آفتابنیوز : آفتاب- سرویس بینالملل: بیش از 200 سال پیش، امانوئل کانت (فیلسوف مشهور) انتخاب نهایی فراروی بشریت را تعریف کرد: اگر تاریخ میخواهد به صلح جهانی بینجامد، این اتفاق از طریق بینش اخلاقی خواهد بود، یا از طریق فاجعهای با ابعادی که امکان هیچ پیامد دیگری را باقی نگذارد؟
ما در حال نزدیک شدن به نقطهای هستیم که ممکن است آن انتخاب را بر ما تحمیل کند. معمای اساسی عصر هستهای، از زمان واقعۀ هیروشیما با ما بوده است: چگونه میتوان قدرت تخریب سلاحهای مدرن را به نوعی رابطۀ اخلاقی یا سیاسی با هدفهایی که پیگیری میشوند، تبدیل کرد؟
هرگونه استفاده از سلاحهای هستهای، قطعاً میزانی از تلفات و تخریب را به بار خواهد آورد که هیچگونه تناسبی با اهداف قابل پیشبینی در عرصۀ سیاست خارجی نخواهد داشت. تلاش برای طراحی کاربردهای دقیقتر از این سلاح، از دکترین «جنگ هستهای در دامنۀ جغرافیایی محدود» در دهههای 1950 و 1960 تا تئوری «تخریب حتمی دوطرفه» از جنگ هستهای کلی در دهۀ 1970، هرگز موفق نبودهاند.
هنگامی که وزارت خارجه را در اختیار داشتم، در برابر گزینههای مطرحشده توسط استراتژیهای رایج هستهای قرار گرفته بودم. این استراتژیها، مسئلۀ حق اخلاقی برای تحمیل فاجعهای با چنین دامنهای بر یک جامعه و جهان را مطرح میکردند. به علاوه، این دورنماها توسط سلاحهایی شکل گرفته بودند که برای آنها نمیتوان هیچگونه تجربۀ عملیاتی در نظر گرفت، و در نتیجه محاسبات و محدودیتها عمدتاً به صورت تئوریک تعیین میشدند.
اما من همچنین خوشحال بودم که اگر دولت ایالات متحده چنین محدودیتهایی را اتخاذ میکرد، این کار میتوانست امنیت دنیا را به ظالمانهترین وضعیت و احتمالاً کشتار تبدیل کند.
در دنیای دوقطبی در زمان جنگ سرد، طرفین به گونهای از مواجهه با این معما اجتناب کردند. زرادخانههای هستهای دو طرف، از نظر کمیت و همچنین سطح فناوری، پیشرفت کرد. به استثنای بحران موشکی کوبا (هنگامی که در ابتدا به شاخۀ نظامی شوروی اجازه داده شد از سلاحهای هستهایاش برای دفاع از خود استفاده کند)، هیچ کدام از طرفین به سمت استفاده از این سلاحها (خواه علیه یکدیگر یا علیه کشورهای ثالث غیرهستهای) نرفت. آنها، مرحله به مرحله، تضمینهایی را برای پیشگیری از وقوع حادثه، قضاوت ناصحیح و استفادۀ غیرمجاز از این سلاحها، به اجرا درآوردند.
اما پایان یافتن جنگ سرد، نتیجهای پارادوکسیک ایجاد نمود. خطر جنگ هستهای میان ابرقدرتها اساساً از بین رفته بود. اما بسط فناوری (خصوصاً فناوری تولید انرژی هستهای صلحآمیز) تا حد زیادی امکان دستیابی به قابلیت تولید سلاحهای هستهای را افزایش داده بود.
تشدید مرزهای ایدئولوژیک و دوام مناقشههای حلنشدۀ منطقهای، انگیزهها برای دستیابی به سلاح هستهای (خصوصاً توسط دولتهای چموش یا بازیگرانی غیر از دولتها) را افزایش داده بودند.
محاسبات ناامنی دوطرفه که آن محدودیت را در دوران جنگ سرد ایجاد کرده بود، دیگر در مورد تازهواردان به عرصۀ هستهای تا آن حد صدق نمیکرد، و در مورد بازیگرانی که در قالب دولتها نبودند شاید اصلاً کاربردی نداشت. اشاعۀ سلاحهای هستهای، به یک مشکل استراتژیک جدی برای دنیای معاصر تبدیل شده است.
