آفتابنیوز : سلام خاتمی سال ۱۳۷۶ ورق برمی گردد. محمد خاتمی می آيد با تکيه و تأکيد بر شعار فرهنگ، و پيش بردن قضايا با مناسبت فرهنگ. جامعه مدنی، گفتگوی تمدنها، آزادی و توسعه فرهنگی. گروه گروه هنرمندان ابايی ندارند که تمايل خود را به اين چهره فرهنگی عيان کنند. تا برسد به برخی چهره ها که اساساً در هنگامه مبارزات انتخاباتی نيز ميدان دار بودند. در اين ميان به ويژه تعدادی از سينماگران حضور مؤثری دارند: سيف الله داد، منوچهر محمدی، بهروز افخمی... که بعضا بعدها جايی هم در ميان مديران فرهنگی آن دوره، يا جايگاهی در مجلس می يابند.
در ميانه راه، سدهای سديدی در برابر موج و انديشه ای که با حضور گروه جديد به راه افتاده بود، برپا می شود. پس مديران فرهنگی محمد خاتمی يکی يکی يا پس زده می شوند يا خود کم می آورند و ترک ميدان می کنند؛ مهاجرانی می رود، داد می رود ...
سازمانهای غير دولتی(NGO) و تشکلهای صنفی شايد چشمگيرترين دستاورد اين دوره رشد بنيادين سازمانهای فرهنگی و هنری غيردولتی و تشکلهای صنفی باشد.
طبق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بيش از ۴۳% تشکلهای صنفی تا سال ۱۳۸۱ بعد از ورود خاتمی برپا می شوند. اين موج از ۱۳۸۱ تا امروز نيز همچنان ادامه يافته است و با اين که آمار دقيقی از آن در دست نيست ولی تخمين زده می شود که بيش از ۵۰% اين تشکلها در اين دوره ايجاد شده باشد. همچنين تخمين زده می شود که بيش از ۷۰% NGO ها در اين دوره تأسيس شده اند.
بسياری از اين تشکلها در زمينه سينما و فيلمسازی، به ويژه در حمايت از فيلمهای کوتاه و مستند بوجود آمده اند: انجمن مستندسازان سينمای ايران، انجمن تهيه کنندگان سينمای مستند، کانون سينماگران جوان، خانه سينماگران جوان و بسياری از تشکلهای کوچک و بزرگی که در تهران و ساير شهرستانها برپا شده اند.
در اين ميان خانه سينما (تشکيلات صنفی ويژه سينماگران) که از سالهای قبل پا گرفته بود، به جای آن که از فرصت حاصل آمده نهايت استفاده را ببرد، متأسفانه در مواجهه با حملاتی بيرون از آن، و مباحثات و جدالهای فراوان و بی حاصل داخلی، نه تنها حاصلی برداشت نکرد، که بسا دچار بحرانهای خانمان براندازی هم شد؛ از انحلال انجمن بازيگران بگير، تا استعفای چندباره هیأتهای مختلف مديريت، خلاء سه ساله مديرعامل و... حال آن که طی همين دوره، تشکلهای مشابهی چون خانه تئاتر توانستند، با غنيمت شمردن فرصت، جايگاه مطلوبی را به دست آورند.
فيلم کوتاه و مستند
در اين دوره ساخت فيلم کوتاه و مستند رشد چشمگيری پيدا می کند. اين مهم جدا از پا گرفتن نهادها و تشکلهای فرهنگی، و باز شدن نسبی دريچه ها و آزادی عمل فيلمسازان جوان و جسور، تا حد زيادی نيز مديون گسترش تکنولوژی جديد و دستيابی عام و آسان به ابزار است که بسياری از جوانان را قادرمی سازد خود رأساً وارد عرصه فيلمسازی شوند.
