خیلی از مدیران حاضر به مصاحبه و گفتگو نشدند؟
حس میکنم پشت اینها تهدیدی هست که وقتی دفعه دوم بچههای ما مسموم شده بودند، در بیمارستان به تک تک بچهها گفته بود حق ندارید اسم مدرسه را بیاورید. جالب است سری اول که مسموم شدند، جناب فرماندار به مدرسه تشریف آوردند و بازرسی کردند و دیدند که در مدرسه هیچ دانش آموزی نیست. یعنی از کل دانش آموزان که شاید ۵۰۰ نفر باشند؛ چهار نفر به مدرسه رفته بودند. یعنی واقعا حقش بود که کلاسها را مجازی کنند و عجیب است که این کار را نکردند.
اگر واقعا نگران بچههای ما هستند چرا کلاسها را مجازی نمیکنند؟ بچههای ما دو سال کرونا را مجازی درس خواندند و فکر نمیکنم با سه ماه مجازی درس خواندن مشکلی برای آنها پیش بیاید؛ چون واقعا امسال دیگر تمام شده و چیزی از آن باقی نمانده است.
در بیمارستانی که دختر من بستری بود یک دانش آموز دوازدهمی آنجا بود؛ مادرش میگفت دو ماه است که در مدرسه اینها را مسموم کرده اند و عین دو ماه داشت او را در بیمارستان میچرخاند. به علت اینکه پدرم دیالیز میکرد، من از کراتین خبر دارم. پرستار به مادرش گفت یک خرده کراتینش بالا است. همین را که گفت، من واقعا ترسیدم که تأثیر مستقیم روی کلیه یا قلب دارد؟ چه اتفاقی برای آنها میافتد؟ گفتم چرا کراتین؟ پرستار به من پرخاش کرد که چرا اینجا ایستادهای و داری گوش میکنی؟ مگر من راجع به مریض شما صحبت میکنم؟ چون همه دانش آموزان یک نوع مسموم شده بودند، ممکن بود عوارضش روی بچه من هم باشد؛ اصلا همه اینها بچههای ما هستند و فرقی نمیکند؛ من واقعا نگران شدم که چرا به کلیه آسیب بزند و جوابی به آن ندادند.
آن دختر اصلا شرایط خوبی نداشت. مادرش میگفت اول پاهایش لمس بود و زیر پاهایش خالی میشد و بعد مدتی از گردن به پایین لمس شده و خیلی نمیتوانست گردنش را کنترل کند و یک موقعهایی حالت تشنج به او دست میداد. چون اولین بار بود این حال را میدیدم، خیلی جا خوردم و مادرش گفت این بهترین حالتش است؛ یعنی میگفت تهران برده ایم و به خاطر حالش او را قبول نکرده اند.
دانش آموزی که در قم فوت کرده، میگویند به خاطر عفونت و آنفلوآنزا داشته است. اولا از آبان ماه در مدارس قم این مسمومیتها هست. دختر خودم دست و پایش یخ زده بود. یعنی دو تا پتو روی او انداخته بودند، ولی انگار دستها و پاهایش را داخل یخچال گذاشته ای؛ خیلی وحشتناک بود. بعد صوتی را گوش دادم که میگفت به علت اینکه تأثیرمستقیم روی قلب دارد، باعث میشود که قلب خونرسانی نکند و دست و پا یخ میزند. البته بعد از اینکه بچه ام را مرخص کردیم متوجه این موضوع شدم که علت این یخ زدن چه بوده است.
این مسمومیت علائم دیگری هم دارد؟
یکی از دانش آموزان میلنگید؛ یعنی راه که میرفت زیر پایش خالی میشد و میافتاد. من نمیدانم در آزمایشات اینها چه میدیدند که جواب درستی به ما نمیدادند. من به پرستار گفتم اگر یک مسمومیت ساده است چه دلیلی دارد که آزمایشها را تکرار بزنند؟ دانش آموزی که زیر پایش خالی میشد را گفتند گاز خونش افت کرده است. جالب است که با همان وضعیت و شرایط، فردا او را مرخص کردند.
وقتی بچه من مرخص میشد از او یک نمونه خون گرفتند و از آبان تا حالا که چهار ماه میشود، تازه داشتند نمونه خون را به تهران میفرستادند. یعنی بعد از این همه اتفاقی که افتاده، تازه جدی شده است. جالب است کسی که بستری میشد را سریع میگفتند بیماری زمینهای داشته است. بچه من حتی سرماخوردگی هم نداشته که مثلا بگویم بدن ضعیفی داشته که این اتفاق برای او افتاده و اتفاقا بدن مقاومی دارد.
سرم را که میزدند حالشان رو به راه میشد و سرم را که قطع میکردند، اگر بچهای عاقلانه برخورد میکرد و یک ساعت مینشست، دوباره حالش بد میشد. ولی اگر کسی میگفت حالم خوب شده، ترخیص میشد. من یک کم دخترم را نگه داشتم که ببینم میتواند راه برود یا نمیتواند، چون واقعا نمیتوانست راه برود؛ سری دوم با ویلچر او را جا به جا میکردند؛ بعد از اینکه سرم هم تزریق کرده و آمپولهای تقویتی زده بودند، باز هم نمیتوانست راه برود. ولی بعد از زدن سرم دوم رو به بهبودی رفت.
تازه در شهرهای دیگر این مسمومیتها اتفاق میافتد. از آبان ماه این اتفاقات در قم میافتد و طی یک ماه اخیر هر روز شده است. از آبان ماه با فاصله این اتفاق میافتاد، ولی یک ماهی هست که هر روز چند مدرسه با هم شاهد چنین اتفاقی است. واقعا چه آیندهای در انتظار این بچهها است؟
من واقعا میخواهم به مسئولین بگویم که اگر حرف از امنیت میزنند، متأسفانه من به عنوان یک مادر میگویم که این امنیت را نداریم. به مردم ثابت کنند که دستی در کار نیست. عوامل را که معرفی کنند به مردم هم ثابت میشود که مسئولین در جریان نبوده اند و همه تلاششان را کرده اند که حسن نیتشان را به مردم ثابت کنند و امنیت را به مردم نشان بدهند. اگر قرار باشد دانش آموزان ما با این امنیت زندگی کنند، فرقی با طالبان نداریم.
اگر کسی قتل انجام بدهد، یک نفر را کشته، ولی ما الآن نمیدانیم چه آیندهای در انتظار چندین دانش آموز است و چه عوارضی برای آنها خواهد داشت. من برای الآن نگران نیستم و برای آینده نگران هستم که چه چیزی میخواهد بر سر آنها بیاید. من به عنوان یک مادر از الآن این استرس در دلم خواهد ماند که نکند مثلا دانش آموزان نازا شوند؛ این استرس برای من میماند تا روزی که بچه من به سن ازدواج برسد و بچه دار شود و ببینم که شایعه بوده است. این استرسها دارد به بچههای ما هم تلقین میشود.
خود من حال و هوای مدرسه را دوست دارم و اینها که حق مسلمشان است از حضور در مدرسه لذت ببرند و لحظههای خوششان را داشته باشند، حیف است این طور برای آنها میگذرد. دو سال که با کرونا گذشت و امسال ما خیلی خوشحال بودیم که مدارس باز شده و بچههای ما حضوری درس میخوانند و وارد جامعه میشوند. الآن سن وارد شدن آنها به جامعه است و اگر در خانه بمانند، به ۱۰۰ سال پیش بر میگردیم.