در صورت اشاعۀ بیشتر سلاحهای هستهای، احتمال مقابلههای هستهای نیز افزایش مییابد. این مسئله، خطر انحراف (عمدی یا سهوی) را افزایش میدهد. و اگر طراحی سلاحهای تخریب جمعی، علیرغم همۀ مذاکرات جاری، به ایران هم رسیده و در کرۀ شمالی ادامه پیدا کند، انگیزۀ سایر کشورها برای طی کردن همین مسیر میتواند شدیداً افزایش پیدا کند.
وقتی مردم تلفات چند ده هزار نفری در یک حملۀ هستهای را متحمل شوند یا حتی فقط شاهد چنین تلفاتی باشند، چه واکنشی نشان خواهند داد؟ آیا این دو سؤال را نخواهند پرسید: برای پیشگیری از این ماجرا، چه میتوانستیم بکنیم؟ برای پیشگیری از بروز مجدد آن، چه کار باید بکنیم؟
ملاحظاتی از این قبیل موجب شد که سام نان (سناتور سابق)، ویلیام پری (وزیر سابق دفاع)، جورج شولتز (وزیر سابق امور خارجه) و من (دو دموکرات و دو جمهوریخواه) توصیههایی را برای کاهش و نهایتاً حذف سیستماتیک خطر سلاحهای هستهای، منتشر کنیم.
سابقۀ ما در تعهد به دفاع و امنیت ملی، بسیار قوی است. ما همچنان بر اهمیت نیروهای بازدارندۀ مناسب تأکید میکنیم، و نمیخواهیم در حالی که فرآیند انطباق با واقعیتهای جدید در حال جریان است، توصیههایمان منجر به نابودی بنیانهای دفاع از مردمان آزاد شود. اما در همین حال، مجدداً بر هدف «دنیای بدون سلاحهای هستهای» تأمید میکنیم که از زمان آیزنهاور به بعد، توسط تمامی رؤسای جمهور آمریکا تکرار شده است.
چنین دنیایی دور از دسترس خواهد بود مگر آنکه بر مشکل برنامۀ سلاحهای هستهای ایران که در حال شکلگیری است و برنامۀ سلاحهای هستهای موجود در کرۀ شمالی، غلبه شود. هر دوی این برنامهها، تقریباً به طور قطعی موجب اشاعۀ بیشتر و بهکارگیری بیشتر سلاحهای هستهای در استراتژیهای کشورهای مجهز به سلاح هستهای خواهد شد.
در مورد ایران، اعضای دائم شورای امنیت خواستار پایان یافتن غنیسازی موادی شدهاند که توسط برنامۀ استفادۀ صلحآمیز از انرژی هستهای تولید میشود.
در مورد کرۀ شمالی، کشورهای چین، روسیه، ژاپن، کرۀ جنوبی و ایالات متحده خواستار نابودی سلاحهای هستهای این کشور شدهاند. کرۀ شمالی توافق کرده است تا برنامۀ سلاحهای هستهایاش را کنار بگذارد، اما با به تعویق انداختن این کار، تهدید میکند که برای مجموعۀ سلاحهایی که تاکنون تولید کرده است مشروعیت ایجاد نماید.
من از مدتها پیش از مذاکرۀ وسیع با ایران، شامل جنبۀ ژئوپولتیکی، طرفداری میکردهام. بسیاری افراد، این کار را یک نوع کار روانی میدانند. در واقع، میتوان این مسئله را با دادن پاسخهای قاطع به چهار سؤال خاص بررسی کرد: (الف) ایران چقدر به قابلیت تولید سلاحهای هستهای نزدیک شده است؟ (ب) برنامۀ توسعۀ این کشور با چه سرعتی به پیش میرود؟ (ج) چه مجموعهای از پاداشها و تنبیهها، ایران را به کنار گذاشتن برنامهاش وادار خواهد کرد؟ (د) اگر علیرغم همۀ تلاشهایمان، دیپلماسی به شکست بینجامد، چه خواهیم کرد؟
یک مسئلۀ حیاتی در استراتژی عدم اشاعۀ سلاحهای هستهای این خواهد بود که آیا جامعۀ بینالملل میتواند چرخۀ سوخت را برای مصارف صلحآمیز از انرژی هستهای، تحت کنترل بینالمللی قرار دهد یا خیر. آیا «آژانس بینالمللی انرژی اتمی» قادر به طراحی سیستمی هست که غنیسازی و بازفرآوری اورانیوم و پلوتونیوم را تحت کنترل بینالمللی، و در مکانهایی که تهدید اشاعۀ سلاحهای هستهای را نداشته باشند، قرار دهد؟
متوقفسازی و سپس معکوس کردن روند اشاعۀ سلاحهای هستهای، مسؤولیت ویژهای بر دوش قدرتهای هستهای میگذارد. هیچ یک از منافع مشترک این کشورها، ضروریتر از پیشگیری از ظهور یک کشور جدید مسلح به سلاحهای هستهای نیست.