با اين حال به رغم جسارتهای فيلمسازان جوان به ويژه در ساخت مستندهای اجتماعی جديد، اين حرکت هنوز در سطح جاری است؛ و تا کنون نه عمق، و نه زيبايی شناسی ويژه، و نه پديده های نوظهور خود را عيان نکرده است.
هنوز آثار برجسته سينمای مستند به دوره های گذشته برمی گردد؛ نه فقط دوران درخشان دهه های ۴۰ و ۵۰، با بزرگانی چون: ناصر تقوايی، فروغ فرخزاد، ابراهيم گلستان، پرويز کيمياوی، محمدرضا اصلانی، منوچهر طياب، کامران شيردل ... که حتی سالهای پيش از اصلاحات که حاوی برخی آثار پرآوازه اين نوع پس از انقلاب است، و هرگز معادلی در اين ايام نمی يابد: مجموعه کودکان سرزمين ايران، اوليها، مشق شب و کلوز آپ(عباس کيارستمی)، سلام سينما (محسن مخملباف)... که همگی در روزگار پيش از اصلاحات ساخته شده اند.
در اين دوره پس از سالها بخش فيلم کوتاه و مستند، مجدداً به جشنواره اصلی سينمای ايران (فجر) برمی گردد و حتی از سال ۱۳۸۱ وارد بخش مسابقه می شود. از طرفی انجمن سينمای جوانان هم پس از سالها خمودگی فعاليت خود را گسترش می دهد و بانی بسياری از آثار قابل توجه جوانان در عرصه فيلم کوتاه و مستند می شود.
فيلمهای کوتاه و مستندهای جديد هنوز به بلوغ نرسيده اند. هرچند هزاران فيلم در اين مرحله ضبط و ثبت شده است، اما تنها تعداد بسيار کمی از آنها جايگاه مقبولی يافته اند.
مميزی در دوره هشت ساله هر چند فيلمسازان و هنرمندان در اين دوران با رهايی و آزادی عمل بيشتر و جسارت افزونتری به کار می پردازند، با اين همه هنوز تهيه کنندگان و کارگردانان از تيغ مميزی خلاص نشده اند و دلهره شان به گونه ای ديگر و در ابعادی ديگر بروز پيدا می کند.
اگر در دهه شصت باشو غريبه کوچک (بهرام بيضايی) به دليل نگاه ضد جنگ آن چند سالی توقيف می شود، و يا بانو (داريوش مهرجويی) مدتی امکان نمايش نمی يابد، و يا در دهه ۷۰ فيلمهای مفرحی چون آدم برفی (داود ميرباقری) و ديدار (محمدرضا هنرمند) دچار مميزی و توقيف می شوند، در دوران اصلاحات نيز به گونه ای ديگر وضع ادامه می يابد: دايره (جعفر پناهی) هنوز جزو آثار ممنوعه است، فيلم جنجالی مارمولک (کمال تبريزی) خيلی زود، در اوج استقبال از پرده سينماها پايين کشيده می شود و سرنوشت فيلم به رنگ ارغوان (ابراهيم حاتمی کيا) هنوز نامعلوم است.
دسته بندی آثار ساخته شده در اين دوران گشاده شدن دريچه ها منجر به پرداختن به موضوعاتی شد که تا پيش از آن جزو قلمروی ممنوعه محسوب می شد.
آنک فيلمسازان برای پرداختن به معضلات اجتماعی، زنان، جوانان و حتی عرصه های سياسی جسارت بيشتری يافته بودند. موضوعهای اجتماعی در اين دوره باب نوين يافت و در ساخته های اغلب فيلمسازان جلوه گر شد. هر چند غالب اين آثار نقبی به عمق نزد و با طرح دغدغه هايی که البته در ذهن جامعه بيگانه نبود، در سطح باقی ماند. از اين منظر موضوعهای عام سينمای ايران را در دوره اصلاحات شايد بتوان در گروههای زير دسته بندی کرد:
زنان: هر چند پرداختن به موضوع زنان پيش از اين دوره نيز جايگاه ويژه ای در آثار برخی فيلمسازان همچون بهرام بيضايی داشت، با اين حال چه به سبب فراوانی و چه طرح داستانهای مگو، اين موضوع در آثار اين دوره مکان ويژه ای می يابد. در بسياری آثار، يا به دنيای زنانه پرداخته می شود و يا با نگاه و تأکيد ويژه ای با اين گروه برخورد می شود. برخلاف نگاه غيرمادی و ماورايی پيشين به زن، نگاه مادی و جنسيتی به زنان مشخصه ويژه آثار اين دوران است.
