اکبر منتجبی؛ سردبیر سازندگی و رئیس انجمن صنفی روزنامهنگاران نوشت: سال سختی گذشت. تقریباً کسی را نمیتوان پیدا کرد که بگوید سالی که گذشت، سال راحتی بود. حتی برای وابستگان دولت و حکومت نیز سال سختی بود. اما برای مردم سال بسیار سختی بود و برای خبرنگاران و روزنامهنگاران شاید سختترین سال کاری یک دهه اخیر بود. تقریباً از دوم خرداد سال ۷۶ به اینسو، که تمرکز بر روزنامهنگاران بیش از گذشته شد، هیچ سالی برای روزنامهنگاران به تیرگی سالی که گذشت، نبود. حتی پس از توقیف فلهای مطبوعات که اقتصاد رسانه آسیب دید و شادی از رسانهها پر کشید و امنیت روزنامهنگاری به مویی رسید، باز وضعیت این چنین نبود که سال پیش دیدیم.
در سالی که گذشت به واسطه اتفاقات و حوادثی که پس از جان باختن مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد و ادامه یافت، بیش از ۱۰۰ روزنامهنگار بازداشت و زندانی شدند که چنین عددی تاکنون سابقه نداشت. این عدد جدا از احضارهاست. بنابر گزارشی که انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران ارائه کرد هنوز حدود ۸ نفر از آن روزنامهنگاران بازداشت هستند و برخی دیگر نیز احکامی دریافت کردهاند و برخی نیز در انتظار دادگاه هستند. خانمها الهه محمدی و نیلوفر حامدی دو روزنامهنگاری هستند که این روزها در انتظار اعلام حکم به سر میبرند. دادگاه آنها پس از ماهها، بالاخره در دو جلسه برگزار شد و نهایتا نیز سخنگوی قوه قضائیه که باید در اعلام نظر و سخن دقت بسیاری داشته باشد، خبر داد که این دو روزنامهنگار نه به اتهام روزنامهنگاری و شغلی که دارند بلکه به دلیل همکاری با دولت متخاصم، بازداشت و محاکمه شدهاند. این سخن از آنرو جای تعجب داشت که در روند دادگاه ممکن است اتهامی در دادگاه بدوی به کسی زده شود، اما در تجدیدنظر قاضی دیگری این اتهام را وارد نداند. اما شاید پرسش انسانی این باشد که روزنامهنگاران چه میگویند و چه میخواهند؟ روزنامهنگاران منادی آزادی و عدالت هستند. آنان اگر آزاد باشند و اگر امنیت داشته باشند، فسادها در کشور به اندک میرسند، عدالت به اجرا نزدیکتر و موتور توسعه روشن میشود، پس آنها خواهان آزادی برای جامعه و برقراری امنیت برای خودشان هستند. اشکالی که در جامعه ما رخ داد این بود که برخی تصور کردند با تهدید روزنامهنگاران و تهدید مطبوعات و رسانهها میتوانند با صداوسیما و چند خبرگزاری حکومتی به آنچه که میخواهند، برسند. فکر میکردند رسانهها و روزنامهنگاران اصلاحطلب و آزادیخواه مخل کشورداری هستند و اگر کسی پیدا شود اشکالات را بگوید و پرده از فسادها بالا بزند، او رابطهای با دشمنان دارد و دستی در دست آنها.
به همین دلیل نیز آنچنان بر جامعه مطبوعاتی سخت گرفته شد تا کسی دیگر جرأت نکند، چیزی بنویسد. به زعم آقایان اینگونه مسائل کشور آرامتر جلو میرفت و مشکلات راحتتر حل میشد. اما دیدیم و دیدند که چنین نشد. همیشه وقتی پرچمی از دست کسی بیفتد، کس دیگری میآید و آن پرچم را بر میدارد. مهم این است که پرچم در دست کیست؟ اگر شما نیروی داخلی را بزنی و آن را محدود کمی تا پرچم از دستش بیفتد، معلوم نیست که خودت بتوانی پرچمدار شوی، ناگهان دیدی، یکی اهل غیر آمد و این پرچم را در دست گرفت و دروغ و راست به هم پیچید تا کشوری را به آشوب بکشند. آنچه آقایان در بهار ۷۹ با توقیف فلهای مطبوعات کاشتند، در پاییز ۱۴۰۱ برداشت کردند. مرجعیت خبری از ایران رفته بود و حالا همانهایی که بذر توقیف فلهای را کاشته بودند، دنبال بازگشت آن مرجعیت بودند و هستند. اما مگر داستان به همین سادگی است؟ میتوانید یک شبه خانهای را خراب کنید، اما آیا میتوانید یک شبه آن را بنا کنید؟ تا زمانی که نگرشها به روزنامهنگاری تغییر نکند؛ تا زمانی که چتر امنیت بر سر روزنامهنگاران ما بر قرار نشود؛ تا زمانی که آزادی کامل به رسانهها داده نشود تا آنها افشاگر فسادها و زدوبندهای سیاسی باشند و به جای دولتها و حکومتها، مردم را نمایندگی کنند، در بر همین پاشته میچرخد. روزنامهنگاران، چون از بدنه جامعه هستند، اولین قشری هستند که درد را زودتر حس میکنند و آن را پیش از بقیه به بالانشینان انتقال میدهند. انعکاس درد، همیشه با برد همراه است، اما این درد، درد تلخی نیست نتیجه شیرینی دارد. جامعه را سرزنده و حکومت را پایدار میکند. امیدوارم سعهصدر آقایان افزایش یابد و روزنامهنگاران را به چشم دشمن و نفوذی و همکار دولت متخاصم ببینند. روزنامهنگار دشمن نیست. آنکه مانده است و کار میکند، وطنپرست است. باید معیار را از دشمنشناسی به وطنپرستی تغییر داد. به امید روزی که هم دوستانمان آزاد شود و هم روزنامهنگار زندانی نداشته باشیم.