تداوم مناقشههای حلنشدۀ منطقهای، سلاحهای هستهای را به طعمهای قدرتمند در بسیاری از نقاط دنیا تبدیل میکنند. هدف از دستیابی به این سلاحها نیز تهدید همسایگان، و همچنین استفاده به عنوان نیروی بازدارنده در مقابل قدرتهای بزرگ (که در غیر این صورت ممکن بود در مناقشههای منطقهای دخالت کنند)، میباشد. قدرتهای هستهای میبایست تلاش کنند که با اختصاص دادن دیپلماسی خود به حل این مناقشههای حلنشده، از جذابیت قابلیت هستهای بکاهند.
یک دستورالعمل هستهای جدید، به تلاشهای هماهنگ در سطوح مختلف نیاز دارد: ابتدا، سیاست اعلامی ایالات متحده؛ دوم، رابطۀ آمریکا-روسیه؛ سوم، تلاشهای مشترک با متحدان و همچنین سایر کشورهای غیرهستهای که بر قدرت بازدارندگی آمریکا متکی هستند؛ چهارم، تأمین امنیت سلاحها و مواد هستهای در سطح جهانی؛ و نهایتاً، کاهش نقش سلاحهای هستهای در دکترینها و برنامهریزی عملیاتی کشورهای مسلح به سلاح هستهای.
دولت اوباما اشاره کرده است که در مسیر آماده شدن برای «کنفرانس بازبینی NPT» که برای بهار سال 2010 برنامهریزی شده است، «دستورالعمل هستهای جهانی» یک اولویت اصلی را تشکیل میدهد. تعدادی از ابزارها را میتوان به صورت یکجانبه یا دوجانبه (با روسیه) به کار گرفت تا خطر پیشگیرانۀ برخی معیارهای اعلام خطر خاص و بهکارگیری سلاحهای هستهای تاکتیکی را کاهش دهد.
به مدت بیش از 30 سال پس از شکلگیری اتحاد غربی، «تهدید شوروی» همان نیروی انگیزشی و متحدکننده در سیاست هستهای غرب بود. اکنون که اتحاد جماهیر شوروی تجزیه شده است، نباید سیاست هستهای جدید را بر مبنای پیشگوییای قرار داد که فرض میکنیم باید محقق شود.
روسیه و ایالات متحده تقریباً 90 درصد از سلاحهای هستهای جهان را کنترل میکنند. آنها میتوانند تکیه بر سلاحهای هستهای در روابط دوجانبهشان را کاهش دهند. آنها 15 سال است که در مواردی از قبیل «برنامۀ مشارکتی کاهش خطر» چنین کاری را انجام دادهاند.
نیاز فوری ما آن است که مذاکرات برای تمدید توافقنامۀ START I آغاز شوند: این سند که برای شناسایی و نظارت بر سقف تعیینشدۀ سلاحهای استراتژیک تدوین شده بود، در پایان سال 2009 منقضی میشود. در این زمان باید به دنبال کاهش جدی در میزان 1700 تا 2000 کلاهک که در «عهدنامۀ 2002 مسکو» مجاز شمرده شده بود، باشیم.
یک مرور کلی بر روابط استراتژیک نیز میبایست راههای ارتقاء امنیت در تأسیسات هستهای روسیه و ایالات متحده را مورد بررسی قرار دهد.
یک مسئلۀ کلیدی، «دفاع موشکی» (خصوصاً با توجه به دفاعهای به کار گرفته شده علیه تهدیدهای کشورهای اشاعهدهندۀ سلاحهای موشکی-هستهای) است. گفتگوها پیرامون این موضوع باید از همان نقطهای که در سال 2008 میان بوش و پوتین متوقف ماند، از سر گرفته شوند.
پیشنهاد روسیه برای طراحی یک دفاع موشکی مشترک در برابر خاورمیانه (شامل سایتهای رادار در جنوب روسیه) همواره به نظر من یک پاسخ خلاق سیاسی و استراتژیک برای یک مشکل مشترک بوده است.