از اين رو به وفور پرداختن به زنان خيابانی، دختران فراری، معضلات خاص زنان از جمله باکرگی، تجاوز، حاملگی و... بازتاب گسترده ای در آثار فيلمسازان می يابد. با اين همه غالباً اين گونه آثار در سطح می گذرند، چرا که محرک ساخت اين آثار نه برخورد علمی و يا زيبايی شناسانه با موضوع، بلکه تخمين اقتصادی (البته اشتباه) تهيه کنندگان به اميد سودآور بودن اين زمينه بوده است.
اين گونه در بسياری از آثار کوتاه و مستند اين دوره نيز بازتاب می يابد، که اتفاقاً برخی از آنان از معدود آثار ماندگار اين موضوع محسوب می شوند. باری تصوير دختران و زنان خيابانی يکی از پرطرفدارترين موضوعهای دوره اصلاحات است.
جوانان: يکی از شعارهای مشهور تبليغاتی محمد خاتمی، که پس از آن به شعاری عام برای همه گروههای سياسی تبديل شد، توجه به جوانان بود. پس قابل انتظار بود که يکی از موضوعهايی که در دوران اصلاحات سربرمی آورد، پرداختن به اين گروه باشد. ضمن آن که با باز شدن اين باب به ظاهر ممنوع، نوعی موضوع پرمخاطب و پرطرفدار هم برای سينمای ايران پيداشده بود؛ چنان که حتی اين موضوع به يکی از انواع جذاب تلويزيونی هم تبديل می شود و مجموعه های زيادی با تکيه بر آن ساخته می شود.
اما در سينما، فيلمسازان با استفاده از فرصت به دست آمده، آزادانه تر وارد حريمهای قرمز می شوند: از روابط عاطفی و جنسی دختر و پسر تا طرح معضلات اجتماعی جوانان، از قبيل اشتغال، جايگاه اجتماعی، اختلاف نسلها، اسارت در ميان سنت و مدرنيته، روزگار جديد، اعتياد و ايدز و...
اجتماعی: جدا از پرداختن به زنان و جوانان، که در اين دوره بيشتر موضوعهايی تماشاگرپسند به حساب می آمد، شرايط جديد کمک کرد که برخی فيلمسازان که دغدغه های اجتماعی داشتند بتوانند آزادانه تر به خلق اثر بپردازند. اتفاقاً برخی آثار عميق تر اين دوره را می توان در ميان کارهای اين فيلمسازان ديد. فيلمسازانی چون رخشان بنی اعتماد، کيانوش عياری، محسن مخملباف، مجيد مجيدی و بهمن قبادی.
دفاع مقدس: هرچند اين گونه مهم سينمای ايران که از پشتيبانی محکم حکومت نيز برخوردار است، تا پيش از دوره خاتمی کاملاً شکل گرفته بود، و حتی رونق بيشتری هم داشت، با اين حال به بن بست رسيدن شکل پيشين با عناصر خط کشی شده آن ضرورتی را ايجاد کرد تا سازندگان اين آثار در پی دستيابی به شيوه های جديدتری باشند.
پس طی اين سالها حتی از طرف سازندگان خاص و هميشگی اين آثار کوششی برای رسيدن به اشکال ديگری از اين نوع شد. چنين نگرشی که با فيلمهايی چون آژانس شيشه ای و روبان قرمز حاتمی کيا آغاز شد، با آثاری چون جايی برای زندگی (محمدرضا بزرگ نيا)، اشک سرما (عزيزالله حميدنژاد) و دوئل(احمدرضا درويش) سعی در فرارفتن از آن محدوده ها داشت. می توان گفت، باز هم عرصه فراخ تری که در عصر خاتمی شکل گرفت پايه گذار چنان دستاوردهايی، هرچند نابسنده و محدود بود.
سينمای قوم نگارانه جشنواره پسند: خط بيراهه ای که در ميان آثار هنری سينما پيشتر شکل گرفته بود، طی اين سالها با توجيهاتی کاملاً اقتصادی به صورت يک فرمول درآمد و عناصر تعريف شده ای را کراراً به خدمت گرفت.
هر چند سينمای هنری واقعی ايران در اين ايام، همچنان مسير آرام خود را ـ البته نه بهتر و فراتر از پيش ـ طی می کرد، اما خط رياکارانه آن نيز بيش از پيش ميدان عمل می يافت و با نمايش بدويت و فلاکت اقوام حواشی ايران، خواستاران سينمای موزه ای جهان را راضی نگاه می داشت.
با اين همه تکرار عوامل و عناصر اين گونه آثار کم کم رغبت مشتريان نا آشنای خارجی را نيز تحليل برد و آن بازار را هم از سکه انداخت. چنان که موفقيت فيلمهای ايرانی طی اين دوره در خارج از مرزها، به رغم بهبود روابط خارجی ايران، هرگز فراتر از دستاوردهای گذشته نرفت.
اتفاقاً موفقترين اثر ايرانی اين سالها در خارج از کشور، فيلمی است يکسره شهری، که از قوم نگاری رياکارانه فاصله می گيرد. طعم گيلاس عباس کيارستمی با کسب نخل طلای جشنواره کن، بزرگترين افتخار تاريخ سينمای ايران را به ارمغان می آورد.
ساير گروهها: همچنان گونه های ديگری نيز در اين ايام، چون گذشته در سينمای ايران متداول بود و به سرگرم سازی می پرداخت. فيلمهايی در انواع کمدی، ملودرام، خانوادگی، حادثه ای و...
مديريت سينمايی
چه آمارهای اقتصادی و چه دستاوردهای هنری و جهانی، تفوق چندانی را در عملکرد مديريت سينمايی اين دوره نسبت به دوران گذشته نشان نمی دهد. اغلب شاخصهای مهم (فروش، استقبال تماشاگران، نرخ استفاده از ظرفيتهای سينماها...) در اين هشت ساله همواره سير نزولی خود را حفظ کرده است.
با اين حال سعی شده است ميزان توليد فيلمهای سينمايی چندان کاهنده به نظر نرسد. در واقع مديريت سينمايی تنها چاره کار را برای پيشگيری از سقوط سينمای ايران، جلوگيری از تنزل اين شاخص دانسته و برای دستيابی به آن توان بسياری را به کار گرفته است. اين مديريت همچنان وعده سه رقمی شدن توليدات سينمای ايران و رساندن آن را حتی به رقم ۳۰۰ فيلم در سال می دهد، بی آن که بتواند رابطه معنی داری بين اين رقم و تقاضای بازار ارائه دهد.
آن چه در اين دوران، دست کم در سطح سياستگذاری و مديريت قابل توقع بود، تعامل و رابطه متقابل ميان عوامل و تشکيلات توليدکننده محصولات سينمايی با دولتيان بود. اما تغيير ويژه ای در اين رابطه و ساختار داده نشد. پس همچنان نمرات منفی اين دوره به طور عمده پای مديران دولتی اين عرصه نوشته شد.