تلاش برای طراحی یک دستورالعمل جدید هستهای میبایست از ابتدای کار، متحدان ما را نیز شامل شود. سیاست ناتو و ایالات متحده، از یکدیگر تفکیکپذیر نیستند. متحدان کلیدی در اروپا در حال مذاکره با ایران پیرامون مسئلۀ هستهای هستند. آمریکا سلاحهای هستهای تاکتیکی را در تعدادی از کشورهای عضو ناتو پیاده کرده است، و سیاست اعلامی ناتو نیز منعکسکنندۀ سیاست آمریکاست.
انگلستان و فرانسه (متحدان کلیدی در ناتو) قدرت بازدارندگی هستهای خودشان را دارند. ما به انطباق مشترک با واقعیتهای نوظهور، خصوصاً با توجه به سلاحهای هستهای تاکتیکی، نیاز داریم. همچنین به مذاکرات موازی با ژاپن، کرۀ شمالی و استرالیا نیاز است. مشاورههای موازی با چین، هند و پاکستان نیز ضروری هستند.
باید درک کنیم که انگیزه برای دستیابی به سلاحهای هستهای در شبهقاره، در مقایسه با انگیزههای سایر قدرتهای هستهای، منطقهایتر هستند؛ همچنین آستانۀ تحریک برای استفاده از سلاحهای هستهای در شبهقاره نیز بسیار پایینتر است.
پیچیدگی این مسائل نشان میدهد که چرا من و همکارانم، رویکردی تدریجی و گام به گام را انتخاب کردهایم. ما نمیتوانیم ویژگیهای هدف نهایی را توضیح دهیم: نحوۀ تعیین مقدار ذخیرههای سلاحهای هستهای، نحوۀ انهدام آنها یا تأیید نتیجه.
ما، با تأکید بر مطلوب بودن هدف «جهانی عاری از سلاحهای هستهای»، بر گامهایی تمرکز کردهایم که قابل دستیابی بوده و نتیجۀ آنها نیز قابل بررسی و تأیید میباشد.
«سام نان»، این تلاش را به بالا رفتن از کوهی تشبیه کرده که در ابرها احاطه شده است. ما نمیتوانیم مشخصات قله را توضیح بدهیم، و همچنین نمیتوانیم مطمئن باشیم که موانعی پیشبینی نشده یا صعبالعبور در مسیر نیستند. اما ما برای پیمودن این مسیر آمادهایم، زیرا باور داریم که هرگز قله را نخواهیم دید مگر اینکه بالا رفتن را آغاز کنیم، و به مسائل هستهای بپردازیم که هماکنون فراروی ما قرار دارند، یعنی: برنامههای هستهای ایران و کرۀ شمالی.
ختم کلام: موضوعی که ابتدا تحت سلطۀ متخصصان نظامی بود، هماکنون توجه طرفداران خلع سلاح را به خود جلب کرده است. گفتگو میان اینها هرگز آنقدر که میبایست، مثمر ثمر نبوده است.
استراتژیستها همواره به تلاشهای مذاکرهای برای محدود کردن دامنه و مقدار سلاحها، مشکوکند. طرفداران خلع سلاح گاهی اوقات با وضع محدودیتهایی که نتیجۀ مطلوب آنها را به صورت یکطرفه ایجاد میکند، نتیجۀ بحث را از آن خود میکنند (آنها باور دارند هرچیزی که زرادخانههای هستهای را محدود سازد، حتی اگر به صورت یکجانبه باشد، فینفسه مطلوب است).
این دو گروه را باید در کنار هم جمع کرد. تا زمانی که سایر کشورها به ساختن و ارتقاء زرادخانههای هستهای خود دست میزنند، تهدید بازدارندۀ استفاده از این سلاحها باید بخشی از استراتژی غرب باشد.
کارآمدی زرادخانههای هستهای ما باید حفظ شود. برنامهای که طرح آن در اینجا ارائه شده است، برنامهای برای خلع سلاح یکجانبه نیست. هم اوباما و هم سناتور مککین، ضمن تأیید این رویکرد، روشن کردهاند که (به بیان اوباما) ایالات متحده نمیتواند این رویکرد را به تنهایی پیاده کند.
خطری که سلاحهای هستهای مطرح کردهاند، بیسابقه است. این سلاحها نباید به عنوان صرفاً «یک مادۀ منفجرۀ قویتر از قبلیها» در استراتژیهای ما گنجانده شوند. بنابراین، دوباره به چالش اصلی خود رسیدیم. عصر ما، آتش را از خدایان دزدیده است؛ آیا میتوانیم آن را به مصارف صلحآمیز محدود کنیم، پیش از آنکه ما را نابود کند؟