به رغم گفتگوهای قبلی، تأثير سينماگران در سياستگذاری و برنامه ريزی سينما، چندان از حد حرف و شعار پيش تر نرفت، و همچنان مديران دولتی يکه تاز اين ميدان بودند. با اين حال قدمهايی هم در جهت ارتقای جايگاه خانه سينما (مجموعه صنوف سينمايی) برداشته شد، که شايد به دليل ناهماهنگی و فقدان ظرفيت کافی دست اندرکاران سينما، و يا هنوز خط نفوذ قيموميت دولتی در آن، نه تنها توفيق چندانی نيافت، که حتی در برخی جنبه ها دستاوردهای خانه سينما رو به افول رفت.
تدابير اضطراری مديران در اين دوره، از جمله وامهای کوتاه مدت و بلند مدت، بيمه های غير کارشناسانه توليد فيلم، صندوق حمايت از سينماگران و هنرمندان ... گرچه جملگی اقداماتی لازم محسوب می شدند، اما در هنگامه بحران سينمای ايران تنها به مثابه مسکنهايی بودند که در کوتاه مدت درد را خاموش و مرض را پنهان می کردند، ولی در نهايت مداوای آن را به انحراف می کشاندند.
اما با وجود نمرات منفی کارنامه مديران دوران اصلاحات، دست کم در واپسين مديريت سينمايی اين دوره با طرح چند برنامه زيربنايی، سعی در يافتن راه حلهايی برای گره گاههای بحران سينمای ايران شد:
اقداماتی چون تدوين برنامه پنج ساله ( که اينک نيمی از دوره آن سپری شده است)، احداث مجتمع سينما شهر، برنامه ريزی برای احداث و نوسازی و بهسازی سينماها، تقويت بازار فيلم... که هر يک خود پايه ای برای خروج از تنگناهای بحران سينمای ايران است.
"سينما شهر" پروژه ای است بلندپروازانه با اهداف: احداث استوديوهای بزرگ و مجهز فيلمسازی، دگرگونی اساسی در اجزاء فنی و کيفيت ساخت فيلم، حرکت به سوی ارتقای مالی تهيه فيلم، جذب سرمايه های کلان به طرف سينمای ايران، و جايگزينی تهيه کنندگان خرده پا با تهيه کنندگان پرتوان و حرفه ای...
از سويی بازسازی سينماها و ارتقای سطح کيفی نمايش فيلم، همراه با پروژه های ساخت مجتمع های بزرگ سينمايی و فرهنگی نيز از ديگر اقدامات زيربنايی است که اگر به سرانجام برسد، گامی اساسی در برون رفت از بحران سينمای ايران می تواند باشد.
هر چند در اين ميان بايد عوامل ديگری را هم در نظر گرفت، و آن آشتی دادن مردم با فعاليتها و تفريحات اجتماعی است. قهر و گريز مردم از تفريحات اجتماعی و خانه نشينی آنها از مباحث جدی است که نياز به فرصت ديگری برای تحقيق و تحليل آن است.
تحليل آماری دوران هشت ساله هرچند برخی آمارها، از جمله توليد فيلم کوتاه و مستند، و تعدد تشکلهای فرهنگی، نشان از رشد و بهبود در اين دوران دارد، با اين همه بررسی بسياری از شاخصها در اين هشت سال نشانگر رشد همواره کاهنده و بحرانی آنهاست.
با آن که به نظر می رسيد با ورود خاتمی و گروه فرهنگی او جهت منحنی شاخصهای فرهنگی، به ويژه در عرصه فيلم و سينما، تغيير کند و رشد آن را شاهد باشيم، با اين همه آمارهای فرهنگی نشانگر نزول چشمگير در اغلب آن شاخصهاست.
کاهش تعداد تماشاگران سينما که چند سالی پيش از دولت محمد خاتمی آغاز شده بود، طی اين دوره همچنان ادامه يافت و حتی به وضوح نرخ نزول آن بيشتر شد.
تعداد تماشاگران سينمای ايران که در سال ۱۳۶۵ بيش از ۷۸ ميليون نفر در سال بود و طی سالهای موفقتر ۱۳۶۸ و ۱۳۶۹ حتی به بيش از ۸۱ ميليون نفر در سال رسيد، در سال ۱۳۷۵ در آستانه تحويل به دولت خاتمی، به عدد 44 ميليون و 760 هزار نفر کاهش يافته بود. اما اين نرخ در سالهای پايانی دولت خاتمی به شدت نزول کرد و در سال ۱۳۸۲ به 13 ميليون 229 هزار نفر در سال رسيد. يعنی طی هفت سال حدود ۷۱% سقوط می کند و سينمای بحران زده ايران را به نقطه استيصال می رساند.
نرخ متوسط ساليانه کاهش تماشاگران در اين دوره ۱۷% است، يعنی طی سالهای اصلاحات، سينمای ايران ساليانه ۱۷% از مشتريان خود را از دست داده است. رقم فعلی تماشاگران سينمای ايران حاکی از آن است که در حال حاضر، به طور ميانگين، هر ايرانی تقريباً هر شش سال يک بار به سينما می رود.
با اين همه مديران سينمايی در دل چنين بحرانی هنوز دم از افزايش توليدات سينمايی و رساندن آن به مرز ۳۰۰ فيلم در سال (يعنی بيش از چهار برابر توليد فعلی) می زنند.
طی اين سالها متوسط واقعی استفاده از ظرفيت سينماها تنها ۸% بوده است. نرخ فروش فيلمها نيز که تابعی از تعداد تماشاگران است، عليرغم چند برابر شدن قيمت بليط سينماها، همچنان سير نزولی خود را طی کرده است.
نگاهی به آثار سينمايی اين دوره فيلمهايی که در سال ۱۳۷۶ به تماشای عمومی درآمدند دست پخت دوران قبل از اصلاحات به حساب می آمدند. آثاری چون بچه های آسمان مجيد مجيدی (تنها نماينده تاريخ سينمای ايران در رقابت اسکار) و ليلا داريوش مهرجويی از آن جمله بودند.
اولين جشنواره فيلم فجر دوران خاتمی با رونق و شور همراه بود. رونقی که دوام چندانی نداشت و در سالهای بعد فروکش کرد. در جشنواره فيلم فجر ۷۶ اولين بازار فيلم تهران، در کنار جشنواره فيلم داير شد و در سالهای بعد هم دوام آورد.
در اين جشنواره اولين محصولات دوره اصلاحات، نمايشی هيجان انگيز داشت. با اين همه در اين سال سياستگذاران نوپای سينمای ايران در کنار آثار برجسته ای چون درخت گلابی (داريوش مهرجويی)، تولد يک پروانه (مجتبی راعی) و بانوی ارديبهشت (رخشان بنی اعتماد) ترجيح دادند بيشترين جوايز خود را نثار آژانس شيشه ای (ابراهيم حاتمی کيا) کنند.
اين آثار، اکران عمومی نسبتاً مطلوبی را برای سال ۱۳۷۷ به ارمغان آورد.
در سال ۱۳۷۸ آثار قابل اعتنايی که بر پرده ها به نمايش درآمد، رنگ خدا (مجيد مجيدی) و روبان قرمز (ابراهيم حاتمی کيا) بود.
سال ۱۳۷۹ نيز چندان دستاورد پرشوری برای سينمای ايران نداشت. در اين سال عروس آتش (خسرو سينايی) و بوی کافور عطر ياس (بهمن فرمان آرا) به نمايش درآمد. شايد مهمترين ويژگی اثر فرمان آرا بازگشت سازنده اش به سينما پس از سالها بود.
سال ۱۳۸۰ رضا ميرکريمی می آيد با زير نور ماه، بهرام بيضايی پس از ده سال دوری از سينما، سگ کشی را عرضه می کند و از مجيد مجيدی نيز در ادامه سير هماهنگ آثارش، باران به نمايش در می آيد.
در اين ميان فرصت نه چندان درخوری هم برای زير پوست شهر رخشان بنی اعتماد فراهم می شود. و ايرج کريمی با اولين فيلم بلند خود، از کنار هم می گذريم نگاه خاص خود را به سينما عرضه می کند.
سال ۱۳۸۱ ناصر تقوايی پس از سالها بيکاری، کاغذ بی خط را بر پرده می برد و رسول صدر عاملی من ترانه پانزده سال دارم را به عنوان دومين اثر از شيوه جديدش ارائه می دهد.
سال ۱۳۸۲ نيز همچنان کم اثر است. کارهايی چون فرش باد (کمال تبريزی) و اينجا چراغی روشن است (رضا ميرکريمی) آثار شاخص اين سال است.
سال ۱۳۸۳ اوضاع کمی بهبود می يابد. آغاز سال مارمولک کمال تبريزی طوفانی برپا می کند که در همان ابتدای راه خاموش می شود. قدمگاه محمدمهدی عسگرپور، گاوخونی بهروز افخمی، و ميهمان مامان داريوش مهرجويی از ديگر آثار قابل اعتنای اين سال هستند. اما ساخت و پخش جهانی دوئل کار احمدرضا درويش را می توان نقطه عطفی در صنعت سينمای ايران محسوب کرد.
در همين سالها آثاری ساخته می شوند که بيش از آن که جلوه و حضوری در داخل بيايند، آن سوی آبها توجه بيشتری را به خود جلب می کنند. طعم گيلاس عباس کيارستمی نخل طلای جشنواره کن را به دست می آورد. او آثار ديگری چون آ ب ث آفريقا ، پنج و ده را نيز در اين سالها عمدتاً، و شايد به ناچار، برای مخاطبان خارج از ايران به ارمغان می آورد.
اثری چون دايره جعفر پناهی در آن سوی مرزها توجه بسياری را به خود جلب می کند، اما در داخل کشورش توقيف می شود و هرگز اجازه نمايش عمومی نمی يابد.
خانواده مخملباف هم طی اين سالها پرکار می نمايند. محسن مخملباف در اوج هيجان اخبار افغانستان، با سفر قندهار آغازگر سلسله فيلمهای متعددی می شود که بر روی آن موضوع، توسط فيلمسازان ايرانی ساخته می شود. سميرا مخملباف هم آثاری چون سيب و تخته سياه را عرضه می کند.
مرضيه مشکينی، همسر مخملباف، اثر اپيزوديک روزی که زن شدم را می سازد، و در همين ايام ديگر اعضای خانواده نيز بيکار نيستند و يکی يکی در سينما قد علم می کنند.
بهمن قبادی تازه پا نيز که انگار آن سوی آبها را بيشتر مهيای عرضه آثارش يافته است، در اين سالها کارهای موفقی چون، زمانی برای مستی اسبها و لاک پشتها هم پرواز می کنند را می سازد.
چندچهره انگشت شماری که در اين دوران فروغی می يابند، همچون بهمن قبادی، رضا ميرکريمی و ايرج کريمی ظاهراً برآمده و پرورش يافته دوران پيش از اصلاحات اند، که در اين ايام فرصت حضور يافته اند. البته شايد فضای بازتر اين دوران، عرصه و اراده را برای فروغ آنان فراهم کرده باشد.
با اين حال، بی شک پرونده دوران محمد خاتمی بسته نيست و هنوز بايد منتظر ماند، بلکه پرورش يافته گان اين عصر نيز در سالهای آتی امکان ظهور پيدا کنند.
گشاده شدن دريچه ها در عرصه فرهنگ در دوران محمد خاتمی، که به نظر می رسيد برآمده از عصيان خفته دو نسل اخير ايران بوده باشد، بيشتر بازتابی شد از لايه های سطحی محروميت های آن دو دهه، و دست آخر رنگ و نشان درخوری از آن عصيان را از خود بروز نداد.